قافله اینک رسید بر آستان کربلا
می چکد باران خون از آسمان کربلا
آمده با احترام و افتخار اما چطور ؟
باز می گردد از اینجا کاروان کربلا
صدای کاروانی سخت با سوز و گداز آید
چوه آه آتشینی کز دل پر غصه باز آید
اگر این کاروان است از حسین فرزند پیغمبر
چرا او را اجل منزل به منزل پیش واز آید
د
صدای کاروان سبط احمد ، سید ابرار می آید
حسین بن علی با یاوران و عترت اطهار می آید
بود همراه او عباس و عون و اکبر و قاسم
دگر با جعفر و فضل و همه انصار می آید
ای عزیز فاطمه ! ای نوگل ختم رسولان
دل شده دریای خون رحمی بر این زار پریشان
بوی خون آید از این صحرا و هامون بر مشامم
ترسم آخر بحر خون گردیده و هر دیده گریان
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
السلام ای خیمه گاه خواهرم
قتلگاه جان گداز اکبرم
کربلا گهواره اصغر تویی
مقتل عباس مه پیکر تویی
آمدم آغوش خود را باز کن
بستر مهمان خود را ساز کن
آمدم ای سرزمین بی قراران ، کربلا
آمدم تا دل بگیرد در تو سامان ، کربلا
روز عاشورا در این جا ذوالجناح بی سوار
می رود در خیمه با یال پریشان ، کربلا
ورود کاروان حسین(علیهالسلام) به کربلاء
امروز (دوم محرّمالحرام) به کربلا رسید. ابومخنف مینویسد این مَرکَب حسین دیگر حرکت نمیکرد؛ مَرکَب دیگری آوردند، آن هم حرکت نکرد؛ مینویسند: «فَلَم یَزَل یَرکَبُ فَرَساً فَرَساً حتّی رَکبَ ستّة أفراسٍ». چند مَرکب عوض میکند تا رسید به شش مَرکب. اینجا بود که حسین(علیهالسلام) گفت: اسم این زمین چیست؟ گفتند شاطئ الفرات؛ گفت نه، اسم دیگر هم دارد؟ گفتند غاضریه. در آن خبرهایی که به او داده بودند این اسمها نبود. گفت اسم دیگری هم هست؟ گفتند «کربلاء». ابومخنف مینویسد: «فَتَنَفَّسَ الصُّعَدَاء»؛ یعنی یک نفس راحتیی کشید حسین(علیهالسلام)؛ یعنی ای خدا، رسیدم به مقصد. «وَ بَکَی بُکَائاً شَدِیداً»؛ شروع کرد به گریه کردن. بعد هم شروع کرد به اشاره کردن؛ در بعضی جاها اینطور دارد که حتّی قسم خورد، گفت: «وَ اللهِ هَهُنَا مَقتَلُ رِجَالُنَا»؛ به خدا قسم همینجا مردهای ما را میکُشند. «وَ اللهِ هَهُنَا مَذبَحُ أطفَالِنَا»؛ به خدا قسم اینجا بچههایمان را سر میبُرند. شروع کرد اینها را گفتن. حسین نمیدانست؟! حسین مغرور بود؟!
حالا برویم سراغ خواهر حسین(علیهالسلام). دستور داد اینها پیاده شوند. مردها پیاده شدند، حالا زینب(سلاماللهعلیها) میخواهد پیاده شود؛ سوار شدن زینب در مکّه را شنیدهاید؛ مینویسند وقتی زینب در مکّه خواست سوار شود، برادراش ابوالفضل رو کرد به آن جمعیتی که ایستاده بودند و گفت: «غُضُّوا أبصَارَکُم»؛ چشمهایتان را ببندید؛ سرها را به زمین بیندازید؛ دختر زهرا(سلاماللهعلیها) دارد میآید؛ دختر علی(علیهالسلام) دارد میآید. قاسم دوید یک کرسی آورد و گذاشت پای محمل؛ علیاکبر آمد و پرده محمل را بالا زد، ابوالفضل آمد و زانو را خم کرد تا خواهر پایش را روی زانویش بگذارد. حسین(علیهالسلام) آمد و زیر بغلهای زینب را گرفت. ورود به کربلا هم باید همین تکرار شده باشد. این ورود است، امّا خروج...
