May 11
بخشی از آخرین نیایش های شهید چمران
چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی...
ای پاهای من شما سالهای دراز به من #خدمت کرده اید، از شما میخواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دستهای من قوی و دقیق باشید، ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس، مرا ضعیف وذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول میدهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید.
چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی.
دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد.
دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.....
🔰 @fatehan_net
گروه علمی فرهنگی فتح
بخشی از آخرین نیایش های شهید چمران چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی... ای پاهای من
مردان جمهوری اسلامی،
استراحت شان میماند بعد از شهادت.....
بودی و کسی پاس نمیداشت که هستی...
جلوی دیدگان ما همچون سپند بر آتش خدمت در تلاطم بودی، اما ما چو ماهیان دریا همه چیز میدیدیم جز آب! حالا تشنهی دیدار توایم و کوه و جنگل را در جستجویت سراب میبینیم. تو گم شدی، اما این هویت جمعی ما بود که پیدا شد و دنبال تو گشت. تو «ما»ی ما را زنده کردی و خودت را در آغوش شهادت انداختی.
ای نعمت مجهول، فقدان تو ارزش و عیار بودنت را آشکار نموده. در هیاهوی پوچ سیاستبازیها و در بازی پست دنیا، ای مرد چه میدانستیم که جایی در کنج دل ما آشیانه کردهای. این خاصیت اخلاص است که بیسروصدا راه بندگان مخلص خدا را به قلبها باز میکند. ما به روی خوبیهایت چشم بسته بودیم، اما کجا میدانستیم که بازی دنیا تو را از ما پنهان میکند. حالا برای تو نه، برای خودمان «امّن یجیب» میخوانیم، شاید خدای «رادّ ما قد فات» آرامش را به دلهای ما بازگرداند.
شهادتت مبارک ای مرد خدوم مخلص بیادعا!
🔰 @fatehan_net
#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
👤دکتر فاطمه فیاض
روان شناس
سوالي که دوستان در خصوص نحوه گفتن خبر شهادت يا سخن گفتن از شهيد در سنين 6سال، پرسيدند، بايد گفت بر اساس اينکه اقتضائات دوره هاي مختلف رشدي با يکديگر متفاوت است و کودکان از نظر رشد شناختي، هيجاني و .... در دوره هاي مختلف تفاوتهايي دارند، به چند توصيه زير توجه کنيد:
1- در سنين زير 6 سال، اصل در تربيت ديني، انس دادن او با امور خوب و نيک و ايجاد بستر مناسب و مطلوب و غني براي کودک و آموزش هاي در حد فهم کودک است. تربيت ديني نيز بايد بر همين اصل استوار باشد. کودک در اين دوره از نظر شناختي، قدرت فهم امور انتزاعي و مفاهيم پيچيده و نيازمند تحليل را به درستي نداشته و به همين دليل نبايد در مورد برخي مفاهيم به تفصيل با او سخن گفت. برخي از مفاهيم اصلا مربوط به اين دوره نيستند مثلا نظم، وفاي به عهد، و شهادت نيز مفهومي است که فهم آن اصلا مربوط به اين سنين نيست بنابراين سخن گفتن با کودک زير 6 و 7 سال در اين مورد صحيح نيست. گفتگو با کودک بايد در حدي باشد که ويژگي هاي شهيد بيان شده، در مورد او خاطرات عيني و قابل فهم و زيبا گفته شود و محبت و ارادت و علاقه والدين و اطرافيان براي کودک وضوح يابد. در واقع بيشتر تربيت در اين دوره القاست و القاي محبت به آدم هاي خوب و بد آمدن از آدم هاي بد. اگر کودک در مورد شهادت و نحوه رحلت به صورت غير اگاهانه مطالبي را شنيد يا خودش حساس شد يا سوالاتي را پرسيد بهتر است موضوع را عوض کنيد، حواسش را پرت کنيد و در عين حال به موضوعي ديگر در همان رابطه يا بي ارتباط عطف کنيد. نيازي نيست همه ماجرا براي کودک تشريح شود بلکه همين که مثلا در مراسمي شرکت ميکنيم که براي نشان دادن دوستي به مردي خوب و قهرمان است، کفايت مي کند. اصلا نيازي به شرح همه رخدادها براي کودک نيست و اين اشتباه است که ما ميخواهيم تا ته موضوع را براي کودکان اين سنين تعريف کنيم. درمورد اموري مثل عاشورا و .. هم همين شيوه بايد عمل کرد.
