eitaa logo
کانال ثامن
195 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
9.4هزار ویدیو
115 فایل
'بسم‌رب‌الامیرالمومنین' فردا دیر است! رهبر انقلاب: نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید . . .🌱 -مقام‌معظم‌رهبری ۱۴۰۰/۱۱/۳🖇 ارتباط با مدیر کانال @Yarogh
مشاهده در ایتا
دانلود
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه عده ای اسم خودشون گذاشتن هنرمند و پارسال اموزش ساخت کلتف مولوتوف برای کشتن بچه های این مملکت میدادن و فکر میکردن کار جمهوری اسلامی تمومه فرار کردن رفتن و الان اواره غربت شدن و تبلیغ ژیلت و ژل زیر بغل میکنن اما یه عده زیادی از هنرمندان اصیل موندن و امروز هم زندگی ابرومندی دارن هم در اینجوری شادی میکنند @fatemieh_1401
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ژاپن در حسرت چه چیزی از ایران است؟ 🔰 برشی از سخنرانی 🔸 دریافت نسخه با کیفیت 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 ‏🎥 ‎شاید در هیچ نقطه‌ای از عالم نتوانیم کشوری را پیدا کنیم که انتخاباتش این همه مورد تهاجم دشمنان قرار داشته باشد. 🌷 ‌‌🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ ‌
11.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 میخوای رای ندی که دولتو گوش مالی بدی؟؟ 💥 تلافی کردن و اعتراض کردن، زمانی معنا داره که، از اون تلافی و اعتراض، خود انسان، ضرری نبینه و یا حداقل کم ضرر ببینه! ‼️آیا رأی ندادنمون، تنها یک اعتراض محسوب میشه؟ یا جرقه ی بزرگ برای بهم ریختن ایران؟؟ چه بخواهیم، چه نخواهیم... 🌷 ‌‌🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ ‌
18.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶چرا رأی میدهم؟ ➖چون هر رأی من یک لبیک و آری به اصل نظام و اصل ولایت فقیه است. ➖چون به قول سردار دل‌ها، باید از اصول مراقبت کرد، و اصول یعنی ولی فقیه 🌷 ‌‌🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتخابات صرفا تکلیف نیست! حضور در انتخابات حقی است برای مردم... 🌷 ‌‌🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ ‌
بیشتر از این دوستداران داستان کاردینال رو منتظر نگذاریم و بریم قسمت ٢٢ این داستان امنیتی زیبا رو با هم بخونیم
📚 پسر آقای مقدم یا همون آقا هادی که هنوز خبر نداشت اون پسری که با پدر و خواهرش وارد خونه شده ، الان لباس هاش رو هم به تن کرده، قراره دوماد صوری حاجی هم بشه ؛ چنان داد و بیدادی به راه انداخت که اون سرش ناپیدا ...! جالبه که در تمام مدت آقای مقدم که من حس میکردم جذبه و نفوذ کلام بسیاری داره، در مقابل پسرش کاملاً ساکت بود و هیچ واکنشی نشون نمیداد! خانم مقدم رو به برادرش کرد و گفت : - مثه همیشه قبل از اینکه از مغزت کار بکشی از زبونت استفاده‌ میکنی! هادی با عصبانیت سمت خواهرش رفت و انگشتش رو به حالت تهدید بالا آورد و گفت : - دیگه چقدر باید از دست تو این مرد خونِ دل بخوره؟ والا که ما همیشه دیدیم پسر خانواده، یه خیره سَر و ناسازگاره ... اما تو با این گندهایی که راه به راه بالا میاری همه مون رو خسته کردی! جدیداً گندت با اون ... مادر خانواده لب به دهان گزید و رو به پسرش گفت : - بسه دیگه هادی تمومش کن. گرچه هادی ظاهراً بچه ی خوب خانواده بود و تا مادر اشاره کرد ساکت شد. اما خدا میدونست که چقدر دوست داشتم بفهمم خانم مقدم چه گندهایی زده بود که برادرش انقدر شاکی بود ...!