✔️شب سوم محرم:
از عوامل ایجاد کربلا دینداران ضعیف است:
دین چیست؟
آثار دینداری جیست؟
دغدغه های امام حسین علیه السلام درباره دین
علائم دینداری فصلی جیست
آثار دینداری واقعی چیست؟
راه های تقویت و اعتقادات چیست
-✔️احکام:
فلسفه وضو و نکاتی از احکام وضو همراه با استفتائات جدید
✔️روضه:حضرت رقیه
@FATEMI133
قضاى روزه پدر
۱۲۹:⬅️ اگر پدر انسان از روى نافرمانى، روزه هایش را نگرفته باشد و از دنیا برود، تکلیف فرزند او چیست؟
امام: اگر پدرش مى توانسته روزه ها را قضا کند، بر پسر بزرگ تر واجب است که آنها را به جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد.
آیاتعظام بهجت، صافى و فاضل: بنابراحتیاط واجب بر پسر بزرگ تر واجب استکه آنها را بهجا آورد و یا براى او اجیر بگیرد؛ هر چند پدرش نمى توانسته روزه ها را قضا کند.
آیه اللَّه تبریزى: اگر پدرش مى توانسته روزه ها را قضا کند، بنابر احتیاط واجب بر پسر بزرگ تر- تا جایى که براى او مشقّت و حرج نداشته باشد- واجب است آنها را به جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد.
آیات عظام خامنه اى، سیستانى، مکارم و نورى: اگر ترک روزه ها بر اثر نافرمانى بوده است، قضاى آنها بر پسر بزرگتر واجب نیست (البته احتیاط مستحب آن است که قضا کند).
آیه اللَّه وحید: اگر پدرش مى توانسته روزه ها را قضا کند، بنابر احتیاط واجب بر پسر بزرگتر واجب است که آنها را به جا آورد و یا براى او اجیر بگیرد.
۱۳۰: ⬅️اگر پسر بزرگ تر شک داشته باشد از پدرش روزه قضا مانده یا خیر، تکلیف او چیست؟
همه مراجع: در فرض یاد شده، چیزى بر پسر بزرگ تر نیست.
۱۳۱: پدرم چند سال روزه قضا داشت که نمى دانم آنها را به جا آورده یا نه و در این مورد وصیتى هم نکرده است؛ تکلیف پسر ارشد خانواده چیست؟
همه مراجع (به جز فاضل و مکارم): اگر پسر بزرگ تر یقین دارد که پدرش روزه قضا داشته است، بنابر احتیاط واجب باید آنها را به جا آورد.
آیه اللَّه فاضل: اگر پسر بزرگ تر یقین دارد که پدرش روزه قضا داشته است، باید آنها را به جا آورد.
آیه اللَّه مکارم: بر پسر بزرگ تر چیزى نیست و باید حمل بر صحّت کنند و بگویند پدرشان روزه ها را به جا آورده است.
۱۳۲: اگر پدر از دنیا برود و فرزندان ندانند که پدرشان روزه قضا داشته یا نه، تکلیف چیست؟
همه مراجع: در فرض یاد شده چیزى بر عهده آنان نیست.
۱۳۳: کسى که هم خودش روزه قضا دارد و هم روزه پدرش که از دنیا رفته؛ انجام دادن کدام مقدم است؟
همه مراجع: با توجه به اینکه هر دو واجب است، ترتیبى بین آن دو وجود ندارد.
۱۳۴: اگر پسر ارشد خانواده بعد از پدر از دنیا برود، آیا روزه هاى پدر بر عهده پسر دوم است؟
همه مراجع: خیر، بر سایر پسران تکلیفى نیست.
