eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
1.4هزار دنبال‌کننده
20 عکس
10 ویدیو
29 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
مناجات 1 🔸آفتابا بسکه پیدائی نمیدانم کجائی 🔸دور از مائی و با مائی نمی‌دانم کجائی امام زمان... این روزها همه جا صدای یا بن الحسن بلنده... همه دارن شما رو صدا میزنند... ای منتقم کجایی... 🔸هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم 🔸جلوه گر از بس بهر جائی نمیدانم کجایی عزیز فاطمه... ما منتظر اون روزی هستیم... که صدای شما از کنار خانه خدا بلند ميشه: « ألا یا أهل العالم أنا بقیه الله» 🔸کعبه‌ای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی 🔸یا کنار قبر زهرایی نميدانم کجایی امشب.. کجا زانوی غم به بغل گرفتی... کجا برا جد غریبت اشک می ریزی... آقا جانم... 🔸عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد 🔸من تو را عبدم تو مولائی نمی‌دانم کجائی ما که جز در خونه ی شما جایی رو نداریم... آقا... ما که جز شما اهل بیت کسی رو نداریم... یا صاحب الزمان شب هفتم محرم... اومدیم بگیم آقا... 🔸مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم 🔸تا برای انتقام آئی نمی‌دانم کجائی آقا بیا انتقام شش ماهه ی کربلا رو بگیر... یا بن الحسن...
https://eitaa.com/fatemi8/165 چهارده نکته https://eitaa.com/fatemi8/166 گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد https://eitaa.com/fatemi8/172 نحوه شهادت https://eitaa.com/fatemi8/168 کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم https://eitaa.com/fatemi8/500 دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد https://eitaa.com/fatemi8/502 توصیه میرزای بزرگ: https://eitaa.com/fatemi8/548 اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد https://eitaa.com/fatemi8/549 گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد https://eitaa.com/fatemi8/550 نحوه شهادت طفل شیرخوار https://eitaa.com/fatemi8/551 ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق https://eitaa.com/fatemi8/553
روز جهانی شیرخوارگان
متن روضه 1 🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم 🔸خود به تنهایی صراط مستقیم امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین... علی اصغر... خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم... بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم... جان عالم به فداش... 🔸اختری برشانه ی خون خدا 🔸آبروی روی گلگون خدا این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا... 🔸دست های کوچکش، دست حسین 🔸روز عاشورا همه هست حسین ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره... فقط همینو بگم.... قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه... 🔸صورتش پژمرده اما دلگشا 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا عالمی به فدای دستان قشنگش... با دستهای به ظاهر کوچیکش... گره های بزرگی رو باز میکنه... خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه... آی مادری که سالهاست... خدا بهت فرزند نداده... امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده... خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن... مواظب باش... 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند... حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد... گریه کردند... مبادا آروم باشی... 🔸شیرخواری با پدر هم‌درد بود 🔸آخرین سرباز و اول‌مرد بود لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش... دید تنهای تنها مونده... حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن... عباسشو به شهادت رسوندن... علی اکبرشو قطعه قطعه کردند... دیگه یاری نداره... یکدفعه از داخل خیمه... صدای گریه علی اصغرش بلند شد... با زبان کودکی... میگه بابا... مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا... بابا..هنوز من زنده ام... بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا... 🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام 🔸با دو دست بسته عباس توام چه خوب خودش رو فدا کرد... آماده ای گریه کنی بسم الله... خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند... آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو... ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت... اومد در مقابل دشمن ایستاد... علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد... صدا زد... «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» ای نانجیبها... شما با من سر جنگ دارید... اگه به من حسین رحم نمیکنید... این طفل شش ماهه که کاری نکرده... یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید... ببینید... اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا اگه بهش آب بدید میمیره... اگه آب هم ندید میمیره... اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید... دشمن داره نگاه میکنه... خیلی ها به گریه افتادن... ابی عبدالله داره حرف میزنه... شاید اینها دلشون بسوزه... یکدفعه دیدند... حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» 🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان 🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه... اگه بچه شش ماه دارین... الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه... فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه... گوش تا گوش علی رو دریده... علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده... خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم... جواب رباب رو چی بگم... خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه... دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده... 🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای 🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای 🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود 🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای الا لعنه الله علی القوم الظالمین
شب چهارم
متن روضه 2 🔸دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد 🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد شب چهارم محرمه... امشب متوسل بشیم به مادر پهلو شکسته... از همین جا دل ها رو روانه کنیم مدینه... 🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد یا صاحب الزمان... آقا جانم ... به مادرتون زهرای مرضیه قسم... دیگه ما رو امشب دست خالی از این مجلس بر نگردون آقا... اولین دعای ما فرج شماست آقا جانم... 🔸چه حکمت است چون نام فاطمه آید 🔸دلم برای گریه بهانه میگیرد ابن عباس میگه... دیدم پیغمبر خدا نگرانن... عرضه داشتم یا رسول الله... چی شده آقا... چرا انقده نگرانید... حالتون منقلبه... فرمود ابن عباس... میبینم بعد از خودم... امتم به زهرام ظلم میکنن ... صدای ناله دخترم بلنده ... هی میگه یا ابتاه... کسی به داد زهرای من نمیرسه... عرضه بداریم یا رسول الله ... نبودی ببینی با دخترت زهرا چه کردن... پشت درب خانه... تا پهلوش رو شکستند... صدا زد یا ابتاه یا رسول الله... بابا ببین با من چطوری رفتار میکنند... هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ َ صدا زد... یا فضه خذینی... فضه محسنم رو کشتن... ای وای... همینو‌ گفت بی بی روی زمین افتاد... حالا فضه میگه... من اومدم بالای سر زهرای مرضیه... تا خانم چشماشون رو باز کردن صدا زدن... فضه به من بگو علی رو کجا بردن... فضه میگه... زهرا نگفت صورتم... نگفت پهلوم... نگفت بازوم.... فقط صدا زد فضه ... علی رو کجا بردن.... خانوم جان علی رو دارن سمت مسجد میبرن... چادر عربی رو به سر کرد... حالا میخام تصور کنی... دختر پیغمبر تو کوچه های مدینه... یه دست به کمر گرفته... یه دست به دیوار... هی صدا میزنه... کجا میبرید مولام رو 🔸دنبال حیدر میدوید 🔸از پهلویش خون میچکید اومد کنار امیرالمومنین... دید ریسمان گردن آقا انداختن... خدا ... دستای علی رو بستن ... دارن کشون کشون میبرن... صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید... دومی نامرد اشاره کرد ... قنفذ چرا آروم نشستی... بزنید زهرا رو...😭 خدا... زبان لال بشه... یه نفر با تازیانه میزد... یه نفر با غلاف شمشیر... یه نفر با لگد میزد... انقدر مادرتون رو زدن... دستهاش رها شد... 🔸مردنم بهتر که ببینم بند بر دست علی 🔸دست من را بشکنید و دست علی را وا کنید روضه من تمام... فقط همینو بگم... اگه تو مدینه مادرمون زهرا رو نمیزدن... کسی جرات نمیکرد کربلا... زینب کبری رو با تازیانه بزنه... دیدند دختر ابی عبدالله کنار بدن بابا بی تاب شده... هی صدا میزنه... بابا بلند شو ببین دارن عمه جانم زینب رو میزنن... 🔸نزنيدم كه در اين دشت مرا كاري هست 🔸گل اگر نيست ولي صفحه ي گلزاري هست الا لعنت الله علی القوم الظالمین