2- در نيمه اول 7 سال دوم نيز زماني که کودکان هنوز به بلوغ عقلي نرسيده اند، صحبت در مورد شهادت مشکلي ندارد ولي نبايد به تفصيل باز شود بلکه تاکيد بايد بر جريان خوب و بد و بر انتخاب هاي درست و بهتر متمرکز باشد. اينکه کودک نسبت به چه کساني ارادت بيشتري دارد؟ اينکه کدام رفتارها را ميپسندد و انتخاب ميکند؟ درمورد اينکه چرا ما افرادي را بيشتر دوست داريم مي توان سخن گفت و تفکر را فعال کرد. اما در سنين نزديک به بلوغ مي توان در مورد دليل ناراحتي و دليل اظهار ارادت با فرزندان گفتگو کرد، ويژگي هاي مطلوب را بيان کرد در عين حال در مورد شهادت توضيح داد که به چه معناست و فردي که شهيد است در واقع زنده ا ست و ما را مي بيند و همه وقتي مي ميرند، روحشان آزاد مي شود و افراد مومن خوشحال ترند... و مانند اين. هر قدر گفتگو شود و سوالات نوجوان در اين دوره در حد خودش جواب داده شود بهتر است. خوب است کودکان ببينند که والدين و اطرافيان ، صرفا منفعل نيستند، و مثلا نذري پخش مي¬کنند سر سجاده دعا مي کنند از خدا مي خواهند صفات خوب مردمان خوب را داشته باشند، يا قرآن مي خوانند يا مثلا اقدام و فعاليتي در آن رابطه انجام مي¬ دهند. اين شيوه، راهکارهاي مقابله اي سازگارانه و فعال را به کودک مي آموزاند.
يک نکته در اين جا اهميت دارد که در مورد کودکاني که در 7 سال دودم دچار ترس هاي خاصي مثل از دست دادن والدين هستند و از نظر شاکله اي دچار حساسيتهايي هستند بايد با احتياط برخورد کرد.
شادي روح همه شهداي اخير خصوصا رياست محترم جمهور فاتحه اي نثار کنيد....
🔰 @fatehan_net
🔰جمهوری اسلامی مادرانه ایران
در دو سال اخیر هر چند وقت یک بار که قیمتها تکان میخورد، مادرم بعد برگشت از بازار لعن و نفرینی حواله دولت میکرد. خیلی که گرانی اذیتش میکرد، یقه من را هم میگرفت که چرا گفتی به رای رئیسی رای بدهیم. تاکید میکرد که دور بعدی عمرا پا دم صندوق رای بگذارد. دیروز عصر که خبر سقوط بالگرد رئیس جمهور را شنیدم منتظر بودم مادرم زنگ بزند و یک خدا را شکری بگوید و مثل بعضی از استورینویسهای اینستاگرام سقوط بالگرد را به انتقام خدا و سرنوشت و کارما حواله بدهد.
مادرم تماسی گرفت ولی فقط از صحت خبر پرسید. گفتم قبلا هم اینطور حوادث برای بالگرد مسئولین سابقه داشته ولی همیشه نجات پیدا کردهاند و بالگرد رییسجمهور هم سریع پیدا میشود. هوا که تاریک شد دیگر امیدی به شنیدن خبر نجات نداشتم. همین روزها داشتم کتاب یک زمستان با کولبرها را میخواندم و قصه یخزدن دو برادر در سرمای شب کوهستانهای مرزی. وقتی تصویر جنگلهای کوهستانی سرمازده و مهگرفته آذربایجان را دیدم یاد قصه مرگ آن دو برادر افتادم و توی دلم خالی شد. ولی خب، در یاسآورترین شرایط هم نور امید در دل آدمی تاریک نمیشود، حتی اگر هیچ منطق و دودوتا چهارتایی هم پشتش نباشد.
