2- كشتیبان امت
یكی از نزدیكان امام صادق (ع) به نام فیض بن مختار میگوید خدمت امام رسیدم. پس از اندكی موسی بن جعفر(ع) كه نوجوانی بود، وارد شد و سلام كرد به احترامش برخاستم و پیشواز او رفتم و وی را در آغوش گرفتم و بوسیدم.
امام صادق (ع) با دیدن ابراز محبت و احترام من نسبت به فرزندش خرسند شد، با تبسمی ملیح فرمود: شما شیعیان ما به سان كشتیای هستید و این نوجوان كه تو به او محبت نشان دادی، كشتیبان شما میباشد
مدتی از دیدار من با امام گذشت و سال بعد برای انجام مناسك حج به مكه مشرف شدم. پس از انجام اعمال حج دو هزار سكهای را كه همراه داشتم، توسط شخصی برای امام(ع) فرستادم و به او گفتم كه هزار سكه آن را از سوی من به امام صادق (ع) و هزار درهم دیگر را به فرزندش امام كاظم (ع) بدهد. پس از مدتی امام را زیارت كردم.
امام صادق (ع) به من فرمود: آیا مرا با فرزندم موسی برابر میدانی؟ كه در هدیه دادن تساوی برقرار نمودی؟
عرض كردم مولای من! من این كار را به دلیل فرمایش خودتان انجام دادم كه فرمودید شما كشتی نشین و او كشتیبان شیعیان است
امام به نشانه تأیید سری تكان داد و فرمود آری، اما به خدا سوگند من این كار را نكردم، بلكه این پروردگار بزرگ است كه چنین مقام شامخی به او داده است
💠 جایگاه و موقعیت علمی امام در دوران امامت
1- دانای اسرار
از جمله راههای شناخت امام معصوم (ع) از بقیه مردم، اخبار او از آینده و آگاهی دادن از اسرار پوشیده بر آفریدگان است.
ابابصیر شاگرد برجسته مكتب امامت كه محضر سه امام معصوم را درك نموده بود از امام باقر(ع) تا امام كاظم (ع)
روزی نزد مولای خویش امام كاظم (ع) میرود و پرسش مهمی را مطرح مینماید. و از امام میپرسد كه نشانههای شناخت امام چیست؟
امام پاسخ میدهد: امام را از چند راه میتوان شناخت؛
نخست اینكه امامت او منصوص باشد یعنی توسط امام پیشین بدان تصریح شده باشد.
دوم اینكه هر پرسشی از او شد، بتواند پاسخ گوید و از جواب درنماند و اگر هم از او پرسشی در زمینهای كه پاسخ آن لازم است نشد، خودش سخن بیاغازد و آن مسئله را حل نماید.
سوم از آینده خبر بدهد. چهارم زبانهای مختلف اقوام بشر را بداند و بتواند با هر زبانی كه با او سخن میگویند، به همان زبان پاسخ دهد
سپس رو به ابابصیر كرد و با لبخندی معنی دار فرمود : پیش از آنكه از این مجلس خارج شوی، این نشانهها را خواهی دید
در همین اثنا، مردی از اهالی خراسان((مناطقی شامل خراسان كنونی و افغانستان تا هندوستان) وارد شد و با تكلّف فراوان به زبان عربی با امام سلام و احوالپرسی كرد، اما امام پاسخ او را به زبان فارسی داد
مرد خراسانی شگفت زده عرض كرد یابن رسول الله(ع) به خدا سوگند من فقط به این دلیل فارسی سخن نگفتم، كه میپنداشتم شما فارسی را نكو نمیدانید
امام با متانت فرمود: سبحان الله اگر من نتوانم به خوبی و وضوح پاسخ تو را بدهم، پس برتری من نسبت به تو در جایگاه امامت چیست؟
آن گاه رو به ابابصیر كرد و فرمود ای ابابصیر امام كسی است كه زبان هریك از گروههای مردم را بداند و نه تنها زبان آنها را بلكه زبان هر موجودی از پرنده و جاندار را به نیكی میداند
ادامه 👇
- آیینه ایزد نُمای
امام كاظم (ع) در مجلسی با فردی سخن میگفت در بین سخنان خود به او فرمود كه در فلان تاریخ خواهد مُرد
