eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.7هزار دنبال‌کننده
27 عکس
24 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 فیش مدح و مرثیه 🔺روضه حضرت زهرا سلام الله علیها السَّلامُ عَلَيْكِ یا فاطمةُ الزهرا (۱) زبان چگونه گشایم به مدح تو مادر که بی وضو نتوان خواند سوره کوثر زبان وحی، تو را پاره تن خود خواند زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟ خدا به خواجه لولاک داده بود ای کاش هزار مرتبه دختر اگر تویی دختر شکوه عاطفه‌ات پیرهن به سائل داد چنان که همسر تو در رکوع انگشتر 🔺امشب با تموم وجودت بگو: أَنا سائِلُکُم... ببین گدای در خونتون اومده! امشب کمکمون کن. نذار دست خالی از اینجا بریم بی بی جان. خدا گواه که چون فاطمه نمی‌خواهیم حکومتی که نباشد در آن علی رهبر حجاب، روی زمین طفل بی‌پناهی بود تو مادرانه گرفتی‌ش تا ابد در بر میان کوچه که افتاد دشمنت از پا در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر (۲) 🔺 آخ بمیرم، فکر کردن کار زهرا رو بین در و دیوار تمام کردن. اما دیدن بی بی چادر به کمر بست، یاعلی گفت و اومد وسط میدون. چی دید مگه؟! یه وقت دید إِجتَمَعُوا علیه (۳) وَ أَلقَوا فی عُنُقِهِ حَبلاً أَسوَدَ (۴) طناب سیاهی به گردن خیبر شکن انداختن، دارن کشان کشان علی شو می برن. لذا حضرت زهرا فرمود: إستحقروا اباالحسن بَعدَ رسولِ الله... (۵) بعد پیغمبر با این کارشون مولا رو تحقیر کردن. حالا زهرایی که از نامحرم و نابینا رو می گیره، وقتی این صحنه رو دید، نوشتن: حَالَت فاطِمَه، بَینَهُم وَ بَینَ بَعلِهَا مادر سادات بین امیرالمومنین و مهاجمین حائل شد گفت: به خدا قسم اجازه نمیدم پسرعموم رو با زور ببرید. (۶) دیدن هرکاری می کنن نمی تونن فاطمه رو از امیرالمؤمنین رها کنن. نانجیب صدا زد: قنفذ، چرا بیکار وایستادی! گفت: چه کنم امیر؟ علی بزنم یا فاطمه رو؟ گفت: تو فاطمه رو بزن علی خودش می میره چه کرد قنفذ؟! آماده ای بگم نالشو بزنی... فَضَرَبَها قُنفذٌ بالسَّوطِ عَلَی عَضدها ظَهرِها وَ جَنْبَیْها (۷) اونقد با تازیانه، به پشت و پهلوهای مادر سادات زدن، مادر ما بی رمق شد و رو زمین افتاد. مدینه نامرد اینجور صدا زد: قنفذ چرا بی کار نشستی، کربلا هم یه نانجیبی صدا زد: حرمله چرا بی کار نشستی؟ گفت: پدر رو بزنم یا پسر رو؟ سیدبن طاووس میگه: هنوز صحبت ابی عبدالله تموم نشده بود. یه وقت ببینه علی اصغر داره توو بغلش دست و پا می زنه. فَذُبِحَ الطفل، مِنَ الاُذُنِ اِلی الاُذُن (۸) 🌀ناله بزن یا حسین... 📚منابع: (۱) فرازی از زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها (۲) سیدحمیدرضا برقعی (۳) عوالم العلوم و المعارف | ج۱۱ | ص۵۷۲ (۴) الاحتجاج علی اهل اللجاج |ج۱ | ص۸۲ (۵) داستان فضايل و كمالات فاطمه | ص۲۶۲ (۶) عوالم العلوم و المعارف | ج۱۱ | ص۵۷۲ (۷) الاحتجاج علی اهل اللجاج |ج۱ | ص۸۲ (۸) معالی السبطین | ج۱ | ص۴۲۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✒️ به کوشش| حجت الاسلام مجتبی حاجی پور سلام الله علیها
📜 فیش مناجات با امام زمان عجل الله فرجه الشریف 🔺روضه حضرت زهرا سلام الله علیها بسم الله الرحمن الرحیم يَا أَيُّهَا الْعَزِيز، مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّر، وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاه، فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْل، وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا، إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين (۱) به سوی ما بنما دلبرا نظر، گاهی به غمزه ای دل دیوانه را ببر، گاهی عنایتی، نظری، گوشه چشمی ای آقا به این گدای نشسته به پشت در، گاهی 🔺آقای من، یوسف فاطمه... نگویمت که همیشه حزین هجرانم ولی صدا زدمت با دو چشم تر، گاهی 🔺اگه گدای دَرِ این خونه هستی و میخوای آقا دَر رو به روت باز کنه، به نام مادرش صداش بزن: 🌀یابن الزهرا، یابن الزهرا... نگویمت که مقیمم همیشه در کویت نهاده ام به درِ خانه ی تو سر، گاهی فدای سوز قنوت نماز نافله ات چه می شود که ببینم تو را سحرگاهی؟ 