➖دومي
حسن ظن به خداست. اگر شما حسن #ظن به خدا داشتي، چرا من يك پسر #خواستم، دختر دادي؟
براي اينكه رشدم در دختر است.
براي اينكه شايد آن پسر به صلاحم نبود.
👈اين همان قصهي حسن ظن خدا است.
😡و خدا در قرآن كريم چند گروه را لعنت كرده، يكي «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/6) كساني كه به خدا سوء ظن ميورزند. پس دو عامل را براي كسب آرامش گفتيم.
3️⃣عامل سومي كه آرامش ميآورد كاهش #دلبستگي است.
هرچه شما وابستگيات را به همسر و فرزند و #دنيا كمتر كردي، آرامتر هستي.
👌كاري كه بچههاي ما در جبهه ميكردند. عزيزي #شهيد شد. انشاءالله خدا همه آنها را با رسول الله محشور كند. 19 ساله بود. خواهرش يك لحظه گفت:
اين آخريها با ما #بداخلاقي ميكرد. گاهي روي ما دست بلند ميكرد. ميگفت: من ميگفتم فلاني از تو بدم ميآيد، ميگفت: بدت بيايد.
بعد ميگفت: وصيتنامهاش را كه باز كرديم از همه ما #عذرخواهي كرد. نوشته بود من ميخواستم اين #محبت شما از دل من كمرنگ شود كه در جبهه من اثر نگذارد. شما نگوييد: چرا نميآيد و شش ماه #دير كرد؟
👌فرزند يكي از #علماي بزرگ مريض شد. خيلي حالش بد بود و امام جمعه هم بود. نماز جمعه آمدند و ايستادند و شروع به خواندن سوره #منافقون كردند.
➖ آن آيهاي كه در سوره منافقون راجع به #اولاد و اموال آمده است. ميگويند: ايشان #سه مرتبه اين را در نماز تكرار كرد. همه تعجب كردند كه آقا #فراموش كرده بود.
بعد از نماز به آقا گفتند. فرمود: من اين را سه بار تكرار كردم، گويي سه بار جلوي چشمانم #جنازهي فرزندم را ديدم. يعني فكر كردم اگر مُرد هم ديگر اتفاقي نيفتد.
اين خيلي مهم است.
👌صاحب جواهر پسرش از دنيا رفت. كنار بدن پسرش كتاب #جواهرش را نوشت.
👌ميرزا جواد آقاي ملكي صبح عيد #غدير پسرش فوت كرد و در آب #خفه شد. گفت: جنازه را در زير زمين بگذاريد، #عيد مردم را خراب نكنيد.
👌پسر حاج شيخ عباس قمي، ميگفت: پدر در بستر در حال #احتضار بود. صدايم زد و گفت: ميرزا علي آقا اين #كتاب را از اين اتاق بيرون ببر. گفتم: چرا؟
فرمودند: اين كتاب را خيلي دوست دارم. #ميترسم همين باعث شود كه عزرائيل وقتي ميآيد وابستگي به اين كتاب باعث شود من بيمار از دنيا بروم.
اين خيلي مهم است. گاهي ميبيني كسي يك وابستگي #ساده دارد، شيطان هنگام جان دادن وابستگيها را جلوي چشم آدم ميآورد. اين بچه تو است، پس بگو: خدا نيست تا بچهات نجات يابد. بگو #دين نيست. سومين عامل كاهش دلبستگيها است.
4️⃣عامل چهارم #ذكر خداست.
«أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن دعا باز غير از اين ذكر است.
اين ذكر هميشه ميشود باشد.
«خوشا آنان كه الله يارشان بي *** و ذكر قل هو الله كارشان بي»،
«خوشا آنان كه دائم در نمازند»
خود ذكر آرامش ميآورد.
خدا قسمت نكند كه در هواپيما باشيد و #نقصي رخ بدهد، خيلي سخت است.
مرگ جلوي چشمان ست.
اما بعضي همان لحظه آرام هستند. شما كه ذكر ميگوييد با آن كسي كه آرام است، هيچ فرقي نميكنيد. بيفتد هردو ميميريم، نيفتد هم هردو زنده ميمانيم. فقط او آرام است و شما ناآرام هستي.
5️⃣راه پنجم آرامش كه در روايت ما آمده است، بحث #مقايسه است. سعدي گفت: كفش نداشتم، غصه ميخوردم. نگاه كردم ديدم يك نفر پا ندارد. گفتم: پس اوضاع من بهتر است. من كه كفشندارم اوضاعم بهتر از كسي است كه پا ندارد. نگاه كردن به اينگونه افراد هم مؤثر است.