eitaa logo
نفوس مطمئنه
533 دنبال‌کننده
971 عکس
641 ویدیو
92 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم. در شب جمعه یادی کنیم از طلاب و فضلاء شهید گنابادی که مدیون همه آنها هستیم 🌹🌹🌹🌹 ۱-شهید احمد قاسمی ۲-شهید پیشاهنگ ۳-شهید برومند ۴-شهید کامیاب ۵-شهید سیدعلی رضازاده ۶-شهید محمد برومند ۷-شهید ابراهیم رجائی ۸-شهید حسین دهقان ۹- شهید شوقی مزار بجستان ۱۰-شهید علیزاده بقچیر بجستان ۱۱- شهید حسین کیفی بجستانی ۱۲-شهید جعفر اهنگری روشناوند ۱۳-شهید حسین فاطمی ۱۴-شهید مصطفی کاظمی بیدخت ۱۵- شهید زمانیان قوژد ۱۶-شهید عباسعلی زمانی بیدخت ۱۷-شهید زایر کربلا شیخ حسین قدوسی ۱۸- شهید غلامرضااسماعیلیان سرتراز ۱۹- شهید حسین فیاضی سرتراز ۲۰-شهید مرتضی چوبداری گیسور ۲۱-شهید شیخ علی عجم
سلام امروز۳۳سالگردشهادت شهیدحسین فاطمی🥀 شادی روحشون صلوات
هدایت شده از نفوس مطمئنه
🌷 روحاني شهيد حسين فاطمي ☀️ تولد: ۱۳۴۹ 🥀 شهادت: ۱۴ خرداد ۱۳۶۶ 🔸 سمت: تخريب چي 🌺 محل شهادت: شلمچه 💐 گلزار مطهر: گناباد روستاي حاجي آباد ۸۷ •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
هدایت شده از نفوس مطمئنه
🌷حجت الاسلام حسين فاطمي 🌸 از سرزمین شهیدپرور گناباد، دست پروردة محبت و زادة ایمان بود. در شب عاشورای حسینی سال ۱۳۴۹ هـ‌.ش در روستای «نوده» از توابع شهرستان گناباد، در خانواده‌ای مستضعف و روستایی، دیده به جهان هستی گشود. 🌸 مادر، غم و مهر حسین(ع) را با شیر به کودک می‌داد و پدر با لباس عزای حسینی بر تن، در حالی‌که ذکر صلوات و نام مبارک حسین(ع) بر لب داشت، نام او را «حسین» نهاد تا در آینده‌ای نه چندان دور شاگرد ممتاز دانشگاه کربلا شود. 🌸 دوران ابتدایی حسین در وطنش به پایان رسید. همیشه در کلاس و درس موفق بود. به علت نبودن مدارس راهنمایی در روستا، جهت ادامه تحصیل به بخش بیدخت رفت. 🌸 در سال دوم راهنمایی جذبه محبت ساقی عشق حسین را حجره نشین دلدار کرد. او با اندیشه‌ای بر گرفته از معرفت عاشقانه به امام زمان(عج) راهی حوزه علمیه شد. 🌸 با شروع جنگ تحمیلی، همچون هزاران بسیجی عاشق و دلباخته حق، با لبیک به ندای «هل من ناصر» پیر جماران، راهی جبهه‌های شرافت و ایثار شد تا در دانشگاه کربلای ایران فارغ‌التحصیل درس عشق و ایثار شود. 🌸 سرانجام این سرباز عاشورایی امام زمان(عج) در ۱۴ خرداد ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی «شلمچه» در حین پاکسازی و خنثی کردن مین‌های دشمن بر اثر انفجار یک مین ضد تانک، به آرزوی دیرینه‌اش رسیده؛ شربت شیرین شهادت نوشید و عاشقانه سر در دامن مولایش حسین(ع) نهاد. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
هدایت شده از نفوس مطمئنه
📸 🌷 روحاني شهيد حسين فاطمي •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
هدایت شده از نفوس مطمئنه
📸 🌷 روحاني شهيد حسين فاطمي •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
هدایت شده از Kamalvand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢دلیل گریه ها و ناراحتی رهبر معظم انقلاب در غم از دست دادن سردار دل ها از زبان خود شهیدحاج قاسم سلیمانی ‍ ‍ 🇮🇷
باسمه تعالی چون قراره مستندی از زندگی نامه شهید فاطمی تهیه بشه لطفا پاسخ سوالات را بصورت متن یا فیلم کوتاه برایمان به آیدی @a_f_133 بفرستید . ۱-در صورت وجود خاطره از شهید فاطمی آن را بیان نمایید. ۲-دوستان و همرزمان دیگر شهید فاطمی را با ذکر تلفن معرفی بفرمایید. ۳-لطفا در صورت وجود تصویر،فیلم،دست نوشته از این شهید بزرگوار در اختیار دارید آنرا از طریق شبکه های اجتماعی ارسال نمایید @fatemi48