۱۳۵: اگر پسر بزرگ تر بخواهد براى روزه هاى پدر از دنیا رفته اش، کسى را اجیر کند، آیا مى تواند از ترکه میت خرج کند؟
همه مراجع: خیر، پسر بزرگ تر باید خودش روزه هاى پدر را به جا آورد و یا از اموال خود، کسى را اجیر کند و حق ندارد از ترکه میت چیزى خرج کند؛ مگر آنکه پدر وصیت کرده باشد.
۱۳۶: اگر پسر بزرگ تر خانواده روزه هاى پدر را قضا نکند، آیا بر سایر پسران تکلیفى هست؟
همه مراجع: خیر، بر سایر پسران تکلیفى نیست.
@FATEMI133
◾️روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
◾️یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است
، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که :
◾️برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم .
◾️کان للحسین علیه السلام بنت صغیره لها أربع سنین قامت لیله من منامها و قالت:
أین أبی الحسین علیه السلام برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست
◾️ فإنی رأیته الساعه فی المنام مضطربا شدیدا.
پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم.
فلما سمعن النسوه ذلک بکین و بکى معهن سائر الأطفال و ارتفع العویل،
چون زنان این سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند .
فانتبه یزید من نومه و قال: ما الخبر؟ ففحصوا عن الواقعه و قصوها علیه،
یزید بیدار شد و پرسید:چهخبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند
فأمر بأن یذهبوا برأس أبیها إلیها فأتوا بالرأس الشریف و جعلوه فی حجرها،
یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت
فقالت: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس أبیک.
گفتند : سر پدرت
ففزعت الصبیه و صاحت فمرضت و توفیت فی أیامها بالشام.
آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت.
و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت:
و این روایت در بعض کتب مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوشاز آن برداشتند وپرسید
ما هذا الرأس؟
این سر ازآن کیست
قالوا: إنه رأس أبیک.
گفتند سر پدرت
فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول:
آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مىگفت؟
یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟
کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟
یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟،
ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده
یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟،
اى پدر چه کسی مرا به این کوچکى یتیم کرد؟
یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟،
اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟
یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟
اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ کند ؟
و ذکر لها من هذه الکلمات
و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید
إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف
دهان بر دهان شریف پدر نهاد
و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها،
آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد .
فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا.
او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود.
فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء،
و چون اهل بیت این بدیدند صدا بهگریه بلند کردند و داغشان تازه شد.
و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه.
هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان شدند.
توئی ماه من و من چون ستاره
غمم گشته پدرجان بیشماره
اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر بر گوش پاره
***
بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را
دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را
بر نیزهها از دور میدیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار میشد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودیهای چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
بنال ای دل نوا دارد رقیه
به هر دردی دوا دارد رقیه
مرض او را ز پا انداخت ،امّا
مریضان را شفا دارد رقیه
سه ساله کودک و این اوج عزّت؟
مدال مرحبا دارد رقیه
بیا یا فاطمه اندر خرابه
عزای بی ریا دارد رقیه
بدور از دیدهٔ بیگانه امشب
سخن با آشنا دارد رقیه
ز دست ساربان و زجر و خولی
به بابا شکوه ها دارد رقیه
ز خونین چهره میبوسید و می گفت
غم بی انتها دارد رقیه
بیا ای یار پیشانی شکسته
که با مهمان صفا دارد رقیه
چه با جا آمدی ای جان جانان
ببین جا در کجا دارد رقیه
از آن روزی که افتادی به مقتل
دل پر ماجرا دارد رقیه
دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست
وطن در کربلا دارد رقیه
بمیرم از چه لبهایت کبود است
بگو محشر به پا دارد رقیه
پدر بر چهره ام یک دم نظر کن
رُخ زهرا نما دارد رقیه
به جرم عاشقی جان بر لب آمد
شکایت زاشقیا دارد رقیه
خدا خواهد اگر ،می میرم امشب
که هر شب این دعا دارد رقیه
هر که جان داد به جانانِ تو یا ثارالله
می برد راه به سامانِ تو یا ثارالله
بر سلاطینِ جهان ناز فروشد همه دم
هرکه شد سائلِ دربار تو یا ثارالله
روزِ محشر به تو سوگند پریشان نشود
هر کسی گشته پریشانِ تو یا ثارالله
*آقاجان چقدر یک سال انتظار کشیدیم تا محرمُ دیدیم ...
