eitaa logo
✨مهدَویّون✨༄
37 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
397 ویدیو
41 فایل
◈بِســم‌ِربِّ‌مَھــدے◈ ـ🕊🍃 تنھـایڪ‌قدم↧ ‌تارسیدن‌بہ #منجےزمانہ 🌱|یڪ‌قدم‌برروےنفس‌خویش کپی تمامی مطالب با ذکر صلوات آزاد است❣️ اطلاعات کانال: @etelaat_mahdavion
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه ها به خدا از مےزنید اگه رعایت ڪنید ڪه دل امام زمان(عج) نلرزه...‼️ 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تق تق تق 🌴🌴 کیه منم 😔 گدای دورگردم آقا. آمدم دورت بگردم یا. صاحب الزمان 🍀السلام علیک یا صاحب الزمان🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°[💕✨]° -عشق چند حرف دارد؟ ~چهار حرف :))) مهدى♥️🌱__________________
✨🌻 🌱 عشق یعنے : همان لحظھ اے ڪه نگاهت ࢪا 👀 از نامحرمی میگیرے تا 🚫 مهدی فاطمھ نگاهت ڪند ...😇 مراقب دݪ آقا باشیم ...❤️
🌸سلامتی خدای مهربان صلوات😅😁 فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!» وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو. فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟» عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»😂😂😂 فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»😂😂😂
🌱 گفتم: ببینم توے دنیا چه آرزویے دارے؟ قدرے فکر کرد و گفت:🤔 هیچے..! گفتم: یعنی چے؟ مثلاً دلت نمی‌خواد یڪ کاره‌اے بشے، ادامه تحصیل بدے یا از این حرفها دیگہ..؟! گفت: ےآرزو دارم، از خدا خواستم تا سنم ڪمه و گناهم از این بیشتر نشده، شهید بشمـ🍃🎈
✨ عجیبــ ترین چیزی که در گلزار شُهدا دیدم... دیدم مرده‌ای بر زنده‌ای فاتحه می‌خواند... :)✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🍃 🕊 یــادت باشــد☝️ شهیــد اسـم نیســت، رســـم است!!!👌 شهیــد عکس نیست ڪـه اگـر از دیوار اتاقت برداشتــی🍃 فراموش بشـــود!!!💔 شهیــد مسیــر است، زندگیـست،راه است، مــرام است!☺️ شهید امتحـان پس داده است..👌 شهیــد راهیست بـه سوے‌خدا🙃
برای‌تحصیل‌رضای‌خدا یڪ‌روزبایدراه‌رفت...🚶‍♂ روزدیگربایدجنگید⚔️🛡 وچه‌بسا‌روزسوم‌ بایدنانوایی🍔كرد. برای‌من‌هیچ‌تردیدی‌وجود👊 نداردكه‌این‌نانوایی‌درمحضر🍃 خدابهای‌جنگیدن‌دارد. ✌️