اسحاق بن عمار از شاگردان امام در مجلس بود. با شنیدن این سخن به فكر فرورفت! آیا واقعاً امام هنگام مرگ افراد را میداند
در همین افكار غوطه میخورد كه متوجه شد امام با تندی به او مینگرد. به خود آمد
امام(ع) به او فرمود: ای اسحاق ! وقتی رُشَید هجری از یاران با وفای امام علی (ع) كه در زمان امام مجتبی (ع) به فرمان معاویه ملعون به شهادت رسید به خاطر داشتن علم مُنایا و بلایا، هنگام مرگ افراد و رخدادهای آینده را كه كسی از آن آگاهی نداشت، میدانست؛ من كه امام هستم، بی اطلاع باشم؟ در حالی كه امام به دانستن آن از هر كسی شایستهتر است؟
سپس در مورد آینده خود او هم فرمود: ای اسحاق! هر آنچه در توان داری، عمل صالح انجام بده كه چراغ عمر تو نیز رو به خاموشی میرود و دو سال دیگر از دنیا خواهی رفت. پس از تو نیز با گذشت مدت اندكی بین بازماندگان تو اختلاف میافتد، به گونهای كه به ستیزه جویی با هم میپردازند و حتی خیانت میكنند تا بدان جا كه دشمنان آنان را مورد سرزنش خویش قرار میدهند. آیا باز هم تعجب میكنی از اینكه امام زمان مرگ كسی را بداند در حالیكه من از رخدادهای پس از مرگ تو نیز آگاهم؟
اسحاق سر به زیر انداخت و از گفتههای خود پشیمان شد و استغفار نمود. پس از مدتی او از دنیا رفت و همان گونه كه امام فرموده بود، بین بازماندگانش سركشی و طغیان درگرفت. آنان اموال مردم را به زور میگرفتند و در راههای غیر مشروع هزینه مینمودند، اما انجام كارشان به دریوزگی و بدبختی افتاد.
3- پاسخ فراخور پرسشگر
از جمله ویژگیهای فرد دانشمند، شناخت توان علمی طرف مباحثه خود و پاسخگویی در محدوده آگاهیهای اوست
نوشته اند: فردی به نام ابو احمد خراسانی برای پرسش مسئلهای علمی محضر امام كاظم (ع) رسید. اما امام(ع) به خوبی از پایین بودن سطح آگاهیهای علمی او آگاهی داشت. وقتی خدمت امام(ع) رسید، پرسید: كفر مقدم است یا شرك؟
از آنجا كه درك این پرسش و توان دریافت پاسخ و فهم آن برای وی مشكل بود، امام در جواب او فرمود: تو را با این بحث چه كار؟ من در مورد تو فكر نمیكنم كه صلاحیت واردشدن به این بحثها را داشته باشی!
ابواحمد در جواب امام عرض كرد: هشام بن حكم از من خواسته بود تا این سؤال را از شما بپرسم
امام وقتی دانست او از جانب خود این سؤال را نپرسیده، بلكه فقط میخواسته جواب را دریافت كند و به فرد مذكور برساند، پاسخی شفاف بیان نمود
امام فرمود: كفر مقدم بر شرك است؛ زیرا نخستین كسی كه كفر ورزید، شیطان بود كه بزرگی نمود و از فرمان خداوند روی برتافت او از كافرین بود. از آن گذشته، كفر یك چیز است و آن انكار پروردگار و باور به الهیت غیر او،
امّا شرك انكار پروردگار نیست، بلكه اثبات الهیت او و شریك قرار دادن دیگری با اوست
ادامه 👇
- پاسخ كوبنده
مُجاب كردن غرض ورزان و پاسخ كوبنده در برابر كج اندیشی مخالفان ولایت، از جمله شیوههای علمی امامان معصوم در برخورد با این گونه افراد است كه عمدتاً دست نشاندگان حكمرانان فاسد بوده و در شمار مزدوران دربار هستند.
یكی از این افراد دست نشانده و دانشوران مزدور نفیع انصاری بود.
نوشته اند روزی هارون الرشید عباسی، امام كاظم (ع) را به حضور طلبید. امام(ع) به دربار خلیفه رفت.
نفیع انصاری پشت در كاخ هارون الرشید منتظر نشسته بود تا او را به درون راه دهند.
