eitaa logo
دبستان فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
339 دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
9.1هزار ویدیو
251 فایل
این کانال جهت اطلاع رسانی فعالیت های آموزشگاه ایجاد شده است. تنها کانال رسمی دبستان فاطمه الزهرا (س) در فضای مجازی ارتباط با ادمین کانال(مباحث تحصیلی, امور درسی و ثبت نام): @ZEbrahimi99 ارتباط با ادمین امور پرورشی: @mosavizadeh مشاور @M_aa22
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3552772804.mp3
2.79M
شور جذاب✨ ای زیبا صنم والا مقام قدسی شجر قمر بنی هاشم 🎤حسین ستوده 🎊میلاد حضرت عباس(ع)🎊 🌸 🌺 ‌‌‎‎ https://eitaa.com/fatemehzahraqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ فضیلت از زبان رسول خدا 🌷رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم درباره فضيلت ماه شعبان فرمودند: ماه شريفى است و آن ماه من است و فرشتگانى كه حامل عرشند آن را بزرگ مى‌دارند و حقّش را مى‌شناسند، و آن ماهى است كه در آن روزی هاى مؤمنان به خاطر ماه رمضان افزون مى‌شوند، و بهشت، زينت و آراسته مى‌گردد، و به اين جهت نامش را گذاشتند كه روزی‌هاى مؤمنان در آن تقسيم مى‌شود، و آن ماه عمل است و در آن هر حسنه‌اى مى‌شود، و سيئه [از نامۀ اعمال] پاک و گناهان آمرزيده مى‌گردد، و عمل نیک، مورد قبول قرار مى‌گیرد. پروردگار با عظمت در آن ماه به بندگانش مباهات مى‌كند و از عرش خويش به روزه‌داران و عبادت‌كنندگان خود نظرى مى‌افكند، و در برابر حاملان عرش خود به آنها مباهات مى‌كند. 📗 پاداش نیکی‌ها و کیفر گناهان, شیخ صدوق, مترجم:مجاهدی، محمد علی, جلد۱/موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(ع) https://eitaa.com/fatemehzahraqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸این ها عکس های شیرالله قنبری جانباز شیمیایی و اعصاب و روان کرمانی هست که ٣٧ساله در قرنطینه مونده! 🔹بخاطر عفونت و بیماری های شدید تنفسی نمیتونه به خونواده‌اش نزدیک بشه... چه خون ها و جان های شیرینی داده شد و چه حقی بر روی دوش ماست. https://eitaa.com/fatemehzahraqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 روحانی مسئول مشاوره به زندانیان محکوم ‌به اعدام در زندان رجایی شهر در این زمینه به خاطره جالبی اشاره می‌کند: 🔸 «یکی از این موارد خیلی جالب است که در نوع خودش واقعاً تکان‌دهنده است؛ حدود 23 سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در کبابی فردی مشغول به کار می‌شود، بعد از مدتی یک ‌شب بعد از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع می‌کند و می‌رود در بالکن مغازه تا استراحت کند؛ درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه می‌کند و در جریان سرقت پول‌ها، صاحب مغازه به قتل می‌رسد و او متواری می‌شود؛ خلاصه بعد از مدتی، او را دستگیر می‌کنند و به اینجا منتقل می‌شود. 🔸 بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود 17 - 18 سال به طول می‌انجامد؛ می‌گویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و به‌قول‌معروف پوست‌انداخته و اصلاح‌ شده بود. آن‌قدر تغییر کرده بود که همه زندانی‌ها عاشقش شده بودند. 🔸خلاصه بعد از 17 – 18 سال، خانواده مقتول که آذری‌زبان هم بودند، برای اجرای حکم می‌آیند؛ همسر مقتول و سه دختر و 7 پسرش آمدند و در دفتر نشستند؛ فضا سنگین بود و من با مقدمه‌چینی، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرف‌نظر کنند؛ همسر مقتول گفت من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کرده‌ام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچک‌ترین برادرمان واگذار شده؛ به‌هرحال برادر کوچک‌تر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمی‌گذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سال‌ها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم. 🔸 به‌هرحال روی اجرای حکم مصر بود؛ من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آن‌ها روبه‌رو شود، ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید؛ یادم هست هوا به‌شدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمدرفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد؛ به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛ او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است؛ یک نخ سیگارش را گرفت و هیچ‌چیز دیگری نگفت. 🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود؛ بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و 9 نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند؛ جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آن‌ها گفت که اگر از قصاص صرف‌نظر کنند شیرش را حلالشان نمی‌کند. به‌هرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد و همه‌چیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت من فقط یک خواسته دارم؛ من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگه‌دارید تا آخرین خواسته‌اش را هم بگوید. 🔸 شاگرد قاتل، گفت: 18 سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کرده‌اید، حالا هم تنها 10 روز تا محرم باقی‌مانده و تا تاسوعا، 20 روز؛ می‌خواهم از شما بخواهم که اگر امکان دارد علاوه بر این 18 سال، 20 روز دیگر هم به من فرصت بدهید؛ من سال‌هاست که سهمیه قند هر سالم را جمع می‌کنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانی‌های عزادار می‌دهم؛ امسال هم سهمیه قندم را جمع کرده‌ام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم. 🔸 حرف او که تمام شد یک‌دفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابوالفضل (ع) درنمی‌افتم؛ من قصاص نمی‌کنم؛ برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچ‌کس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد؛ وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول هم ماجرا را کامل تعریف کرد؛ جالب بود مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص می‌کردید شیرم را حلالتان نمی‌کردم؛ خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس ختم به خیر شد و دل 11 نفر با اسم ایشان نرم شد و از خون قاتل عزیزشان گذشتند. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ https://eitaa.com/fatemehzahraqom