شادی روح شهدا.شهدای شهرستان گناباد اللخصوص شهید حسین فاطمی صلوات🌹
وقــتی بـا آن شـهید صـحبت مـی‌کردم، تـوصیفات جـالبی از آن سوی هستی داشت. او اشاره می‌کرد که بسیاری از مشکلات شما با توکل به خدا و درخواست از شهدا برطرف می‌گردد. مـقام شـهادت آنـقدر در پـیشگاه خـداوند با عظمت اسـت کـه تـا وارد برزخ نشوید متوجه نمی‌شوید. در ایـن مـدت عـمر، با اخلاص بندگی کنید و به بندگان خـداوند خـدمت کـنید و دعـا کـنید مـرگ شـما هم شهادت باشد. بـعد گـفت: «ایـنجا بـهشتیان همچون پروانه به گرد شـمع وجودی اهل‌بیت (علیه‌السلام): حلقه می‌زنند و از وجـــود نـــورانی آن‌هــا اســتفاده مــی‌کنند.» مـن از نـعمت‌های بـهشت کـه بـرای برای شهداست سـؤال کـردم. از قـصرها و حـوریه‌ها و...گفت: «تمام نـعمت‌ها زیـباست، امـا اگـر لـذت حـضور در جـمع اهـل‌بیت (عـلیه‌السلام) : را درک کنی، لحظه‌ای حاضر بـه تـرک مـحضر آن‌هـا نخواهی بود. من دیده‌ام که بـرخی از شـهدا، تـاکنون سـراغ حـوریه‌های بـهشتی نرفته‌اند، از بس که مجذوب جمال نورانی محمد و آل محمد شده‌اند.» صـحبت‌های من با ایشان تمام شد. اما این نکته که زیـبایی جـمال نـورانی اهل بیت)علیه‌السلام) حتی با حـوریه‌ها قـابل مـقایسه نیست را در ماجرای عجیبی درک کردم. در دوران نـوجوانی و زمانی که در بسیج مسجد فعال بودم، شب‌ها در قبرستان محل، که پشت مسجد قرار داشت، رفت و آمد داشتیم. مـا طـبق عـادت نـوجوانی، بـرخی شـب‌ها به داخل قبرهای خالی می‌رفتیم و رفقا را می‌ترساندیم! اما یک‌ شـب مـاجرای عـجیبی پیش آمد. من داخل یک قبر رفتم، یکباره متوجه شدم دیواره قبر کناری فروریخته و سـنگ لحدهای قبر پیداست! من در تاریکی، از حفره ایـجاد شـده بـه درون آن قبر نگاه کردم. اسکلت یک انـسان پـیدا بـود! از نـشانه‌های روی قبر فهمیدم که آنجا قبر یک خانم است. هـمان لـحظه یـکی از دوستانم رسید و وارد قبر شد. او مـی‌خواست اسـکلت‌های مـرده را بردارد! هرچه با او صـحبت کـردم کـه این کار را نکن، قبول نکرد. من از آنـجا رفتم. لحظاتی بعد صدای جیغ این دوستم را شنیدم! نفمیدم چه دیده بود که از ترس اینگونه فریاد زد! مـن او را بـیرون آوردم و بـلافاصله وارد قبر شدم، به هـر طـریقی بـود، قسمت سوراخ قبر را پوشاندم و با گـذاشتن چند خشت و ریختن خاک، قبر آن مرحومه را کامل درست کردم. در آن سـوی هـستی و درست زمانی که این ماجرا را به من نشان دادند، گفته شد: آن قبری که پوشاندی، مـربوط بـه یـک زن مؤمن و باتقوا بود. به خاطر این عمل و دعای آن زن، چندین حوریه بهشتی در بهشت مـنتظر شـما هـستند. همان لحظه وجود نورانی اهل بـیت (عـلیه‌السلام) در مـقابل مـن قرار گرفتند و من مـدهوش دیـدار این چهره‌های نورانی شدم. از طرفی چـهره‌ی زیبای آن حوریه‌ها را نیز به من نشان دادند. اما زیبایی جمال نورانی اهل بیت (علیه‌السلام) کجا و چـهره‌ی حوریه‌های بهشتی؟! من در آنجا هیچ چیزی بـه زیـبایی جـمال اهـل بـیت (عـلیه‌السلام) ندیدم. امـا نـکته مـهمی که در آنجا فهمیدم و بسیار با ارزش بـود اینکه؛ توفیق شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود. انـسان بـا اخـلاصی که بتواند از تمام تعلقات دنیایی دل بـکند، لـیاقت شهادت می‌یابد. شهادت یک اتفاق نـیست، یـک انـتخاب است. یک انتخاب آگاهانه که بــرای آن بــاید تـمام تـعلقات را از خـود دور کـرد. مـثالی بـزنم تـا بهتر متوجه شدید. همان شبی که با دوسـتانم در سـوریه دور هـم جمع بودیم و گفتم چه کسانی شهید می‌شوند، به یکی از رفقا هم تأکید کردم کـــه فـــردا