امام(ع) از پیش روی او گذشت و با شكوه و جلالی ویژه به درون رفت.
نفیع انصاری از عبدالعزیر بن عمر كه در كنارش بود، پرسید: این مرد باوقار كه بود؟
عبدالعزیز گفت: او فرزند بزرگوار علی بن ابی طالب از آل محمد(ص) است. او موسی بن جعفر(ع) است
نفیع انصاری كه از دشمنی بنی عباس با خاندان پیامبر(ص) آگاه بود و خود نیز كینه آنان را به دل داشت، گفت: گروهی بدبختتر از اینان عباسیان ندیدهام؛ چرا آنان به كسی كه اگر قدرت یابد، آنان را سرنگون خواهد كرد این قدر احترام میگذارند؟ هم اینك این جا منتظر میشوم تا او برگردد و با برخوردی كوبنده، شخصیتش را درهم بكوبم
عبدالعزیز با دیدن سخنان كینه توزانه نفیع انصاری نسبت به امام، گفت: بدان كه اینان خاندانی هستند كه هر كس بخواهد با مركب سخن به سوی آنها بتازد، خود پشیمان میشود و داغ خجالت و شرمساری بر جبین خویش تا پایان عمر میزند
اندكی گذشت و امام(ع) از كاخ بیرون آمد و سوار بر مركب خویش شد. نفیع انصاری با چهرهای مصمّم جلو آمد، افسار اسب امام(ع) را گرفت و مغرورانه پرسید: آی تو كه هستی؟
امام(ع) از بالای اسب نگاهی عاقل اندر سفیه كرد و با اطمینان فرمود:
اگر نسبم را میخواهی، من فرزند محمد(ص) دوست خدا، فرزند اسماعیل ذبیح الله و پور ابراهیم خلیل الله هستم.
اگر میخواهی بدانی اهل كجا هستم؟ ، اهل همان مكانی كه خدا حج و زیارت آن را بر تو و همه مسلمانان واجب كرده است.
اگر میخواهی شهرتم را بدانی، از خاندانی هستم كه خدا درود فرستادن بر آنان را در هر نماز بر شماها واجب گردانیده
و اما اگر از روی فخر فروشی سؤال كردی، به خدا سوگند مشركان قبیله من راضی نشدند، مسلمانان قبیله تو را در ردیف خود به شمار آورند و به پیامبر(ص) گفتند ای محمد(ص)! آنان كه از قبیله خویش هم شأن و هم مرتبه ما هستند، نزد ما بفرست.
اكنون نیز از جلوی اسب من كنار برو و افسارش را ردكن
نفیع انصاری كه همه شخصیت و غرور خود را در طوفان سهمگین كلام امام(ع) بر باد رفته میدید، در حالی كه دستش میلرزید و چهرهاش از شرمندگی سرخ شده بود، افسار اسب امام(ع) را رها كرد و به كناری رفت.
عبدالعزیز با پوزخندی زهرناك به شانه نفیع انصاری زد و گفت: نگفتم به تو كه با او توان رویارویی نداری
ادامه 👇
5- به سنگینی شرم
اشراف كامل به مسائل علمی و پاسخ فراگیر، رمز دیگری از هزاران نكته پنهان و آشكار موقعیت علمی امام (ع) بود
در دوران ائمه معصومین (ع) بسیار اتفاق میافتاد كه حكمرانان برای زیر سؤال بردن شخصیت علمی ائمه (ع) از برپایی مجالس علمی و مناظرات گوناگون بهره میجستند
نوشته اند: روزی فردی به نام ابو یوسف كه سمت قضاوت و امامت جمعه و جماعت را در بغداد عهده دار بود،
از خلیفه عباسی مهدی یا هارون الرشید خواست تا جلسه مناظرهای برای درهم شكستن شخصیت امام كاظم (ع) ترتیب داده و با طرح مسائلی به زعم خود، پیچیده امام(ع) را در تنگنا قرار دهد.
ابویوسف به خلیفه گفت: به من رخصتی ده تا از موسی بن جعفر(ع) سؤالاتی بپرسم كه توان پاسخ دادن به هیچ یك از آنها را نداشته باشد
خلیفه با كمال میل پذیرفت و امام(ع) را به دربار احضار نمودند
ابویوسف از امام خواست تا مسائل خود را مطرح نماید امام(ع) پذیرفت.