متن روضه 1 🔹آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود شب چهارم محرمه... امشب دلت رو با من همراه کن... یه سر بریم مدینه... بریم خانه ی امیرالمومنین... 🔹آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود 🔹مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود ( ای وای ای وای😭) اگه تو مدینه خانه مادرمون زهرا رو آتیش نمیزدند... کربلا کسی جرات نمیکرد خیمه های خانم زینب کبری رو آتیش بزنه 🔹از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد 🔹جان علی به پشت در آستانه بود هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود یکعده نامرد ریختند در خانه امیرالمومنین... خدا لعنتش کنه... دومی نامرد صدازد... علی بیرون بیا وگرنه خونه رو به آتیش میکشم... خانم زهرای مرضیه... حامی ولایت... اومد پشت در ایستاد... صدا زد... آی نانجیب حیا نمیکنی... میخواهی بدون اجازه وارد بشی... نانجیب صدا زد زهرا در رو باز کن وگرنه خونه رو آتیش میزنم... مادرمون زهرا امتناع کرد... در رو باز نکرد... نانجیب صدا زد... هیزمها رو بیارید... پشت در بگذارید ... در رو آتیش بزنید... خدا... خونه ای که جبرئیل برا وارد شدن اجازه میگرفت درش رو آتیش زدند... سادات منو ببخشید... یکی گفت ای بی حیا... توی این خانه دختر پیغمبره... صدا زد اگرچه فاطمه باشه خونه رو با اهلش به آتیش میکشم... ای وای، ای وای... یاصاحب الزمان آقا منو ببخشید... در خانه رو آتش زدند... میخواهی گریه کنی بسم الله... دیگه کسی آروم نباشه... در نیمه سوخته شد... مادرمون زهرا پشت در ایستاده.... یکدفعه نانجیب حیا نکرد... یاصاحب الزمان... آنچنان با لگد به این در زد که... صدای ناله ی مادر بلند شد... یا ابتاه... یا رسول الله... بابا بیا به دادم برس... فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه بابا مگه سفارش منو به این مردم نکرده بودی... یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... پهلوم روشکستند...😭 یا فِضَّةُ الیکِ فخُذینی فَقَدْ وَ اللَّه قُتِلَ ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل (بحار الانوار ج 30 ص 295) ِ فضه به فریادم برس بخدا محسنم رو کشتند... آی غیرتی ها... طاقت دارید بگم یا نه... خود نامرد دومی به معاویه نامه نوشت گفت... تا دختر پیغمبر در مقابلم قرار گرفت... آنچنان سیلی به صورتش زدم...😭 زهرا نقش زمین شد... تسلای دل امام زمان صدا بزن... یا زهرا... 🔸کاش وقت در شکستن پای دشمن میشکست 🔸تا که میخ در نشان سینه زهرا نبود
السلام علی حجت رب العالمین السلام علی خامس اصحاب الکسا السلام علی ساکن کربلا السلام علی الاعضاء المقتعات أَلسَّلامُ عَلَی الشِّفاهِ الذّابِلاتِ أَلسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَی النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ای حسین ای حسین ای حسین ارباب خوب من از نوکر بد هم که بپرسی گوید ارباب به خوبی تو پیدا نشود. إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی؛ خدایا این گناه باعث شده لباس ذلت و خواری به تن کنم، وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْک لِبَاسَ مَسْکنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنَایَتِی؛ من با گناه خودمو دل مرده کردم، چی جوری زنده اش کنم؟ فرمود “فاحینی بتوبه من، هر کی اومد توبه کنه دست گداییشو بیاره بالا (خسته نشیا) فَبِعِزَّتِک لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِرا به خدا غیر از خودت آمرزنده ای سراغ ندارم. . فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی إِلَهِی إِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَی الذَّنْبِ تَوْبَةً؛ اگه پشیمانی توبه حساب میشه وَ عِزَّتِک مِنَ النَّادِمِینَ؛ امروز اومدم بگم بعزت و جلالت من بد کردم پشیمانم. الهی العفو، الهی العفو از لشکر فاصله گرفت بعضیا نوشتن این سر و صورتشو خاک مالی کرد، بایدم اینجوری باشه چون این آقا پسر ابوترابه، اگه او پسر ترابه ما باید، کنت ترابا باشیم، چکمه های جنگیشو دور گردنش «َفَاخْلَعْ نَعْلَیْک إِنَّک بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی» موسی اینجا کربلاست کفش هاتو در بیار وقتی به موسی اینجوری ندا میاد حرم ادب کرد؛ کفش هاشو دور گردنش انداخت؛ هنوز داره نادم و پشیمون میاد، حتی بعضی ها گفتن پسرشو صدا زد، گفت گریبان منو کشون کشون بگیر هَلْ یَرْجِعُ العَبْدُ الآبِقُ إلاّ إلی مَوْلاهُ؛ عبد فراری دم خونه ی آقاش نره کجا بره؟! تا روبروی ابی عبدالله قرار گرفت یه سوال کرد و یه جواب شمید آقا هـــــل لـــی مـــن تـــوبـه؟! فبکا بُکَاءً شَدِیداً، تو گریه هاش گفت آیا راه برگشتی برا من هست؟!! ابی عبدالله فرمود:ارفع راسک؛ هر کی در خونه ی ما بیاد دیگه سر به زیر نیست. حالا هر کی سربلندیش باورش شده بگه حسین، اجازه رو گرفت اما حسین کربلا رو با خواهرش شروع کرده؛ اذن زینبم لازمه، نه بالاتر از اذن امام؛ نه؛ زینب حلقه ی اتصال به فاطمه است؛ گفت آقا اجازه میدی برم سمت خیام و حرمت؟ قربون حیا کردنت برم، اینجا همه بنی هاشم هنوز زنده ان تو اجازه گرفتی، آخ نبودی اون ساعتی که تن بچه ها به لرزه افتاد،هرچی نگاه کردن دیدن بنی هاشمی باقی نمانده، یه نانجیب فریاد می زنه کیه خیمه هاشو بسوزونه، یکی هم داره فریاد میزنه کیه به بدن حسین اسب بتازونه، یکی هم داره بلند بلند تکبیر میگه، این زن و بچه شروع کردن به لرزیدن، اومدن پیش عمه جان، دیدن عمه هم مستأصله، اومد پیش زین العابدین، حضرت بی معطلی فرمود علیکن بالفرار.
