eitaa logo
منبرک فاطمی
6.8هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
1هزار ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین و زیارة الأربعین و التختّم فی الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحیم» [تهذیب الاحکام، ج 6، ص 51) « نشانه‌های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامهٴ نمازِ پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم. علت اهمیت زیارت اربعین: 1. جاودانه کردن پیام نهضت عاشورا: اساساً اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه و این کار پایه‌گذاری شد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون ـ از قبیل شهادت حسین بن علی علیه السلام در عاشورا ـ به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل‌های بعد، از دستاورد شهادت استفاده زیادی نخواهند برد. 2. رهایی از جهالت: ریشه همه گناهان و همچنین عامل دشمنی دشمنان دین، حب دنیا و دلبستگی به آن است و هدف همه انبیا، تعلیم و تزکیه است. در زیارت اربعین؛ عامل قیام امام حسین علیه السلام را رهایی مردم از جهالت علمی و عملی دانسته است که زیارت اربعین نشان عملی دل نبستن به دنیا و تبلیغ عملی و علمی پیام عاشوراست.( بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة)( مصباح المتهجد،ص 788) 3. عملیاتی شدن محبت اهل بیت: اربعین نماد محبت به اهل بیت و تعظیم شعائر است و محبت قلبی، فرد را به سمت عمل و پیروی از اهل بیت علیهم السلام سوق میدهد . https://eitaa.com/fatemi5/1898
ورود قافله به کربلا در اربعین ،،،،،،،،،،، زینب آمد کربلا و کربلا در غم نشست کاروان شد نینوایی ، نینوا در غم نشست ناگهان بشکست بغض هر یتیم خون جگر ناله ها برخاست از دل ، هر صدا در غم نشست خیمه ها بر پا شد و شیون ز هر سو شد بلند همصدا با داغداران خیمه‌ها در غم نشست بار دیگر دختری از داغ بابا گریه کرد بار دیگر خواهری درد آشنا در غم نشست از علی بن الحسین آه جگر سوزی رسید حجت حق در غم خون خدا در غم نشست کربلا در کربلا و اربعین در اربعین هر که بود از اهل بیت مصطفی در غم نشست بس که سنگین بود داغ لاله های کربلا از همان آغاز غم ارض و سما در غم نشست از شرار شعله ها و شیون آل علی نی زمین می سوخت بلکه ماسوا در غم نشست مادری از داغ طفل شیرخوارش گریه کرد کودکی می سوخت در بزم عزا در غم نشست ناله های العطش آید هنوز از تشنگان از غم لب تشنگان آب بقا در غم نشست «یاسر» از داغ حسین بن علی قلب زمان در فضایی بی قرار و جانگزا در غم نشست ** محمود تاری «یاسر»
لایق نبودم زائرت باشم این اربعین مجاورت باشم قسمت اینه بازم بمونم تویِ حسرت قسمت اینه که همچنان نیام زیارت ارباب حسین .. ارباب حسین .. خودم می دونم که بدم خودم می دونم رو سیاهم آبرو مو برده دیگه سنگینی بارِ گناهم بدِ منو به روم نیار آقایِ من آقام حسین جان ارباب حسین .. ارباب حسین .. ای پاره پاره پیکر ای بی سر پاشو که پیشت اومده خواهر یه دنیا درد و غصه و ماتم برات سوغات آوردم پاشو داداش برات بگم چه خونِ دلهایی که خوردم فقط به عشقِ تو بوده اگر هنوز جون نسپردم حسینِ من .. حسینِ من .. سالارِ زینب یک اربعین دوری به سر اومد پاشو که خواهر از سفر اومد چه خواهری پاشو ببین دیگه ازم چیزی نمونده دوریت زد آتیش به دلم غم تو قلبمُ سوزونده خسته ام از ، از قاتلت منو به هر طرف کشونده حسینِ من .. حسینِ من .. سالارِ زینب همین جا بود لب تشنه جون دادی با صورت از رو مرکب افتادی همین جا بود که تشنه لب سرت رو از قفا بریدن همین جا بود که نیزه ها دورِ تن تو صف کشیدن به پیکرت بوسه زدم ، پیراهنِ تو رو دریدن
نور وجودم از طلوع روی حسین است ظلمت امکان، سواد موی حسین است مشی قدم را وصال ذات قِدَم نیست جنبش سالک به جسجوی حسین است جان ندهم جز به آرزوی جمالش جان مرا دل به آرزوی حسین است عاشق او را چه اعتناست به جنت جنت عشاق خاک کوی حسین است عاشق او را چه غم زمرگ طبیعت زندگی عاشقان به بوی حسین است امام حسین! امشب، شب اربعین تو است. ای کاش کربلا بودیم. ای کاش می آمدیم کربلا، دور قبرت می چرخیم. آنهایی که می خواهند کربلا بیایند کجا هستند؟ بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا ای خدا! هر کس تا حالا رفته قبر حسین(ع) را بغل کرده است. اما آی زن و مرد! زینب(س) بدن پاره پاره اش را بغل کرده. ما پیاده می رفتیم کربلا این مردم مسلمان برای زوّارهای امام حسین(ع) احترام می گذشتند. آی بمیرم! زینب(س) را کتک زدند. آی حسین! حسین! حسین! حسین!.... سوی شامم می برند این کوفیان با شور و شین ای زمین کربلا جان تو و جان حسین ای زمین کربلا امشب حسین تنها بُود نی غلط گفتم که امشب ساروان اینجا بود
کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند . دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه می کند صدا زد : اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد . اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا 1 ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست . نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود
هر جای دنیا کسی کشته ببینه چه بشناسی و چه نشناسی، یکی می یاد یه چیزی روش بندازه، سنته، یهودیام این سنت را دارند، گفت بابای من سه روز بدنش زیر آفتاب ماند، همه ی بدن های دشمن را دفن کردند، بابای من بدنش روی زمین افتاد، من دستهایم بسته بود مثل جدم علی که بابا سر مادرم رسید، دستاش بسته بود، از کنار فاطمه اش عبورش دادند من را هم از کنار بدن بابام عبور دادند ... . یادم نمی رود آن ساعتی که در دل خاک عریان فتاده بود بدن چاک چاک چاک **************************************************************** همه ی مزارها را امام سجاد (علیه السّلام) نشان داد، هر کی علاوه بر حسین (علیه السّلام) روی مزار عزیزش حساسیت دارد، یکی می گه قبر علی اکبرم کجاست؟ یکی می گه قاسمم چی شده؟ ... اما رباب حرفی نزد چون همه فکر ارباب حسین است، آخر سر امام سجاد (علیه السّلام) یه قبر کوچیک پیدا کردند، شاید رباب گفته باشه، آقا بچه ی من را اینجا آوردید، آخر قبر کوچک بود، ولی نه این قبر عباس (علیه السّلام) است . یاس ها را جوهر نیلی زدند کودکان را یک به یک سیلی زدند دستی گرفت بر گره ی معجرش و گفت راحت بخواب دست به معجر نخورده است **************************************************************** اومد بالای سر قبر برادر، حسین جان ! یادته می خواستم زیارت جدم برم همه ی اهل خانواده دور من جمع می شدید عباسمون دور و برم بود، جلوجلو عباس (علیه السّلام) می رفت، تو و داداشم حسن دور و برم، بابام علی جلو، چراغ را کم می کردید، مبادا چشم کسی به من بیفته، اما کجا بودی، چهل منزل نامحرم ... . شکسته بال و سیاه و کبود برگشتم من از محله ی قوم یهود برگشتم از آن دیار که زن های شام خندیدند ... **************************************************************** اومد بالا سر قبر ابا عبدالله (زبانحال) حسین (علیه السّلام) جان ! یادته نیمه ی شب بابام سر به دیوار کوبید، گفت دستم به بازوی ورم کرده رسید ... داداش دست از خاک در آر، یه جای سالم تو تنم نمونده، بدن من هم مثل مادر کبود شده . شروع کرد راه افتادن بین خیمه ها و قبرها اینجا کفن پوشیده قاسم من شهد عسل نوشیده قاسم من اینجا به پای مرکبش فتادم صورت کف پای پدر نهادم اینجا به دنبال علی دویده اکبر زبان خشک او مکیده اینجا کبوتر بچه ها پریدند اینجا سر شش ماهه را بریدند
بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد بیاد کاروان اربعین با گریه می گوید به هر جا هست زینب رو بسوی کربلا دارد بیاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد اگر خاک رهش بنشست بر روی گنه کاری گرامی می شود چون آبروی کربلا دارد بیاد آن قافلة دل شکسته ای که روز اربعین آمد کربلا ، شما دیدید اربعین شهدا ، با چه عظمتی ، پدر و مادر و خانواده شهدا را کنار مزار می برند مراقب شان بودند ، دلداری می داند . اما دلها بسوزد برای این قافله ، تا چشم این زن و بچه به قبرها افتاد خودشان را از بالای شترها به زمین انداختند هر کسی قبری را بغل گرفت ، عمه سادات هم آمد کنار برادر ، یادش میاد خاطرات روز عاشورا ، یادش میاد آن روزی که وارد کربلا شد با چه عزت و احترامی علی اکبر ، قاسم ، عباس زینب را پیاده کردند ، حالا هر چه نگاه می کند نه قاسمی دارد ، نه عباس ، نه علی اکبری دارد ، حسین جان من زینبم ، برادر یادتِ آن روزی که آمدم گودی قتلگاه ، خیره خیره ، به بدنت نگاه می کردم نمی شناختم از روی تعجب گفتم آیا تو حسین منی ؟ حسین جان امروز تو زینب را نمی شناسی ، برادر اگر این جا نا محرم نبود اثر تازیانه را روی بدنم نشانت می دادم . برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از خواهر نگیر ، که در خرابه شام جان داد .