ابویوسف پرسید: نظرت در مورد تظلیل زیر سایه رفتن شخص مُحرم كه لباس احرام پوشیده است، چیست؟
امام(ع) فرمود: شخصی كه مُحرم شده، نبایستی زیر سایه برود
او بلافاصله پرسید: اگر خیمه بزند چه؟ آیا میتواند داخل خیمه برود؟
امام(ع) فرمود: آری، زیر خیمه میتواند برود
ابویوسف كه به خیال خود، پاسخ دلخواه را ستانده بود، به زعم اینكه تناقض در پاسخ امام وجود دارد، گفت: پس فرق این دو سایه بان و خیمه با هم چیست كه محرم زیر سایه بان نمیتواند برود، اما در سایه خیمه اشكالی ندارد كه قرار گیرد؟
امام فرمود: حال من از تو میپرسم چه تفاوتی بین نماز و روزه زنی كه در عادت ماهانه است، وجود دارد؟ آیا باید نمازهای این ایام را قضا نماید؟ ابویوسف قاضی پاسخ داد: خیر قضای این نمازها بر او واجب نیست
امام پرسید: روزه چطور؟
او پاسخ گفت: بله روزهایی را كه در ایام عادت نگرفته، بایستی قضا نماید
امام دوباره پرسید: چگونه است كه نمازها را نباید قضا كند، اما قضای روزهها را باید به جای آورد؟
قاضی پاسخ داد: چون این حكم اسلام است
امام فرمود: آن تظلیل در سایه بان یا خیمه هم حكم اسلام است
خلیفه در این مدت سكوت كرده و منتظر نتیجه مناظره بود، وقتی از پیروزی ابویوسف ناامید شد، زیر لب به او غرّید گمان نمیكنم دیگردر مقابله با او از تو كاری ساخته باشد
ابویوسف كه از شكست آسان خود در برابر امام خشمگین و خجلت زده بود، رو كرد به خلیفه و گفت سنگ بزرگی پیش پایم افكند
(بحار/ج48/ص109) - (مناقب آل ابی طالب/ج3/ص434) – ( (کافی/ج2/ص418) - (کافی/ج1/ص311) - 6(ارشاد/مفید/ص217) - (کافی/ج1/ص484)
(بحار/ج78/ص324) - (تحف العقول/ص304) - (بحار/ج48/ص143) - (مناقب/ج3/ص431) - (ارشاد/مفید/ص229)
ادامه 👇
💠 شیوه واقعی حضرت کاظم (ع)
عده ای به امام کاظم (ع) عرض کردند، ما به مردی گذر کردیم که فریاد می زد من از شیعیان خالص محمد و آل محمد هستم و می خواست لباسی را که در دست داشت بفروشد و می گفت: چه کسی این لباس را از من با قیمت بیشتر می خرد؟
امام کاظم (ع) فرمود: مردی که قدر خود را بداند جهد می ورزد و خود را ضایع نمی کند . آیا می دانید این مرد خود را مثل چه کسی می داند؟
او کسی است که می گوید: من مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستم در حالی که طلب زیادی و فروش کالای خود را دارد و عیبهای کالا را بر مشتری می پوشاند و چیزی را می خرد و با سود بسیار می فروشد. آیا این مثل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار است؟
بسیار دور است که او مثل او آنها باشد اما چه چیز مانع است که بگوید من از دوستداران محمد و آل محمد(ص) و از کسانی هستم که دوستان آل محمد(ص) را دوست دارد و دشمنان آنها را دشمن می دارد
(روضه کافی/ص147/حدیث73)
✅ فضیلت امام کاظم(ع)
💠 1- رفتار حضرت با مردی که به ایشان دشنام میداد
مردى بود در مدينه از نسل عمر بن خطاب که حضرت موسى بن جعفر (ع) را می آزرد و هر گاه آن حضرت را مي ديد به او دشنام مي داد و به على (ع) ناسزا ميگفت.
