🟡یاران امام مهدی"عج"
به چهار گروه تقسیم می شوند:
💦 ۱- اوتاد
افرادى هستند که به اندازه یک چشم برهم زدن از خداى خویش غفلت نمى کنند و به دنبال مال دنیا نیستند مگر آن چه که نصیب و روزى آنها شود و خطاها و لغزش هایى که از افراد دیگر صادرمى شود از آنها سر نمى زند و (در خصوص غیر پیامبران) در آنها عصمت شرط نیست، آن عصمتى که از شرایط قطب است. این گروه بى واسطه با حضرت مهدى علیه السّلام در ارتباط هستند.
💦 ۲- ابدال
ابدال یک درجه از اوتاد پایین تر و در مرحله بعدى هستند که ممکن است گاهى از آنها غفلتى صادر شود ولى بلافاصله با تذکر و تنبّه آن غفلت را از خود دور مى کنند و هرگز گناه عمدى از آنها سر نمى زند.
💦 ۳- نجباء
در رتبۀ بعد از ابدال قرار دارند و با دو واسطه (اوتاد و ابدال) با حضرت علیه السّلام در ارتباط هستند.
💦 ۴- صلحاء
افراد باتقوایى هستند که متصف به صفت عدالت هستند، اما ممکن است گاهى اوقات از آنها خطایى سرزند که بلافاصله استغفار کرده و پشیمان مى شوند همان طور که خداوند متعال مى فرماید: هرگاه گروهى از شیاطین در دل اهل تقوى وسوسه و خیالاتى واردکنندبلافاصله آنها متذکر شده و همان دم خدا را به یاد آورده آگاه و بینا مى شوند.(۶)
🍀صلحاء با سه واسطه با حضرت مهدى علیه السّلام در ارتباط هستند.(۷)
✨اگر یکى از اوتاد کم شود، یکى از ابدال جایگزین او مى شود و جاى آن ابدال را یکى از نجباء پر مى کند و به جاى او یکى از صلحاء وارد دستۀ نجباء مى شود و هرگاه یکى ازصلحا کم شود از بقیۀ مردم که صلاحیت و لیاقت داشته باشند جایگزین صلحاء مى شوند.(۸)
شما جزئ کدام یک هستید؟
📚منابع
1-سوره ملک آیه ۳۰
۲- امام حاضر،مدیرناظر صص۷۶-۷۵
۳-مصباح کفعمی ص۵۳۴ حاشیه بر دعای ام داوود
۴-کافى،ج ۳،ص ۱۴۱
۵-تاریخ غیبت کبری ،محمدصدر ص۱۹۵ به نقل ازغیبت طوسی ص۱۰۲
۶- اعراف /۲۰۱
۷- امام حاضر ، مدیر ناظر
۸- مصباح کفعمى،ص ۷۰۴
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2
💖💖میگويند: دزد،انسان بدى است.
اما، نمی گويند كه:
دزدى فقط محدود به اشيا نيست.
دزدى فقط جيب برى نيست.
دزدى فقط كش رفتن شكلات،از قفسه هاى فروشگاه جان لوييس نيست.
من ميگويم:
اگر لبخند را،از انسانى دريغ كنى،دزد محسوب ميشوى.
اگر شادى كودكى را،از او بگيرى،دزد محسوب ميشوى.
اگر مهر و محبت را،از اطرافيان طريغ كنى،دزد محسوب ميشوى.
اگر با تمسخر يك انسان،شخصيت او را له كنى،دزد محسوب ميشوى.
اگر با تزريق افكار منفى خودت به ديگرى، اميد به زندگى اش را از او بگيرى دزد محسوب ميشوى.
اگر و هزاران اگر ديگر....
همه ميدانند دستگير كردن دزدها، كار پليس است، اين به كنار
آيا تو، به دزدهاى كوچك و بزرگ خودت، انديشيده اى؟
آيا تو، به پليس درونِ خودت، مأموريت دستگير كردن دزدى هايت را داده اى؟
کاش کمی بينديشى، بينديشيم!!
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2
🌷🌷🌷
اغلب افراد پاسخ این سوالات علمی به ظاهر ساده را نمیدانند
دینو_مترجم:مهرانه معراجی
بسیاری از مردم با یک سوال علمی خیلی ساده نیز گیج میشوند. برخی از این سوالات ساده و دشوار زیر ممکن است شما را هم شگفتزده کند. پس با ما همراه شوید و ببینید به چند سوال می توانید درست پاسخ دهید.