صبح زود که خبر به صورت رسمی منتشر شد مادرم تماسی نگرفت. تعجب کردم. چون معمولا چنین خبرهای مهمی را حتما با من درمیان میگذارد. زنگ نزد تا بعد از اذان ظهر. صدایش گرفتهبود و به سختی حرف میزد. آخرین بار وقتی داشت خبر فوت پدربزرگم را بهم میداد صدایش چنین احوالی داشت. گفت خبرها را شنیدی؟ دیدی چه بلایی سرشان آمد؟ از صبح دارم گریه میکنم برای رئیسی. گفت اگر عکس پسرهای وزیر را دارم برایش بفرستم. بعد از تماس عکسهای شهید امیرعبداللهیان و دو پسر کودک سالش را برای مادرم فرستادم.
شاید یکی از دلایلی که جمهوری اسلامی هنوز سر پا مانده همین ارتباط خانوادهگون ملت با مسئولی مثل شهید رئیسی است. مسئولی که از او شاکی و دلخور و عصبانی و حتی برافروخته میشوند ولی مثل عضوی از خانواده در گرفتاریها همغم و محزونش هستند.
تا وقتی مادران این سرزمین، دستبهتسبیح، دلشوره شنیدن خبر سلامتی #ابراهیم_رئیسی را دارند، تا وقتی بیقرار بیپدر شدن فرزندان #حسین_امیرعبداللهیان هستند، تا وقتی قلبشان برای قد خمیده پدر #محمدعلی_آل_هاشم فشرده میشود، و تا وقتی این مادران برای فقدان مسئول مملکت مثل لحظه از دست دادن پدرشان زاری میکنند جمهوری اسلامی ایران ایستاده میماند.
✍️🏻مهرزاد_قویفکر
#شهید_خدمت
#رئیسی
🔰 @fatehan_net
🆔 @resanebidari
May 11
1_11520274997.mp3
778.8K
تنها صدایی که میتونه آروم مون کنه....
راه رو باید ادامه داد....
🔰 @fatehan_net
«غم دل با تو بگویم...»
تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به اهواز بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیتهای بسیج حضور داشتم، میدانستم که اکثر رفتآمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم. بسیجیها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آنقدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل و کنارش بنشینم. نفس نفس میزدم و میلرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آنها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.»
شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانهی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینههای درمان. گفتم که هر آمپول شیمیدرمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیهی آنها درماندهام و خودم را به آب و آتش میزنم. تا هزینهی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور داروها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد. گفتم من فقط کار میخواهم تا بتوانم زندگیام را بچرخانم. همانجا به آقای محراب، استاندار خوزستان سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند.
وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا میگفتند دروغ میگویی یا به خاطر امیدواریام مسخرهام میکردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل میکند. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگاندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند میتوانی عضو گروه خدمات شوی. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمیتوانستم داشته باشم. حالا خانوادهام بیمهی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را میتوانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگیام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمیرود.
از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه میکنند. مادرم میگوید:«رفیقت رفت محمد!»
خدا رحمتش کند انشاءالله. نگذاشت در سختی بمانم.
🎙راوی: محمد سواری
✍️🏻شقایق حیدری کاهکش
#شهید_خدمت
#رئیسی
#خوزستان
🔰 @fatehan_net
🔰 @resanebidari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه_به_وقت_زیارت
خاکم نکنید،بزارید اربابم برسه.....
جبران نمیشوی، حتی به گریه های عمیق 😔
#سید_الشهدای_خدمت
🔰 @fatehan_net
Nariman Panahi - Rayanebne Shabib(320).mp3
9.32M
#صوت_شب_جمعه
#شب_جمعه_به_وقت_زیارت
ریان بن الشبیب...
-روضه هات نبود با چی آروم میشدیم آقای اباعبدالله..
🔰 @fatehan_net