روزى برخى از ياران و همنشينان آن حضرت عرض كردند اجازه فرمائيد ما اين مرد تبهكار بد زبان را بكشيم؟
حضرت به شدّت با اين كار مخالفت كرد و آنان را از انجام اين عمل بازداشت. آنگاه از احول آن مرد پرسيد؟
به آن ایشان عرض كردند جايى در اطراف مدينه به كشت و زرع مشغول است
حضرت سوار بر مَرکب شده و به مزرعه آن مرد آمد و هم چنان كه سوار الاغش بود وارد مزرعه او شد.
آن مرد عُمری فرياد زد زراعت مرا لگدمال نکن! حضرت همچنان سواره پيش رفت تا به نزد او رسيد و پياده شد و در کنار آن مرد نشست و با خوشروئى شروع به شوخى و خنده با او كرد و به او فرمود: چه مبلغ خرج اين كشت و زرع كرده اى؟ گفت: صد دينار،
فرمود چه مبلغ اميد دارى كه از آن به دست آوری؟ گفت: من علم غيب ندارم كه چه اندازه عايدم می شود!
حضرت فرمود: من گفتم چه مبلغ اميد دارى بتو برسد؟ و نگفتم چه مبلغ بتو خواهد رسيد ؟!
گفت: اميد دارم دويست دينار از اين مزرعه عايد من شود،
حضرت كيسه ای در آورد كه سيصد دينار در آن بود، و فرمود: اين را بگير و زراعت تو نيز به حال خودش براى تو باقی است و خدا آنچه اميد دارى از آن عايدت گرداند.
راوى گويد: آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسه زد و درخواست نمود از بی ادبيها و بدزبانيهاى او درگذرد!
موسى بن جعفر (ع) لبخندى زده باز گشت، اين جريان گذشت تا اينكه حضرت به مسجد رفت و آن مرد عُمرى هم نشسته بود، همين كه نگاهش به آن حضرت افتاد گفت خدا ميداند رسالت خويش را در چه خاندانى قرار دهد
رفقاى آن مرد به او گفتند داستان چيست؟ تو كه قبلا حرفهای دیگری درباره اين مرد ميگفتى؟!
گفت: همين است كه اكنون گفتم قبلا اشتباه می کردم و دیگر جز اين چيزى نگويم و شروع كرد به دعا كردن برای موسى بن جعفر (ع)
آنان با او به بحث و نزاع پرداختند و او نیز با آنها به نزاع پرداخت
همين كه حضرت به خانه بازگشت به آن كسانى كه از او اجازه كشتن آن مرد عُمرى را خواسته بودند فرمود: كدام يك از اين دو راه بهتر بود آنچه شما ميخواستيد انجام دهید يا آنچه من انجام دادم؟ من كار و رفتار او را با آن مقدار پولى كه مي دانيد سر و صورت داده و اصلاح کردم و بدان وسيله جلویِ شَرّش را گرفتم.
(ارشاد/مفید/ج۲/ص۲۳۳)
ادامه 👇
1- نهی از منکر
روزی امام کاظم (ع) از در خانه بشرحافی در بغداد می گذشت که شنید صدای ساز و آواز و ازخانه او بلند است و کنیزی برای ریختن خاکرو به در خانه آمده است.
امام (ع) به او فرمود: ای کنیز صاحب این خانه آزاد است یا بنده می باشد؟ کنیز گفت: آزاد است.
امام (ع) فرمود: راست گفتی آزاد است که این چنین گناه می کند، اگر بنده بود از مولای خود می ترسید.
وقت کنیز برگشت مولای او بشر بر سفره شراب بود، از او پرسید چرا که دیر آمدی؟
کنیز ماجرای صحبت خود با امام (ع) را برای او بیان کرد بشرکه سخن امام (ع) را از زبان کنیز شنید پای برهنه دوید.و یه خدمت امام کاظم (ع) رسید و ضمن عذرخواهی واظهار شرمندگی و گریه ازکار خود توبه کرد.
(منتهی الامال/باب9/ص782)
2- پرهیز از حرام
غلام امام کاظم (ع) فرستاده شد تا تخم مرغ بخرد، غلام یک یا دو عدد تخم مرغ خرید و با آنها قمار کرد آنگاه نزد امام (ع) رفت.
حضرت(ع) تخم مرغ را از او گرفت و با ناراحتی بسیار فرمود از این تخم مرغ ها استفاده نکن . خداوند غذاهای حرام را برهمه ما حرام فرموده است . .
