#کــــلام_اســــتاد
📣 خلاصه سخنان استاد مصلح کیا در تاریخ دوشنبه 10 شهریور 99 مصادف با شب شهادت امام سجاد علیه السلام.
عمر سعد خودش مثل اینها بود. ولی اینها از او پست تر بودند. برای همین وقتی به انگشتر رسیدند، با انگشت جمعش کردند! چون برای آن انگشتر آمده بودند. اگر آن را برنمیداشتند، میدانستند که بار جو به دردشان نمیخورد...
باید چیزی گیرشان میآمد. یک دلیلش این بود.
ولی دلیل دیگری هم دارد. این دلیل دوم مهم است. اینها وقتی در چنین نبردی آمدند، اگر میتوانستند غنیمتی جمع کنند و چیزی گیرشان بیاید که هیچ، ولی اگر هیچ چیزی گیرشان نمیآمد چه؟ به هر حال مجبور بودند بعد از جنگ به کوفه برگردند، به خانههای خود.
خوب طرف از کجا برمیگشت؟
از جنگِ با اهل بیت پیغمبر! از جایی که اوج جنایتِ مسلمانی ممکن است اتفاق بیفتد. حال که میخواهد به سوی خانواده و قوم و خویش و کسانش برگردد، اگر از او بپرسند که در جنگ چه کار میکردی؟ برای چه رفتی؟ چه چیزی گیرت آمد؟ چه جوابی بدهد؟
آیا میتواند بگوید که برای یک بارِ جو یا غنیمتی رفتم ولی چیزی گیرم نیامد؟
آیا میتواند بگوید که رفتم برای کشتنِ حسین و در کشتن بچه های پیغمبر مشارکت کردم، ولی چیزی گیرم نیامد، میتواند این را بگوید؟
آیا خانوادهاش دو دستی بر سرش نمیزنند؟ فامیلش نمیگویند که تو اوج رسوایی ما هستی؟
پس باید چه کار کند؟
آدم ها در این مواقع از جهت روانشناسی و جامعه شناسی چه کار میکنند؟
باید برگردد به سمت وجدانی که دارد درونش نعره میزند، و جوابی جور کند برای آدم هایی که قرار است به آنها جواب پس بدهد، باید به آنها بگوید که در این جنگ چه غلطی میکرده است و چرا حاضر شده است.
باید برگردد و جوابی به خودش بدهد؛ یعنی باید خودش را قانع کند؛ یعنی باید بگوید که حضور من در این جمع لازم بود. من باید میبودم و این کار، کار من بود و خودم انتخاب کردم!
اگر غیر از این باشد، از درون و از بیرون خفه میشود. هم کتک بیرون و هم کتک درون آزارش میدهد. هم وجدان میگوید تو چه موجود پستی هستی، هم بیرونیها به او میگویند. لذا شروع میکند خودش را توجیه کردن:
« ما که به حسین گفتیم برگردد، خودش برنگشت. اگر بر میگشت، ما خیلی هم به او احترام میگذاشتیم... ما قبل از این هم وقتی مسلم بن عقیل آمد تا از ما اعتبار و رای جمع کند، همه مقابلش خم شدیم و احترامش کردیم، اگر این چنین بود، باز هم مقابل حسین خم میشدیم. خودش نخواست...»
ادامه دارد .....
1⃣6⃣
#محرم
@fatemeeyeh 🌷
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_اربعین
🏴 ۳۶ روز مانده به اربعین حسینی
@fatemeeyeh 🌷
#ذکر_امیر_مؤمنان_در_قرآن شماره 10
«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّـهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّـهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ ۗ وَاللَّـهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (انفال/41)
امام صادق عليه السلام درباره کلام خداى تعالى: «بدانيد كه هر چه غنيمت گيريد، يك پنجم آن برای خدا و پيغمبر و صاحبان قرابت است ...»
فرمودند: صاحبان قرابت با پیامبر، امير المؤمنين و ائمه عليهم السلام اند
(الکافی، ج1، ص414)
@fatemeeyeh 🌷
🌷السلام علیک یا صاحب الامر و الزمان عج🌷
هر روز با ذکر #صلوات
🌷🍃 *السَّلَامُ عَلَیکَ يَا ام صاحب الامر عج .*🌷
هدیه به #نرجس_خاتون (س) سیصد گل🌷 صلوات .