اما به سرعت داره می گذره .. شب چهارمِ .. شبِ بچه های زینبِ ..*
همۀ اهلِ جهان را به خدا رزق دهد
تا ابد سفرۀ احسانِ تو یا ثارالله
از ازل تا به ابد هر که به دنیا آمد
همه هستند سر خانِ تو یا ثارالله
نه فقط ماهِ مُحَرَّم همۀ سال شده
چشم هایِ همه گریان تو یا ثارالله
حاضرم گوشه ای از کربُبَلا جان بدهم
جانمان باد به قربان تو یا ثارالله ..
دید دارم از خجالت سر، به زیر
گفت ما را بین و سر بالا بگیر
دید از غم تنگ گشته سینه ام
پاک کرد از زنگ ها آیینه ام
من دگر «او» گشته و خود نیستم
آنکه همره با شما شد نیستم
حُر نبوده حُر، به لطفش حُر شده
بوده آب، آلوده اما، کُر شده
دور شد جانم ز تن های شما
کرد مِنهایم ز مَن های شما
دید از پا تا به سر عیب ام به عین
کرد، از پا تا به سر حُسنم حسین
هر که بر این آستان باشد سرش
عاقبت، بر خیر گردد آخرش
هر مُحِبّی را که او محبوب شد
گر بدی هم داشت آخر خوب شد
دل ز هَر دلداده می گیرد حسین
دست هر افتاده می گیرد حسین
مَستِ چشمش جام عالم پُر کند
دو جهان را یک نگاهش حر کند
جُرم را بخشیده می گیرد کریم
دیده را نادیده می گیرد کریم
زبانحال حُر
ای پناه همه بر تو پنـــــــــــــــاه آوردم
حرم و رو به تو با نـــــاله و آه آوردم
خجلم از تو و از فـــــاطمه و از زینب
اشک شرمندگی خـــــویش گواه آوردم
نکند زینـــــــــب دل سوخته ات نفرینم
که تو را این همه لشکر سر راه آوردم
تو حسین هستی و من حُر گنه کار توأم
به امید کرمت بــــــــــــــــار گناه آوردم
من از اول دل اطفال تــــــو را سوزاندم
من سر راه تو ای شـــــــــه سپاه آوردم
کورم از خجلت عبـــاس و علی اکبر تو
چشم بگشوده به حــــرف تو نگاه آوردم
ای نجات همـــــــــــه من غم به درگاه تو
ای طبیــــــــب همه من حال کباب آوردم
روز من چون شب تاریک شده در نظرم
تــــا کنم کسب ضیاء رو به تو ماه آوردم
رو سیــاهان همه گویند حسین است شفیع
ای شفیع همه من روی سیاه آوردم
آمدم بر آستانت سر نهم سامان بگیرم
دل دهم دلبر بیابم جان دهم جانان بگیرم
🔸آمدم در کربلایت می کنم جان را فدایت
بگذرم زین عمر فانی عمر جاویدان بگیرم
آمدم پایت ببوسم تا مگر دستم بگیری
آمدم دردم بگویم بس که من درمان بگیرم
یا حسین ای آنکه سبط رحمة للعالمینی
رحمتی کز تو جواز رحمت رحمان بگیرم
از حضورت شرمسارم اینقدر امیدوارم
کز عطایت می توانم بخشش عصیان بگیرم
میهمان بودی تو بر من من به رویت راه بستم
چون ندانستم نباید راه بر مهمان بگیرم
آمدم با جان نثاری زینبت را شاد سازم
تا که از زهرا به محشر سر خط غفران بگیرم
دست رد بر سینه ام مگذار و بگذر از خطایم
تا به راهت سینه را در معرض پیکان بگیرم