(بحار/ج48/ص117)
ادامه 👇
💠 شهادت امام موسی کاظم(ع)
واپسین روزهای عمر امام کاظم(ع) در زندان سندی بن شاهک سپری شد.
شیخ مفید گفته است سندی، به دستور هارون الرشید امام(ع) را مسموم کرد و امام سه روز پس از آن به شهادت رسید
شهادت وی ۲۵ رجب سال ۱۸۳ق در بغداد رخ داده است.
درباره زمان و مکان شهادت امام کاظم (ع) نظرات دیگری هم وجود دارد.
پس از آنکه موسی بن جعفر(ع به شهادت رسید، به دستور سِندی بن شاهک پیکر او را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. درباره چگونگی شهادت وی گزارشهای متفاوتی وجود دارد؛
بیشتر تاریخنویسان بر این باورند که یحیی بن خالد و سندی بن شاهک او را مسموم کردهاند.
در گزارشی نیز گفته شده او را با پیچیدن در فرش، خفه کردهاند.
برای قراردادن بدن امام کاظم(ع) در معرض دید عموم دو دلیل گفته شده
1- اثبات اینکه او به مرگ طبیعی از دنیا رفته؛
2- باطل کردن باور کسانی که به مهدویت او اعتقاد داشتهاند.
پیکر موسی بن جعفر(ع) را در منطقه شونیزیه در مقبره خانوادگی منصور که به مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند.
مدفن ایشان به حرم کاظمین مشهور است
گفته شده :
دلیل عباسیان برای اینکه بدن امام را در این مقبره دفن کردند، ترس از آن بود که مبادا مکان دفن او محل تجمع و حضور شیعیان شود
(بحار/ج۱۸/ص۱۴)
{الخرائج و الجرائح رُوِیَ أَنَّ أَعْرَابِیّاً قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکَ الْمَالُ وَ جَاعَ الْعِیَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا فَرَفَعَ یَدَهُ وَ مَا وَضَعَهَا حَتَّی ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّی رَأَیْنَا الْمَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَی لِحْیَتِهِ فَمُطِرْنَا إِلَی الْجُمُعَةِ ثُمَّ قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ فَادْعُ فَقَالَ حَوَالَیْنَا وَ لَا عَلَیْنَا فَمَا کَانَ یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَی نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلَّا تَفَرَّجَتْ حَتَّی صَارَتِ الْمَدِینَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ وَ سَالَ الْوَادِی شَهْراً فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لِلَّهِ دَرُّ أَبِی طَالِبٍ لَوْ کَانَ حَیّاً قَرَّتْ عَیْنَاهُ} } خرائج روایت شده :
عربی بیابان نشین گفت: ای رسول خدا! در اثر خشکسالی، حیوانات مان از بین رفت و بچه هایمان گرسنه ماندند. دعا کن تا خدا باران بفرستد.
رسول خدا(ص) دستهای مبارک خود را بالا برد و دعا کرد. دست هایش را پایین نیاورده بود که ابرها مثل کوه در آسمان پیدا شدند.
آن حضرت از منبرپایین نیامده بود که آب باران از محاسنش سرازیر شد. این بارندگی تا روز جمعه ادامه داشت.
بعد، باز هم همان عرب بیابان نشین برخاست و گفت: یا رسول اللَّه! (ص)در اثر این بارندگی نیز نزدیک است خانهها خراب شود، دعایی بکن.
حضرت فرمود: خدایا! بر حوالی مدینه بباران نه بر خود مدینه». حضرت، با دست خود به قسمتی از ابرها اشاره کردند و از آنجا شکافی ایجاد شد
تا جایی که مدینه همچون گودالی شد ابرها به اطراف مدینه رفتند و دور شهر حلقه زدند و یک ماه در صحرا باران بارید
در این موقع پیامبر اکرم (ص) خندید و فرمود: خدا ابو طالب را جزای خیر دهد، ای کاش! زنده بود تا چشمش روشن میشد.