🔺مرحوم فشندی تهرانی، میگه رفتم مسجد مقدس جمکران، بعد اینکه اعمال رو انجام دادم و نمازمو خوندم، از مسجد اومدم بیرون از دور دیدم یه سیدی داره میاد به سمت مسجد. با خودم گفتم این بنده خدا توی این هوای گرم، تازه از راه رسیده و حتماً تشنه ست. جرعه آبی بهش میدم، میگم برا فرج مهدی زهرا دعا کنه. میگه وقتی به این سید نزدیک شدم، آب رو بهش دادم، گفتم آقاسید بفرما، نوش جانت، برا فرج امام زمان دعا کن. دیدم بعد از اینکه آب رو میل کرد، فرمود: اگه شیعیان به اندازه آب خوردنی، فرج ما رو می خواستن، دعا می کردن و فرج ما می رسید... میگه تا به خودم اومدم دیدم کسی دور و برم نیست، فهمیدم ایشون امام زمان بودن (۳) برا ما هم شاید اینطور شده باشه، چه بسا توی همین روضه ها و جمکران رفتن ها و زیارت ها... آقا رو دیدیم و نشناختیم. خودم می دونم گیرم کجاست... بَدم... 🔺آره آقاجان...خودم دارم اعتراف می کنم بَدم اگر چه ولی، بهر مادرت زهرا کشیده ام به خدا ناله از جگر، گاهی (۴) 🔺منو ببخش آقا، درسته اونجوری که میخواستی هنوز نشدم، درسته گاهی اوقات با لغزش و گناهام شما رو ناراحت می کنم ولی امید دارم ایشالا یه روز، اونی بشم که شما میخوای... یه اعتراف دیگه هم می خوام انجام بدم اونم اینه که هر موقع اسم مادرت میاد، دلم می شکنه و صدای آه و نالم بلند میشه. کدوم مادر؟ همون مادری که امام صادق می فرماد: حال و روز مادر ما روزای آخری اینجوری بود... لَزِمَتِ الفِراش و نَحَلَ جسمها و ذابَ لَحْمُها و صارَت کَالْخیال (۵) می دونی یعنی چی... یعنی کاری با مادر سادات کردن که دیگه زمین گیر شد، و نمی تونست راه بره. وقتی می خواست بلند بشه از دیوار کمک می گرفت... اما یه روز برا دلخوشی اميرالمؤمنين و بچه هاش بلند شد تا کارای خونه رو انجام بده. به اسماء گفت آب گرم کن میخوام بچه هامو استحمام کنم. یکی یکی بچه ها رو تر و خشک کرو موهاشونو شونه زد براشون غذا و نون درست کرد بچه ها خوشحال شدن که خب الحمدلله حال مادر بهتر شده اما بمیرم برا اون لحظه ای که گفت اسماء لحظاتی استراحت می کنم منو صدا بزن اگه جواب ندادم علیمو صدا بزن. اسماء میگه بعد لحظاتی بی بی رو صدا زدم اما جوابی نشنیدم. اومدم بالای سرش نگاه کردم دیدم دختر رسول الله جان در بدن نداره یهو حسنین وارد منزل شدن ایشالا چشمت روز بد نبینه ایشالا نری خونه ببینی روی مادرت یه پارچه سفید انداختن. تا چشم این آقازاده به بی بی افتاد خودشون انداختن رو بدن مادر. شروع کردن گریه کردن امام حسن هی بدن مادر رو حرکت میداد و می گفت: يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي مادر قبل از روح از بدنم جدا بشه باهام حرف بزن دیدن امام حسین اومد پائین پای مادر. پاها رو بوسید. با یه سوزی گفت: يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْن كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ (۶) مادر جان من حسینتم قبل از اینکه قلبم از حرکت وایسته و بمیرم باهام حرف بزن... نمی دونم اینجا به ابی عبدالله بیشتر سخت گذشت یا کربلا اون موقعی که دیدن خودشو سریع رسوند بالای بدن جوانش هی صدا می زد ولدی علی... علی جان پاشو با من حرف بزن پاشو یه باز دیگه بگو بابا پاشو ببین دشمن داره به گریه های بابای پیرت می خنده. هر کاری کرد آروم نشد یهو دیدن وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ... صورت گذاشت روی صوت غرق به خون علیش عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاء (۷) 🌀ناله بزن یاحسین... 📚منابع: (۱) آیه ۸۸ سوره مبارکه یوسف (۲) بحارالأنوار | ج۵۳ | ص۱۷۵ (۳) شیفتگان حضرت مهدی | احمدقاضی زاهدی (۴) شاعر ناشناس (۵) موسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا | ج۱۰ | ص۳۰ (۶) بحارالأنوار | ج۴۳ | ص۱۸۶ (۷) لهوف سیدبن طاوس | ص۱۱۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✒️ به کوشش| حجت الاسلام مجتبی حاجی پور سلام الله علیها 🔶 جهت دریافت بیش ۱۰۰۰ محتوای تبلیغی به کانال زیر مراجعه فرمایید👇👇 🆔 @fatemi222
