eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
1.4هزار دنبال‌کننده
20 عکس
10 ویدیو
29 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علی حجت رب العالمین السلام علی خامس اصحاب الکسا السلام علی ساکن کربلا السلام علی الاعضاء المقتعات أَلسَّلامُ عَلَی الشِّفاهِ الذّابِلاتِ أَلسَّلامُ عَلَی الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَی النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ای حسین ای حسین ای حسین ارباب خوب من از نوکر بد هم که بپرسی گوید ارباب به خوبی تو پیدا نشود. إِلَهِی أَلْبَسَتْنِی الْخَطَایَا ثَوْبَ مَذَلَّتِی؛ خدایا این گناه باعث شده لباس ذلت و خواری به تن کنم، وَ جَلَّلَنِی التَّبَاعُدُ مِنْک لِبَاسَ مَسْکنَتِی وَ أَمَاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنَایَتِی؛ من با گناه خودمو دل مرده کردم، چی جوری زنده اش کنم؟ فرمود “فاحینی بتوبه من، هر کی اومد توبه کنه دست گداییشو بیاره بالا (خسته نشیا) فَبِعِزَّتِک لا اَجِدُ لِذُنُوبی غافِرا به خدا غیر از خودت آمرزنده ای سراغ ندارم. . فَوَا أَسَفَا مِنْ خَجْلَتِی وَ افْتِضَاحِی إِلَهِی إِنْ کانَ النَّدَمُ عَلَی الذَّنْبِ تَوْبَةً؛ اگه پشیمانی توبه حساب میشه وَ عِزَّتِک مِنَ النَّادِمِینَ؛ امروز اومدم بگم بعزت و جلالت من بد کردم پشیمانم. الهی العفو، الهی العفو از لشکر فاصله گرفت بعضیا نوشتن این سر و صورتشو خاک مالی کرد، بایدم اینجوری باشه چون این آقا پسر ابوترابه، اگه او پسر ترابه ما باید، کنت ترابا باشیم، چکمه های جنگیشو دور گردنش «َفَاخْلَعْ نَعْلَیْک إِنَّک بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوی» موسی اینجا کربلاست کفش هاتو در بیار وقتی به موسی اینجوری ندا میاد حرم ادب کرد؛ کفش هاشو دور گردنش انداخت؛ هنوز داره نادم و پشیمون میاد، حتی بعضی ها گفتن پسرشو صدا زد، گفت گریبان منو کشون کشون بگیر هَلْ یَرْجِعُ العَبْدُ الآبِقُ إلاّ إلی مَوْلاهُ؛ عبد فراری دم خونه ی آقاش نره کجا بره؟! تا روبروی ابی عبدالله قرار گرفت یه سوال کرد و یه جواب شمید آقا هـــــل لـــی مـــن تـــوبـه؟! فبکا بُکَاءً شَدِیداً، تو گریه هاش گفت آیا راه برگشتی برا من هست؟!! ابی عبدالله فرمود:ارفع راسک؛ هر کی در خونه ی ما بیاد دیگه سر به زیر نیست. حالا هر کی سربلندیش باورش شده بگه حسین، اجازه رو گرفت اما حسین کربلا رو با خواهرش شروع کرده؛ اذن زینبم لازمه، نه بالاتر از اذن امام؛ نه؛ زینب حلقه ی اتصال به فاطمه است؛ گفت آقا اجازه میدی برم سمت خیام و حرمت؟ قربون حیا کردنت برم، اینجا همه بنی هاشم هنوز زنده ان تو اجازه گرفتی، آخ نبودی اون ساعتی که تن بچه ها به لرزه افتاد،هرچی نگاه کردن دیدن بنی هاشمی باقی نمانده، یه نانجیب فریاد می زنه کیه خیمه هاشو بسوزونه، یکی هم داره فریاد میزنه کیه به بدن حسین اسب بتازونه، یکی هم داره بلند بلند تکبیر میگه، این زن و بچه شروع کردن به لرزیدن، اومدن پیش عمه جان، دیدن عمه هم مستأصله، اومد پیش زین العابدین، حضرت بی معطلی فرمود علیکن بالفرار.