‌ هادی با عصبانیت دستمال کاغذی جلوی من رو برداشت و دونه های عرقی که از شدت عصبانیت در حال ریختن بود رو پاک کرد. روی مبل دیگه نشست ظاهرش به کبودی میزد ... ظاهراً به خاطر سکوت ناموقع ، فشار زیادی رو تحمل میکرد ...! در حالی که هنوز با هم هیچ رد و بدل کلامی یا نگاهی نداشتیم، با تردید از توی پارچ لیوان آبی ریختم و جلوش گذاشتم . با خودم فکر کردم الانه که به من بتوپه و چه بسا شروع به فحش و ناسزا بکنه... اما ظاهراً به شدت فرزند خَلَف پدرش بود و در کمال احترام بدون اینکه نیم نگاهی به من بندازه؛ ازم بخاطر لیوان آب تشکر کرد! لیوان آب رو که سر کشید انگار حالش بهتر شد و بعد تونست سرش رو برگردونه و با من روبرو بشه. - عذرخواهی میکنم که توی اولین برخورد با عصبانیت بنده رو شناختین ... یه مقدار دردسری که خواهرم درست کرده ناراحتم کرده، اما از شما بخاطر حمایت از خواهرم و اون شالی که براش خریدین ممنونم. و اون شال برای ما یک دنیا ارزشمنده خانم های ما نسل در نسل همگی حجاب کامل داشته و دارن. فقط این وسط خواهر بنده تصمیم گرفت یهو چادر رو کنار بزاره و بعدشم که ...! خانم مقدم که انگار با این حرف آتشفشانِ وجودش فوران کرده بود با عصبانیت جواب داد : - خیلی کار خوبی کردم که اون چادر مسخره ی زورکی رو کنار گذاشتم. کدوم دفعه منو برهنه و در حال عشوه گری و دلبری دیدی که پا رو پا انداختی و داری قضاوتم میکنی؟ امثال تو هستن که دارن زن ها رو از خدا و پیغمبر متنفر میکنن ...! فقط باید با چادر حجاب داشت؟ هادی نیشخندی زد و جواب داد : - برای شما که یک عمر حجاب کامل داشتی همین مانتو پوشیدن هم بی حجابی به حساب میاد‌. از همین برداشتن چادر شروع میشه و برو که رفتیم ... خانم مقدم دندون هاش رو به هم سایید و گفت : - تو نگران مانتو و چادر من نیستی. تو هم مثل بابا نگران هستی نکنه اَنگ بی حجابی خواهرت نقل محافل بشه و خدایی نکرده حاجی و شازده پسرش نتونن به رجال سیاسی بپیوندن. فکر کردی نمیدونم چرا بین این همه دختر که با مامان برات انتخاب کردیم به حرف بابا گوش میدی و میخوای دختر وزیر و نماینده ها رو بگیری؟ پس تو دیگه برای من درس اخلاق نده که گوشم از این حرفا پُره . شما فقط ... آقای مقدم که تا الان ساکت بود نفس عمیقی کشید و رو به پسر و دخترش گفت : - دیگه کافیه! اینجا نیومدیم که بحث کنیم ...! نشستیم که راه حل پیدا کنیم و این ماجرا ختم بخیر بشه همین. آقا امیر و هُدی مخالف این هستن که یه نامزدی صوریِ چند ماهه بگیریم. خب حالا منِ پیرمرد نظر و پیشنهادم رو دادم و رد شد. شما که جوون تر هستید و علم و تکنولوژی روز بلدید هر کدوم تون هم یه پا نخبه و مهندس هستید ، یه راهکار وسط بزارید که قائله ختم بخیر بشه ...! بازم ضربان قلبم بالا رفت و نمیدونستم که باید چی بگم که دست از سرم بردارن. چه بسا واسه خرید اون شالِ ناموقع انواع و اقسام ناسزا ها رو به خودم دادم. برای همین از بحث خانوادگی شون فاصله گرفتم و توی افکارم در حال غرق شدن بودم که هادی رو به من گفت : - نظر شما چیه؟ با خجالت گفتم : - عذرخواهم من یک لحظه حواسم پرت شد! هادی دستاش رو به قصد اقناع افکار عمومی بالا آورد و گفت : - میدونم الان هم شما و هم ما توی عمل انجام شده قرار گرفتیم اما قبول کنیم شرایطی هست که پیش اومده ... از یک طرف پای عمو عماد وسطه که از هیچ تلاشی دریغ نمیکنه که یه جوری به ما خنجر بزنه و نباید آتو دستش بدیم شما چه مخالفت کنید و چه بابا اون پول رو بهش بده فقط باعث میشه عمو عماد به هدفش برسه و قطعاً میدونیم که ماجرا رو رسانه ای میکنه اما اصل ماجرا یه چیز دیگه ست ... 👇@fatemieh_1401
آقای مقدم توی حرف پسرش پرید و به قصد تذکر گفت : - اون ماجرا فعلا نیازی به گفتنش نیست! هادی رو به پدرش با تحکمی که انگار ذاتی بود گفت : - اتفاقاً الان لازمه که بدونن ماجرا از چه قراره ... ادامه ی صحبت هاش رو به ما که مشتاق شنیدن بودیم گفت : - اصل ماجرا اینه که بابا یکی از گزینه هاییه که دولت برای وزارت پیشنهاد داده پرونده ی گزینِش بابا زیر دست اطلاعاته ...! برای همین توی جزئییاتی که قبلاً ممکنه اصلاً مهم نبوده باشه الان خیلی دقیق میشن. نباید با این ماجرا همه چی رو خراب کنیم ...! خانم مقدم با نیشخند گفت : - پس بازم باید یه عده پاسوز بشن که نکنه جلوی پست و مقام شما باشن! هادی بازم رنگش به کبودی زد و زیر لب گفت : - لا اله الی الله هُدی تو چرا داری مثل بچگی هات فقط لج میکنی؟ میگم الان اصلاً بحث تایید وزارت بابا وسط نیست. افرادی که بابا رو گزینش میکنن اگه نقطه ی سیاهی ببینن ردش میکنن و خبرش رو برای دفتر ریاست جمهوری میفرستن که تایید نشد. بعدشم که خودت میدونی ۵ دقیقه بعد خبرش رسانه ای میشه ... و چند وقت دیگه هم دور جدید مجلس رو داریم بازم اگه‌بابا رو بخاطر تایید نشدنِ وزارت، رد صلاحیت کنن ، میفهمی این یعنی چی؟‌ یعنی پدر ما که یک عمر مردم به حلال و حروم خوری و نداشتنِ هیچ شبهه و اختلاس و زد و بندی میشناسنش ، باید سال های آخر سیاسی خودش رو طوری تموم کنه که انگار یه گند نابخشودنی بالا آورده ...! تو با این لج بازیت آبروی یک عمر بابا رو تحت شعاع قرار میدی میفهمی؟ خانم مقدم سکوت کرد و چیزی نگفت. میدونستم که روی صحبت های بعدی هادی قراره با من باشه ... و پیش بینی که کردم چندان طول نکشید و همون موقع هادی سمت من برگشت. چشمای تیره و پر جذبه و کلام نافذش رو از پدرش به خوبی ارث برده بود. - آقا امیر من میدونم که شما الان بیشتر از ما تحت فشاری. چون یه جورایی آش نخورده و دهن سوخته شدی و توی این ماجرا ناخواسته وارد شدی و الانم که قاطی بدبختی های سیاست مداری شدی. تنها خواهشم به عنوان یه دوست ازت اینه خودت رو جای خانواده ی ما بزاری. میدونم کار سختیه ... تا جایی که من توی کوتاه مدت از شما و خانواده تون اطلاع پیدا کردم اینه که از یه خانواده ی با آبروی نظامی هستی که هیچ نقطه چه بسا خاکستری هم توی زندگیشون نبوده و نیست. آقای مقدم که تعجب من از شنیدن اطلاعاتِ خانواده رو دیده بود رو بهم گفت : - هادی جان جدیدً توی حفاظت اطلاعات مشغول به کار شدن. هادی ادامه داد : - فکر میکنید اگه هر پسری جای شما بود یه پدر و پسر حاضر میشدن خواهش کنن که با دختر و خواهرش نامزدی کنه؟ هُدی کلی خواستگار داره که اصلاً لازم نیست توضیح بدم کی هستن و چی هستن چون جایگاه آدم ها بخاطر پول و پست شون نیست که با ارزشه، بخاطر پاکی شونه و خانواده ای که سر سفره شون نشستن. و پدر شما که سالها خدمت کرده و توی جبهه و جنگ بوده خیلی برای ما ارزشمنده. ایمان داریم شما هم پسرِ همون پدری ...! برای همین اگر شما مایل باشی و قبول کنی خیلی کمک بزرگ در حق ما کردی که این ماجرا رو ختم بخیر کنیم ... یه نامزدی چند ماهه که خود به خود هم بعد از موعدِ خودش تموم میشه و میره پی کارش ...! شما دو تا هم که دانشجوی یه دانشگاه هستین و اینکه به اختلاف بربخورین و بین تون شکرآب بشه چیز دور از انتظاری برای مردم نیست. حالا نظرتون چیه ...؟ فکر میکنید بتونید کمک مون کنید؟ شهریار به اینجای ماجرا که رسیدم بالش رو برام پرت کرد و گفت : - ای جِز جگر بگیری که مخم رو تِلیت کردی از بس که قصه ی کُرد شبستری رو با آب و تاب تعریف کردی ...! حالا توی ناقص العقل بعد از این همه نطق طولانی خانواده ی مقدم چه جوابی بهشون دادی ؟! بالشی که توی سرم خورده بود رو با دست هام گرفتم و بهش چنگ زدم. عرق سردی از پشت گردنم سر خورد و پایین اومد. رو به نمای دوری از حیاط زل زدم و گفتم : - قبول کردم ... قبول کردم که چند ماه دامادِ صوری آقای نماینده بشم ! ادامه دارد ... @fatemieh_1401
نکته روز : قبلش یه مطلبی عرض کنم قصد ما از نکات روز اینه که هر روز یکسری از اعمال رو به صورت روزانه انجام بدیم چون استمرار اون باعث برکات عجیبی در زندگی ما میشه و اما نکته روز در اصول کافی است که، رسول خدا(ص) فرموده‌اند در مقابل صد صلوات حق تعالی صد حاجت را برآورده می‌نماید. هر کی میخواد حوائجش برآورده بشه زیاد صلوات بفرسته و اما یادکردن روزانه حضرت دلبر رفقا هر روز که از خواب بیدار میشید یه سلام به آقا بدید و موقع خواب هم یه سلام طول روز هم کافیه فقط چند ثانیه باهاش حرف بزنید و کارهاتون رو بهش بسپارید اونوقت ببینید زندگیهاتون چقدر پر برکت شده و فرق خواهد کرد @fatemieh_1401
🅾 مقایسه بعضی از گرانی ها و ... 1⃣ بنزین در دولت روحانی سه برابر شد در دولت رئیسی گران نشد 2⃣ قیمت مسکن در دولت روحانی حدود ۸ تا ۹ برابر شد در دولت رئیسی حداکثر دو برابر شد و در حال کنترل است 3⃣ قیمت دلار در دولت روحانی از ۳۶۰۰ به ۲۷۰۰۰ تومان رسید یعنی حدود ۷ برابر شد در دولت رئیسی قیمت دلار حداکثر دو برابر شده 4⃣ بدهی خارجی کشور در دولت روحانی بالای ۹ میلیارد دلار بود الان بدهی کمتر از ۷ میلیارد دلار شده 5⃣ تورم در دولت روحانی به ۶۰ درصد رسیده بود. در دولت رئیسی الان تورم کمتر از ۳۵ درصد شده 6⃣ رشد اقتصادی در دولت روحانی منفی و زیر صفر بود الان رشد اقتصادی در دولت رئیسی به بالای ۴ درصد رسیده و..... ♦️ بسیاری از گرانی ها ریشه در ناترازی های دولت روحانی دارد ✅ حامیان دولت روحانی با خیانت هایی که مرتکب شده بودند انتظار داشتند 👇👇👇 🔹 دولت رئیسی از پرداخت حقوق عاجز شود 🔹 تورم سه رقمی شود 🔹 دلار به بالای صد هزار تومن برسد ❇️ الحمدلله دولت رئیسی با همت و تلاش شبانه روزی و کار جهادی موفق عمل کرد 🔹 منکر مشکلات و نقاط ضعف نیستیم اما دولت رئیسی خالصانه و جهادی در حال خدمت است ✅ اجازه ندهیم ضد انقلاب و مستکبران علیه این دولت توطئه کنند 🅾 خدایا امام خامنه ای و آیت الله رئیسی را نصرت فرما @fatemieh_1401