بــا دیــگر رفــقا شــهید مــی‌شوی. روز بـعد، در حـین عـملیات، تـانک نیروهای ما مورد هـدف قرار گرفت. سیدیحیی و سجاد، در همان زمان بـه شـهادت رسیدند. درست در کنار همین تانک، آن دوست ما قرار داشت که من شهادت او را دیده بودم. امـا ایـن دوسـت ما زنده ماند و در زیر بارش سنگین رگـبار نـیروهای داعـش، تـوانست بـه عـقب بـیاید! مـن خـیلی تـعجب کـردم. یعنی اشتباه دیده بودم؟! دو سـه سـال از ایـن ماجرا گذشت. یک روز در محل کـار بودم که این بنده خدا به دیدنم آمد. پس از کمی حـال و احـوال، شـروع به صحبت کرد و گفت: خیلی پـشیمانم. خـیلی... بـاتعجب گفتم: از چی پشیمانی؟ گـفت: «یـادته تو سوریه به من وعده شهادت دادی؟ آن روز، وقـتی کـه تـانک مـورد هـدف قرار گرفت، به داخـل یـک چاله کوچک پرت شدم. ما وسط دشت و درســـــت در تـــــیررس دشـــــمن بـــــودیم. یـقین داشـتم کـه الـان شـهید می‌شوم. باور کن من دیـدم کـه رفـقایم بـه آسمان رفتند! اما همان لحظه، فـرزندان خـردسالم در مـقابل چـشمانم آمدند. دیدم نمی‌توانم از آن‌ها دل بکنم! در درونـم بـه حـضرت زیـنب (سـلام‌الله‌علیها) عرض کـردم: خـانم جـان، مـن لـیاقت دفاع از حرم شما را ندارم. من می‌خواهم پیش فرزندانم برگردم. خواهش مـی‌کنم... هنوز این حرف‌های من تمام نشده بود که حـس کردمی‌ک نیروی غیبی به یاری من آمد! دستی زیـر سـرم قـرار گـرفت و مرا از چاله بیرون آورد. آنجا رگــــبار تــ
ــیربار دشــــمن قــــطع نــــمی‌شد. مـن بـه سـمت عقب می‌رفتم و صدای گلوله‌ها که از کـنار گـوشم رد می‌شد را می‌شنیدم، بدون اینکه حتی یـک گـلوله یـا تـرکش بـه من اصابت کند! گویی آن نـیروی غـیبی مـرا حـفاظت کـرد تـا بـه عقب آمدم. امـا حـالا خـیلی پـشیمانم. نمی‌دانم چرا در آن لحظه ایـن حـرف‌ها را زدم! توفیق شهادت همیشه به سراغ انسان نمی‌آید.» او مـــی‌گفت و هـــمینطور اشـــک مـــی‌ریخت... درسـت هـمین تـوصیفات را یـکی دیـگر از جانبازان مـدافع حـرم داشـت. او می‌گفت: وقتی تیر خوردم و بـه زمـین افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم. یـک دلـم مـی‌گفت بـرو، اما با خودم گفتم خانم من خـیلی تنهاست. حیفه در جوانی بیوه شود. من خیلی او را دوست دارم... هـمین کـه تعلل کردم و جواب ندادم، یکباره دیدم به سـمت پـایین پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درسـت در هـمان لـحظه، پـیکرهای شهدا را که من، هـمراه آن‌هـا بـودم، از مـاشین بـه داخل بیمارستان بــردند کــه مــتوجه زنــده بـودن مـن شـدند و... شـبیه ایـن روایـت را یـکی از جانبازان حادثه انفجار اتـوبوس سـپاه داشـت. او می‌گفت: همین که انفجار صـورت گـرفت، هـمراه ده‌ها پاسدار شهید به آسمان رفـتم! در آنـجا دیـدم کـه رفقای من، از جمع ما جدا شـده و با استقبال ملائک، بدون حساب وارد بهشت می‌شدند، نوبت به من رسید. گفتند: آیا دوست داری همراه آن‌ها بروی؟ گـفتم: بـله، امـا یـکباره یـاد زن و فـرزندانم افـتادم. مـحبت آن‌ها یکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بیرون کردند. مــن بــلافاصله بــه درون بــدنم مــنتقل شــدم. حـالا چـقدر افسوس می‌خورم. چرا من غفلت کردم!؟ مـگر خـداوند خـودش یاور بازماندگان شهدا نیست؟ مـن خـیلی اشـتباه کـردم. ولـی یـقین پیدا کردم که شـهادت تـوفیقی اسـت کـه نـصیب هـمه نمی‌شود. ____________________________ متن بالا از نرم‌افزار کتاب سه دقیقه در قیامت ارسال شده است شما می‌توانید از لینک زیر این کتاب را دانلود کنید 👇 https://cafebazaar.ir/app/com.threedaghighe.book/?l=fa