متن روضه حر بن ریاحی متن روضه حر بن ریاحی علیه الرحمه ـ استاد فاطمی نیا آیه قرآن مى فرماید: و اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا. در قضیه حر بن یزید ریاحى، این را عنایت فرمودید که بدنش مى لرزید. یک نفر گفت: چرا بدنت مى لرزد؟ گفت: (أرانى بین الجنه و النار) تذکر است دیگر. نمى دانم چه کار کنم؟ بین بهشت و جهنم هستم ولى پشت سرش، (فإذا هم مبصرون) مى آید. شخص روشن مى شود. گفت: یک دفعه دیدند که نه! دیگر لرزه نیست دارد مى رود. گوش کردند دیدند مى گوید: من دوستان تو را اذیت کردم مرا ببخش. من اشتباه کردم. این لرزیدن بدن را گاهى به دوستان مى گویم و احتمال مى دهم به این دلیل بود که خیلى نگران بود. مى گفت: اگر خدمت ابى عبدالله برسم و بگوید دیر آمدى، حالا دیگر دیر شده، تو دیگر بدرد نمى خورى چه کنم؟ این شعر سعدى را به خاطر بسپارید. خدایا به حق کریمه اهل بیت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام این شعرى را که براى اینها مى خوانم ما را مشمول مصرع دومش قرار بده. به حق این خانم ما را مشمول مصرع اول قرار مده. شعر را گوش بدهید چقدر زیباست مى گوید: هر کو بدان کش به خویش براند یعنى خدا او رابراند،به هر در دیگر بزند بدبخت است و آن را که بخواند به در کس نتواند آنرا که دستگیرى مى کندمى آورد. تمام مى شودجایى ندارد(و اورادى کلها ورداو احدا). آمد گفت که: یا ابا عبدالله! من بد کردم. خلاصه اش این است. چند تا تعبیر دارد که باید در مقاتل بررسى شود کدام یک از آنها صحیح تر است. یکى این است گفت: (هل ترینى من توبه)؛ این معلوم مى کند نگران بوده است. ممکن است به من بگویند برو! دیگر توبه به درد نمى خورد. (هل ترینى من توبه) آقا! من به نظر شما راه توبه دارم یا نه؟ ترجمه اش این است دیگر. شاید یک حرفهایى و قسمهایى هم آماده کرده بود که اگر آقا گفت بدرد نمى خورى، آقا را به مادرش قسم بدهد. ولى کرم ابى عبدالله عجیب است که نگذاشت کار به آنجا برسد. یک عبارت هم این است که آمد و گفت: (قد کان منى الذى کان) آنچه که از من سر زد، سر زد. (و قد اتیتک مواسیا بنفسى). حالا آمدم جانم را قربانت کنم. عجب! شما آقایان اهل علم هستید. مى دانید که افعال قلوب، دو تا مفعول بر مى دارد. شما این جمله را چطور ترجمه مى کنید؟ (فهل ترى من توبه لما کان منى). دو تا مفعول برداشته. اگر کشته شوم. اگر کشته شوم این توبه حساب مى شود یا نمى شود؟ این قدر دل شکسته بود. اما آقا یک لحظه حتى بین این حرفها فاصله نداد. فرمود: انزل. بیا! دیگر با هم رفیق و دوست شدیم. خدا چطور سریع الرضا است. این ها هم سریع الرضایند. از آقا اجازه گرفت و رفت و کشته شد. به آن درجات عالیه رسید. وقتى افتاده بود در حین آن گرفتارى دید دستى دارد او را از زمین بلند مى کند. شاید فکر نمى کرد که چه کسى باشد. چشمش را باز کرد و دید که ابى عبدالله دارد دستمال به سرش مى بندد. با زبان حال گفت: آقا من مى دانستم تو آقایى. بزرگوراى ولى فکر نمى کردم که دستمال هم به سر من ببندى. السلام علیک یا ابا عبدالله و على اصحابک و ذریتک و محبیک
کیست اصغر
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم بی ادب بودم ولی  بی ادعایم کرده‌ای من امیرِ لشگری بودم گدایم کرده‌ای من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من سنگها آورده‌ام تا بشکنی آئینه‌ام حقِ من این بود  دستِ رَد زنی بر سینه‌ام من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل تا که دیدی  شعله دارد خِرمنم گفتی بیا دست خود را بسته‌ام بر گردنم گفتی بیا راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم صبح حُر بن یزید و حال  تنها حُر شدم شاعر:
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی ✍
شب پنجم محرم: اطفال حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 👇👇👇👇👇👇👇