@fatemeeyeh🌷
🤲 #دعای_هفتم صحیفه سجادیه 🤲
(توصيه رهبر معظم برای رفع بلا و بيماری)
@fatemeeyeh 🌷
اَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى
سلام بر فرزند سدرة المنتهى (بالاترين مكان در بهشت)...
(زیارت ناحیه مقدسه)
#سلام_ای_خاک_قبرت_سجده_گاهم
@fatemeeyeh 🌷
#کــــلام_اســــتاد
📣 خلاصه سخنان استاد مصلح کیا در تاریخ دوشنبه 10 شهریور 99 مصادف با شب شهادت امام سجاد علیه السلام.
بنابراین شروع میکند در درون خویش برای خودش توجیه آوردن که وقتی به نزد کسانش برمیگردد، به آنها بگوید که اگر در جنگ بودم، به خاطر اعتقاد و دین بوده است.
خیلی از کسانی که تاریخ را تحلیل کردند، از شنیدن این جملات فریب خوردند. باور کردند که اینها واقعا معتقد بودند، و گفتند خیلی از اینها نفهمیدند که دارند با که میجنگند...
چرا فهمیدند! فهمیدند ولی باید یک جوری حرف بزنند و وانمود کنند که انگار حق با آنهاست و اینطوری در تاریخ ثبت شود: « ما که رفتیم جنگیدیم، اعتقاد داشتیم! درد دین داشتیم، ما هم نماز میخوانیم و میگوییم اشهد ان محمد رسول الله ...»
وقتی بچه های پیغمبر را با آن شرایط میکشند، معلوم است که نمیتوانند توجیه دیگری بیاورند، اصلا راه توجیه ندارند.
از طرفی، آنها وسط میدان جنگ آمدند، چه با تهدید و چه با تطمیع. گروهی را که همفکر یزید و ابن زیادند، کنار میگذاریم و کاری به آنها نداریم. سر و کارمان با گروه بعدی است.
گروه دوم که تعدادشان هم قابل توجه بود. میدان جنگ رفتن، مثل رفتن به پای صندوق رای نیست. اینطور نیست که اگر موافق نباشی و به زور هم آمده باشی، بتوانی رای سفید بیندازی و گوشهای به تماشا بایستی و کسی هم کاری به کارت نداشته باشد. اینجا میدان جنگ است. آمار میگیرند که فلانی چه کار دارد انجام میدهد؟ قبایل کنار هم ایستادهاند، ابن زیاد سراغ میگیرد که فلانی به جنگ رفته است یا نه؟
به او میگفتند که مثلا ابراهیم بن مالک اشتر مریض هست. میگفت مریض است؟ باید بروم و ببینم که حالش خوب است یا نه، ... سلیمان بن صُرَد خُزاعی کجاست؟ فلانی کجاست؟ آمار میگرفت.
به همین ترتیب در جنگ آمار میگرفتند. قبایل همدیگر را میشناختند. اصلا عرب به شناخت قبایل همدیگر برای تاریخ شناخته شده است. در میدان جنگ مدام به همدیگر نگاه میکردند که دیگری برای چه آمده است...
باید جوابی برای همدیگر داشته باشند. چه جوابی به هم بدهند؟
آیا بگوید برای جو اسبم آمده ام؟ میتواند چنین حرفی بزند؟
و یا میتواند بگوید ترسیدم؟!
تهدیدهایی که ابن زیاد میکرد شوخی بردار نبود. پست ترینها و لئیم ترینها را میفرستادند برای حکومت کوفه. چون کوفه جایی بود که علی تربیتشان کرده بود. سلحشور بودند. هر از چندی سعی میکردند یک جورایی حکومت را سرنگون کنند. بدترین حاکمان را به کوفه میفرستادند. ابن زیاد همان اول کار سنگهایش را با کوفیان باز کرد:
« هر کدامتان که به لشگر حسین ملحق شوید، خانه را خراب میکنم و برایم مهم نیست که در این خانه چه کسانی هستند، خانه را بر سر اهالی خراب میکنم که دیگر نه خانوادهای داشته باشد و نه خانهای».
از طرف ابن زیاد تهدیدهای سنگینی میشدند. ابن زیاد چند خانه را هم خراب کرد.
1⃣7⃣
@fatemeeyeh 🌷