متن روضه حر بن ریاحی متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه ـ استاد فاطمی نیا آیه قرآن مى فرماید: و اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا. در قضیه حر بن یزید ریاحى، این را عنایت فرمودید که بدنش مى لرزید. یک نفر گفت: چرا بدنت مى لرزد؟ گفت: (أرانى بین الجنه و النار) تذکر است دیگر. نمى دانم چه کار کنم؟ بین بهشت و جهنم هستم ولى پشت سرش، (فإذا هم مبصرون) مى آید. شخص روشن مى شود. گفت: یک دفعه دیدند که نه! دیگر لرزه نیست دارد مى رود. گوش کردند دیدند مى گوید: من دوستان تو را اذیت کردم مرا ببخش. من اشتباه کردم. این لرزیدن بدن را گاهى به دوستان مى گویم و احتمال مى دهم به این دلیل بود که خیلى نگران بود. مى گفت: اگر خدمت ابى عبدالله برسم و بگوید دیر آمدى، حالا دیگر دیر شده، تو دیگر بدرد نمى خورى چه کنم؟ این شعر سعدى را به خاطر بسپارید. خدایا به حق کریمه اهل بیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این شعرى را که براى اینها مى خوانم ما را مشمول مصرع دومش قرار بده. به حق این خانم ما را مشمول مصرع اول قرار مده. شعر را گوش بدهید چقدر زیباست مى گوید: هر کو بدان کش به خویش براند یعنى خدا او رابراند،به هر در دیگر بزند بدبخت است و آن را که بخواند به در کس نتواند آنرا که دستگیرى مى کندمى آورد. تمام مى شودجایى ندارد(و اورادى کلها ورداو احدا). آمد گفت که: یا ابا عبدالله! من بد کردم. خلاصه اش این است. چند تا تعبیر دارد که باید در مقاتل بررسى شود کدام یک از آنها صحیح تر است. یکى این است گفت: (هل ترینى من توبه)؛ این معلوم مى کند نگران بوده است. ممکن است به من بگویند برو! دیگر توبه به درد نمى خورد. (هل ترینى من توبه) آقا! من به نظر شما راه توبه دارم یا نه؟ ترجمه اش این است دیگر. شاید یک حرفهایى و قسمهایى هم آماده کرده بود که اگر آقا گفت بدرد نمى خورى، آقا را به مادرش قسم بدهد. ولى کرم ابى عبدالله عجیب است که نگذاشت کار به آنجا برسد. یک عبارت هم این است که آمد و گفت: (قد کان منى الذى کان) آنچه که از من سر زد، سر زد. (و قد اتیتک مواسیا بنفسى). حالا آمدم جانم را قربانت کنم. عجب! شما آقایان اهل علم هستید. مى دانید که افعال قلوب، دو تا مفعول بر مى دارد. شما این جمله را چطور ترجمه مى کنید؟ (فهل ترى من توبه لما کان منى). دو تا مفعول برداشته. اگر کشته شوم. اگر کشته شوم این توبه حساب مى شود یا نمى شود؟ این قدر دل شکسته بود. اما آقا یک لحظه حتى بین این حرفها فاصله نداد. فرمود: انزل. بیا! دیگر با هم رفیق و دوست شدیم. خدا چطور سریع الرضا است. این ها هم سریع الرضایند. از آقا اجازه گرفت و رفت و کشته شد. به آن درجات عالیه رسید. وقتى افتاده بود در حین آن گرفتارى دید دستى دارد او را از زمین بلند مى کند. شاید فکر نمى کرد که چه کسى باشد. چشمش را باز کرد و دید که ابى عبدالله دارد دستمال به سرش مى بندد. با زبان حال گفت: آقا من مى دانستم تو آقایى. بزرگوراى ولى فکر نمى کردم که دستمال هم به سر من ببندى. السلام علیک یا ابا عبدالله و على اصحابک و ذریتک و محبیک
کیست اصغر
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم بی ادب بودم ولی  بی ادعایم کرده‌ای من امیرِ لشگری بودم گدایم کرده‌ای من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من سنگها آورده‌ام تا بشکنی آئینه‌ام حقِ من این بود  دستِ رَد زنی بر سینه‌ام من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل تا که دیدی  شعله دارد خِرمنم گفتی بیا دست خود را بسته‌ام بر گردنم گفتی بیا راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم صبح حُر بن یزید و حال  تنها حُر شدم شاعر: