#حضرت_عباس
تا تو بودی خیمهها آرام بود
دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودی من پناهی داشتم
با وجود تو سپاهی داشتم
تا تو بودی خیمهها پاینده بود
اصغر ششماههی من زنده بود
تا تو بودی خیمهها غارت نشد
گوشوار بچهها غارت نشد
تا تو بودی دست زینب باز بود
بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا تو بودی چهرهها نیلی نبود
دستها آمادهی سیلی نبود
تا که مشکت پاره و بی آب شد
دشمنت در خنده و شاداب شد
پهنهی پیشانیات در هم شکست
خیمهات مثل حسین از پا نشست
ای که تو دست خدائی داشتی
هستیات را بر زمین بگذاشتی
ای که زینب خواهرت گردیده است
فاطمه دور سرت گردیده است
آنکه طاق ابروانت را شکست
بعد تو بر سینهی یارت نشست
بعد تو دشمن هیاهو میکند
وحشیانه بر حرم رو میکند
تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت 🖤
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند
◼️ مقتل حضرت عباس علیه السلام از کتاب شریف"بحارالانوار"
علامه مجلسی "رحمه الله" مینویسد:
لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتىٰ أخاهُ و قالَ يا أخي هَل مِن رُخصَةٍ؟
▪️وقتی كه حضرت اباالفضل علیه السلام، تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت امام حسین و عرضه داشت:
يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟
فَبَكَىٰ الْحسينُ علیه السلامُ بُكاءً شَديداً
▪️امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد.
ثُمَّ قالَ يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
▪️بعد فرمود: اى برادر! تو علمدار منى، اگه تو شهيد بشوی لشكر من از هم می پاشد.
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِین.
▪️حضرت عباس علیه السلام عرضه داشت: سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.
فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
▪️امام حسين عليه السلام فرمود: پس مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.
فَذَهَبَ الْعَباسُ و وَعَّظَهُم و حَذَرَهُم فَلَم يَنْفَعهُم
▪️اباالفضل العباس علیه السلام آمد و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد
فَرَجَعَ إلىٰ أخيهِ فَأَخبَرَهُ
▪️عباس به سوى امام حسين مراجعت کرد و آن حضرت را آگاه نمود.
فَسَمِعَ الْأطفَالَ يُنادونَ الْعَطَشَ الْعَطَشَ
▪️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش!
فَرَكِبَ فَرَسَهُ و أَخَذَ رُمحَهُ و الْقِربَةَ و قَصَدَ نَحوَ الْفُراتِ
▪️حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.
فَأَحاطَ به أربَعَةُ آلافٍ مِمَّنْ كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُراتِ
▪️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.
و رَمَوهُ بِالنِبالِ فَكَشَفَهُم
▪️او را تير باران کردند ولى او لشكر را شكافت .
و قُتِلَ مِنهُم عَلىٰ ما رُوِيَ ثَمانينَ رَجُلاً حَتّىٰ دَخَلَ الْماءَ.
▪️و بنا بآنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.
فَلَمَّا أرادَ أنْ يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحسينِ و أهلِ بَيتِهِ فَرَمَىٰ الْماءَ
▪️وقتى خواست مُشتى از آب بياشامد، بياد تشنگى امام حسين و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت.
و مَلَأَ الْقِربَةَ و حَمَلَها عَلىٰ كِتفِهِ الْأيمَنِ و تَوَجَّهَ نَحوَ الْخَيمَةِ
▪️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد.
فَقَطَعوا عليه الطَّريقَ و أحاطوا بِه مِنْ كُلِّ جانِبٍ
▪️دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.
فَحارَبَهُم حَتّىٰ ضَرَبَهُ نوفِلُ الْأزرَقِ عَلىٰ يَدِهِ الْيُمنَىٰ فَقَطَعَها
▪️حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد.
فَحَمَلَ الْقِربَةَ عَلىٰ كِتفِهِ الْأيسَرِ فَضَرَبَهُ نوفِلٌ فَقَطَعَ يَدَهُ الْيُسرَىٰ مِنَ الزِّند ِ
▪️آن بزرگوار مشك را به دوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.