mdhy_anlyn_-_nmhng_khlmyny_-_hj_mhdy_rswly.mp3
3.78M
🔳 🌴یکمی حرف بزن علی نمیره 🌴حرف رفتن نزن علی میمیره 🎙
YEKNET.IR - vahed - fatemie avval 1401 - motiee.mp3
7.73M
🔳 🌴آن دم ایکاش غوغا نمیشد و در وا نمیشد 🌴آتش دخیل چادر و زهرا نمیشد و 🎙 فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
1_2305429648.mp3
7.32M
🔳 🌴دم در خونه نامردای مدینه 🌴خونه پر دوده چشم چشمو نمیبینه 🎙
YEKNET.IR - roze - fatemie 2 - 1402 - rasouli.mp3
19.72M
🔳 🌴روضه حضرت زهرا(س) 🌴زیارت آمده این بار سروی که خرامان نیست 🎙 🎙
YEKNET.IR - zamine 2 - fatemieh 2 - 1400 - motiee.mp3
6.3M
🔳 🌴شنیدم در خونه‌ها رفتی 🌴غریبونه شبا رفتی 🎙
♨️دعای امام صادق علیه‌السلام در حق زنی که قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها را لعنت کرد‌‌‌... 🔸بشار مکاری می‌گوید: در کوفه خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمودند: «بشار! بنشین با ما خرما بخور!» عرض کردم:فدایت شوم! در راه که می‌آمدم منظره ای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمی توانم از ناراحتی چیزی بخورم! 🔸فرمودند: « در راه چه مشاهده کردی؟» - من از راه می‌آمدم که دیدم که یکی از مأمورین، زنی را می‌زند و او را به سوی زندان می‌برد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید! فرمودند:« مگر آن زن چه کرده بود؟» - مردم می‌گفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة.[۱] 🔸امام علیه السلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کردند، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه ی شریفشان تر شد. فرمودند:« بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای نجات آن زن دعا کنیم.» کسی را نیز فرستادند، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد. 🔸وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای خلاصی آن زن دعا کردند و به سجده رفتند، سر از سجده برداشتند، فرمودند: «حرکت کن برویم! او را آزاد کردند!» 🔸از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شده از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد: -رفتم به دربار دیدم زن را از حبس خارج نموده آوردند پیش حاکم وی از زن پرسید: - چه کردی که تو را مامور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد. حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او قبول نکرد، حاکم گفت: ما را حلال کن، این دراهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی آزاد شد. امام صادق علیه السلام فرمودند: « بشار! این هفت دینار را به او بدهید زیرا سخت به این پول نیاز دارد. سلام مرا نیز به وی برسانید. » 🔸وقتی که هفت دینار را به زن دادم و سلام امام علیه السلام را به او رساندم، آن زن از خوشحالی افتاد و غش کرد. به هوش که آمد گفت: - آیا امام به من سلام رساند؟ - بلی! و سه مرتبه این سؤال و جواب تکرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق علیه السلام برسانم و بگویم که او کنیزایشان است و محتاج دعای حضرت. 🔸پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که می‌گریستند برایش دعا کردند. 📚[۱]: خدا ستمکاران تو را لعنت کند ای فاطمه! بحار، ج ۱۰۰، ص ۴۴۱ 🏴شهادت مظلومانه و تسلیت باد. 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