منبع:منبرطلاب
🌺والسلام علی من التبع الهدی🌺
https://eitaa.com/fatemi222
🌺شباهت بعضی جریانات قرآنی با امام زمان عج🌺
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
1️⃣ حضرت یوسف 💚
وَجَاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ
ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻳﻮﺳﻒ [ ﺑﻪ ﻣﺼﺮ] ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭﺑﺮ ﺍﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻧﺪ . ﭘﺲ ﺍﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭﺁﻧﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻨﺪ .(٥٨)
(در روایت است که امام زمان را هم مردم می بینند اما او را
نمی شناسند)
2️⃣ اصحاب کهف 💚
وَكَذَٰلِكَ بَعَثْنَاهُمْ
و این گونه آنها (اصحاب کهف) را بر انگیختیم
(سوره کهف آیه١٩)
(آنها بعد از سیصد و اندی سال زنده شدند، در زمان امام زمان عج هم افرادی رجعت می کنند)
3️⃣ حضرت سلیمان 💚
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِي
ﮔﻔﺖ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﺮﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯ ﻭ ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺒﺨﺶ ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﺒﺎﺷﺪ
(سوره ص آیه٣٥)
(حکومت امام زمان عج مثل حکومت حضرت سلیمان است)
4️⃣ قارون ⛔️
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩﻳﻢ
(سوره قصص آیه٨١)
(از نشانه های ظهور خسف بیدا و در زمین فرو رفتن لشکر سفیانی است)
#امام_زمان #اعتقادی
🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🌸🍃 @fatemi222
#من_بی_نیازم
💢احمقانهترین حرفی که یک انسان ممکن است درباره رابطهاش با خداوند بزند
#شهید_مطهری
✅عدهای از اطرافیان مرحوم آقای بروجردی (ره) که در مرض فوتشان حضور داشتند، گفتند ایشان یک حالت غمناکی به خود گرفته بود و بعد گفت: رفتیم و عملی انجام ندادیم، رفتیم و دست خالی رفتیم.
✅یکی از اطرافیان گفته بود: آقا شما این حرف را میزنید؟! شما دیگر چرا؟! شما الحمدلله کسی هستید که حوزه علمیه را احیا کردید، شما چقدر مسجد ساختید، چقدر مدرسه ساختید، چنین کردید، چنان کردید. ایشان حرفی نزد جز یک جملهای که در حدیث است، فرمود: «خَلِّصِ الْعَمَلَ فَانَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ عمل را خالص کن که آن نقد کننده بسیار دقیق و بیناست.
✅چه اشتباه بزرگی است که انسان چنین توهمی در خیالش پیدا بشود و بگوید: من از مغفرت خدای متعال بینیازم، ما که کار بدی نکردیم که بخواهد ما را بیامرزد، حالا طلبهایمان را میخواهیم از او وصول کنیم. این احمقانهترین حرفی است که یک بنده در مسائل الهی و در رابطهاش با پروردگار بگوید.
📚 آشنایی با قرآن، ج۸، ص۱۸۰
@fatemi222
🌹گره گشایی از کار دیگران
علی بن طاهر صوری از یکی از اهالی ری نقل می کند که می گفت:
یکی از نویسندگان «یحیی بن خالد» به حکومت ری منصوب شد. من مقداری از مالیات بدهکار بودم و می ترسیدم که اگر آن را از من مطالبه کند تهیدست شوم.
عده ای گفتند: او طرفدار مذهب اهل بیت است ولی من همچنان از رفتن پیش او بیمناک بودم. سرانجام تصمیم گرفتم به مکه روم و مولایم موسی بن جعفر علیه السلام را در جریان بگذارم.
پس از اینکه خدمت امام علیه السلام رسیدم، آن حضرت نامه ای بدین مضمون به والی ری نوشت:
«إعلَمْ أَنّ لِلّهِ تَحتَ عَرشِهِ ظلاًّ لاَ یسکنُهُ إلاّ مَن أسْدَی إلی أخیهِ مَعْروفاً أو نَفَّسَ عَنهُ کربَهً أو أدخَلَ عَلی قَلبِهِ سُروراً، و هذا أخوک والسلامُ»
به نام خداوند بخشنده مهربان . بدان! برای خداوند در زیر عرشش سایه ای است که از آن بهره ای نمی گیرد مگر کسی که به برادرش نیکی کند، یا او را از غم و اندوهی رهایی بخشد و یا او را خوشحال سازد؛ حامل نامه برادر توست. و السلام.
پس از بازگشت به نزد والی رفتم و گفتم: فرستاده امام «صابر» (امام کاظم) هستم.
والی، با پای برهنه تا در خانه آمد و مرا در بغل گرفت و بوسید و از حال امام علیه السلام پرسید و پس از مشاهده دستخط امام (علیه السلام) نیمی از اموال خود را به من داد. آنگاه دفتر مالیات را خواست و روی اسم من قلم کشید و نسبت به بدهی هایم قبض رسید داد… .
[منتهی الآمال، جلد ۲، صفحه ۲۴۵؛ و بحارالانوار، جلد ۴۸، صفحه ۱۷۴
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#علیه_السلام
@fatemi222
بُشر حافى/ ثروتمند پابرهنه
داستانک:
صداى ساز و آواز بلند بود. هرکس که از نزدیک آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند که در درون خانه چه خبرهاست؟ بساط عشرت و می گسارى پهن بود و جام «مى» بود که پیاپى نوشیده می شد. کنیزک خدمتکار درون خانه را جاروب زده و خاکروبه ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در کنارى بریزد. در همین لحظه مردى که آثار عبادت زیاد از چهره اش نمایان بود و پیشانی اش از سجده هاى طولانى حکایت می کرد از آنجا می گذشت، از آن کنیزک پرسید:
«صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟».
– آزاد.
– معلوم است که آزاد است. اگر بنده می بود پرواى صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.
رد و بدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیادترى در بیرون خانه بکند. هنگامى که به خانه برگشت اربابش پرسید: «چرا این قدر دیگر آمدى؟».
کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت: «مردى با چنین وضع و هیئت می گذشت و چنان پرسشى کرد و من چنین پاسخى دادم.»
شنیدن این ماجرا او را چند لحظه در اندیشه فرو برد. مخصوصا آن جمله (اگر بنده مىبود از صاحب اختیار خود پروا مىکرد) مثل تیر بر قلبش نشست. بى اختیار از جا جست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پاى برهنه به دنبال گوینده سخن رفت. دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم حضرت موسى بن جعفر علیه السلام نبود رساند. به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد، و دیگر به افتخار آن روز که با پاى برهنه به شرف توبه نائل آمده بود کفش به پا نکرد. او که تا آن روز به «بشربن حارث بن عبد الرحمن مروزى» معروف بود، از آن به بعد لقب «الحافى» یعنى «پابرهنه» یافت و به «بشر حافى» معروف و مشهور گشت. تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند، دیگر گرد گناه نگشت. تا آن روز در سلک اشراف زادگان و عیاشان بود، از آن به بعد در سلک مردان پرهیزکار و خداپرست درآمد
منبع :مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (داستان راستان)، جلد ۱۸ ،صفحه ۲۸۶، بنده است یا آزاد؟
سالگرد شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام را خدمت صاحبمان، حجه ابن الحسن (عجل الله تعالی فرجه) و ولی نعمتمان، امام رضا علیه السلام تسلیت عرض می کنیم.
عرض می کنیم آقا جان
ما هم از این آزادی های چیزی ندیدیم. ما هم دوست داریم بنده باشیم.
کسی که بنده بود معراج می رود.
«سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلًا» (آیه ۱ سوره اسراء)
چون بنده بود او را به معراج بردیم.
او چون بنده بود رسول شد. «عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»
ما هم اگر بنده باشیم ان شاالله به جایگاه های مهمی خواهیم رسید.
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#علیه_السلام
@fatemi222
عملی که جلوی گناه را می گیرد
عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع :
مَنْ صَلَّى صَلَاهَ الْفَجْرِ ثُمَّ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ إِحْدَى عَشْرَهَ مَرَّهً لَمْ یَتْبَعْهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ ذَنْبٌ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُ الشَّیْطَان
امام کاظم علیه السّلام از پدرش علیه السّلام از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که فرمودند:
کسى که نماز صبح را بخواند، و بعد از آن یازده بار «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بخواند، در آن روز گناهى از او سر نمىزند؛ اگر چه شیطان نخواهد[که او گناه نکند] (ان شاء الله) [ثواب الاعمال-ترجمه بندرریگى، ص: ۹۹]
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#علیه_السلام
@fatemi222