فَحَمَلَ الْقِربَةَ بِأسْنانِهِ
▪️حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت.
فَجاءَهُ سَهمٌ فأصابَ الْقِربَةَ و اُريقَ ماؤُها
▪️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت
ثُمَّ جاءَهُ سَهمٌ آخَرَ فأصابَ صَدرَهُ
▪️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!
فَانْقَلَبَ عَن فَرَسِهِ
▪️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد
و صَاحَ إلىٰ أخيهِ الْحسينِ أدْرِكْني
▪️و فرياد زد: يا اخا ادركنى.
فَلَمَّا أتاهُ رَآهُ صَريعاً فَبَكَىٰ
▪️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد
و قالَ الْحسينُ الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.
▪️امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و بی چاره شدم.
📚بحارالانوار ج۴۵ص۴١
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
🏴🕯🖤🕯🏴
https://eitaa.com/fatemi8
ای اهل حرم
https://eitaa.com/fatemi8/569
تاعلمدارافتاد
https://eitaa.com/fatemi8/570
ای حرمت
https://eitaa.com/fatemi8/571
پرچم بالاست
https://eitaa.com/fatemi8/572
طفلان حرم
https://eitaa.com/fatemi8/573
به پیکرش
https://eitaa.com/fatemi8/574
تیرها با تنت
https://eitaa.com/fatemi8/575
تا تو بودی
https://eitaa.com/fatemi8/585
مقتل عباس
https://eitaa.com/fatemi8/586
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
وقتی که ارباب از عطش میرفت از حال
از دور زینب دید، شمر آمد به گودال
چشم پلیدش را درشت و ریز میکرد
ای کاش قاتل خنجرش را تیز میکرد
با پنجههای شمر، موی سر به هم ریخت
اعصاب او را کُندی خنجر به هم ریخت
با تیزی چکمه به اطراف تنش زد
بالای ده ضربه فقط بر گردنش زد
ای کاش روی سینهاش با پا نمیرفت
با زانویش بر گردن آقا نمیرفت
هی مشت بر روی گُلی پژمرده میخورد
هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده میخورد
بدجور دنیا را به کامش زهر کردند
نامردها ارباب ما را نحر کردند
او را به آه غربتش وابسته کردند
آقای ما را بین مقتل خسته کردند
لبهای خشکش، عطر باران دعا داشت
آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت
خیلی جسارت، شمر بر اربابمان کرد
با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد
با نیزه و خورجین دوباره سر به هم ریخت
ما را صدای نالهی مادر به هم ریخت
✍ #رضا_دین_پرور
📝 #چند_خط_روضه...
اباعبدالله اومد با لشگریان عمر سعد صحبت کنه یک وقت ملعونی سنگی به طرف آقا پرتاب کرد. به پیشانی مبارکش خورد. خون بر صورتش جاری شد.
پیراهن عربی را بلند کرد تا خون را از صورت کنار بزند، تیر سه شعبه زهرآلوده به قلب نازنین آقا نشست.
صدا زد: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله.
ثم أخذ السهم فأخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كانه میزاب.
تیر را گرفت بیرون کشید...
دیگه تاب جنگیدن نداشت و در جای خود ایستاد هر کس از دشمن که می آمد باز می گشت و نمیخواست دامنش بخون حسین آلوده باشد
یه وقت شمر گفت منتظر چی هستید؟ حمله کنید به سمت حسین...
دور تا دور امام حلقه زدند.
فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ
یکی می زد به تیرو آن دگر می زد به شمشیرش
ندانم زاده زهرا چه بود آن روز تقصیرش
کاری کردند که وقتی حضرت زینب به قتلگاه آمد، زبان حال هست که بدن برادرش را دید با تعجب صدا زد:
أ أنتَ أخی؟
آیا تو بردر زینبی؟
تو سر نداری، من سرِ رفتن ندارم
ماندی به رویِ خاك و عالم كربلا شد
بندِ دلم بودی و هر بندِ تنِ تو
انگار جایِ گندمِ ری آسيا شد
در كربلا هنوز زنی گريه میكند، زينب كُش است ناله جانسوزِ همسرش...
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آيد صدای ناله اش از بين كوچه ها...
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_دهم_محرم
✍حسین ابراهیمی
https://eitaa.com/fatemi8/484
#امام_حسین_ع_روز_عاشورا
گذاشت پا بهدهانِ رکاب، باگریه
حرم به بدرقهاش ریخت آب باگریه
برای غربت ارباب در دل تاریخ
نوشتهاند هزاران کتاب باگریه
میان روضهی گودال، مادر ارباب
به صورتش زده بااضطراب، باگریه
هزار و نهصد و پنجاه و چند مصراع است؟
که زخمهای تنش شد جواب باگریه
کنار علقمه شد سرخ صورتش از شرم
به یاد ماه حرم آفتاب باگریه
به یاد دست علی، دور دست اهل حرم
چقدر خورده گره هر طناب باگریه
چنان به پای سر او گریستند همه
که شد به کوفهوشام انقلاب باگریه
نشست بر دل هر باغبان غمش، دیدم
گرفت از گل چشمش گلاب باگریه
چه حکمتیست دراین اشک روضههای حسین
که شد تمام گناهان ثواب، باگریه
خداکند وسط روضهها، برای فرج
دعایمان بشود مستجاب باگریه...
✍ #سجاد_روانمرد
https://eitaa.com/fatemi8/484
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#امام_حسین_ع_شهادت
برای دلخوشی نوکران این درگاه
دروغ روضه بخوانم دروغ، بسم الله
دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد
سنان رسید؛ ولی با ادب جوابش داد
دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده
حسین، فاطمه را تشنه لب صدا نزده
دروغ روضه بخوانیم زیر و رو نشده
نخورده نیزه به او، نحر از گلو نشده
دروغ روضه بخوانیم سر بریده نشد
محاسنش به روی خاکها کشیده نشد
دروغ روضه بخوانیم سر جدا نشده
تنش سه روز روی خاکها رها نشده
دروغ روضه بخوانیم پیرهن دارد
که گفته است که عریان شده؟ کفن دارد
دروغ روضه بخوانیم غصه او را کشت
نه ساربان آمد، نه بریده شد انگشت
دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزدند
شبیه فاطمه اصلاً به او لگد نزدند
دروغ روضه بخوانم علم نیفتاده
نگاه شمر به سمت حرم نیفتاده
دروغ روضه بخوانم برای نوکرها
نرفت دست حرامی به سمت معجرها
دروغ روضه بخوانم سری نیفتاده
ز ناقه نیمهى شب دختری نیفتاده
دروغ روضه بخوان این دروغها خوب است
نه اينكه دندان، آنچه شكسته شد چوب است
✍ #محسن_عرب_خالقی
https://eitaa.com/fatemi8/484
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
روضه خوانِ ناب و خیلِ سینهزن حاضر کنید
یک حسینیه برایِ حالِ من حاضر کنید
زینتِ دوشِ نبی افتاده بینِ قتلگاه
نیزه را بد میزنند و لطمهزن حاضر کنید
پاره کردند عاقبت آن یادگارِ کهنه را
تا بسوزد عالمی، داغِ کهن حاضر کنید
با نوک شمشیرِ زهرآلوده کَندند از تنش
پیرهن رفته به غارت! پیرهن حاضر کنید
پشتِ هم، از جای جای پیکرش خون میچکد
مرهمی فوراً برای زخمِ تن حاضر کنید
مرهمِ زخمِ تنش اشکِ مدام است و سریع-
گریهکُنهایی برایِ این بدن حاضر کنید
تا بر این جسم ِ به خون آغشته برگردد نفس
از مدینه! مُشتی از خاکِ وطن حاضر کنید
زودتر تابوتِ اربابِ مرا کنجِ بقیع
نیمه شب، آهسته، با ذکرِ حسن حاضر کنید
جسم عریانِ حسینش را نبیند غرقِ خون
مادرش دارد می آید! یک کفن حاضر کنید!
✍ #مرضیه_عاطفی
https://eitaa.com/fatemi8/484