1. بزرگترین سرزمین بی آب و علف جهان کجاست؟
احتمالا نام یک بیابان در ذهن شما نقش بست اما پاسخ قطب جنوب است!
2. درست یا نادرست؟ لیزرها با تمرکز بر امواج صوتی کار می کنند.
پاسخ: نادرست. “Laser” در واقع مخفف کلمه تقویت نور توسط انتشار تشعشعات تحریک شده است. لیزرها امواج نور را متمرکز می کنند نه امواج صوتی.
3. دی ان ای مخفف چیست؟
پاسخ: اسید دئوکسی ریبونوکلئیک
4. آیا الماس برای همیشه ماندگار است؟
پاسخ: خیر. الماس برای همیشه دوام نمی آورد. بلکه در نهایت به گرافیت تجزیه میشود. البته این فرآیند بیش از یک میلیارد سال طول میکشد.
5. به مادهای که بار الکتریکی حمل نمیکند چه می گویند؟
پاسخ: عایق
6. اگر به فضا بروید روی قد شما تاثیری خواهد داشت؟
پاسخ: بله. شما بلندتر خواهید بود زیرا دیگر در معرض جاذبه قرار نخواهید داشت.
7. درجه سانتیگراد و فارنهایت در چه دمایی برابر هستند؟
پاسخ: -40
8. تقریباً چقدر طول میکشد تا نور خورشید به زمین برسد: 8 دقیقه، 8 ساعت یا 8 روز؟
پاسخ: 8 دقیقه
9. هواپیماها چگونه در هوا میمانند؟
پاسخ: هواپیماها به دلیل شکل بال هایشان در هوا میمانند. هوایی که روی بال به سمت پایین حرکت می کند که بال را به سمت بالا هل میدهد. این فشار قویتر از گرانش است. بنابراین هواپیما را به پرواز در می آورد.
10. گچ از چه چیزی ساخته شده است؟
پاسخ: از سنگ آهکی که از پوسته جانوران دریایی ریز به وجود آمده است.
_سوالات علمی در مورد طبیعت
_. آب گرم سریعتر یخ میزند یا آب سرد؟
پاسخ: آب گرم سریعتر از سرد یخ می زند که به اثر Mpemba معروف است.
_. زنبورها در کدام قسمت از کره زمین دیده نمیشوند؟
پاسخ: قطب جنوب
_. تنها سنگی که شناور است، چه نام دارد؟
پاسخ: پوکه. از کف بالای جریان گدازه تشکیل میشود و خیلی سریع سرد می شود.
_. درست یا نادرست؟ آفتاب پرستها فقط برای اینکه با محیط خود ترکیب شوند رنگ خود را تغییر می دهند.
پاسخ: نادرست. آفتابپرستها به دلایل دیگری مانند تنظیم دمای بدن، احساس پرخاشگری و احساس هیجان، رنگ خود را تغییر میدهند.
_. آیا صاعقه میتواند دو بار به یک مکان برخورد کند؟
پاسخ: اگر به این سوال بی اهمیت علمی پاسخ منفی دادید، در اشتباهید.
در واقع احتمال اینکه صاعقه دو بار به یک مکان خاص برخورد کند بیشتر است.
_. درست یا نادرست؟ غضروف کوسه
می تواند سرطان را درمان کند.
پاسخ: متأسفانه هنوز بسیاری بر این باورند که غضروف کوسه میتواند سرطان را درمان کند و این عقیده هر ساله منجر به مرگ تعداد زیادی کوسهها شود. این مورد نادرست است. دانشمندان اکنون شواهدی دارند مبنی بر اینکه خود کوسه ها نیز درگیرتاومورهای سرطانی میشوند.
_.حافظه ماهی قرمز چقدر است؟
پاسخ: اکثر مردم تصور میکنند که ماهی قرمز فقط سه ثانیه حافظه دارد. با این حال، خاطرات ماهیهای قرمز چند روز باقی میماند.
_. دورترین قله از مرکز زمین کدام است؟
پاسخ: ممکن است بسیاری فکر کنند که پاسخ این سوال اورست است. با این حال، قله چیمبورازو در اکوادور دورترین قله از مرکز زمین است.
_. کوسهها چند استخوان در بدن خود دارند؟
پاسخ: صفر! در عوض، آنها غضروف قدرتمند و انعطاف پذیری دارند.
_. آیا می توان طلا را از عناصر دیگر ایجاد کرد؟
پاسخ: بله. ایجاد طلا از عناصر دیگر امکان پذیر است، اما آنقدر پیچیده و گران است که هزینه ساخت آن بیشتر از خرید آن برای شما خواهد بود.
_سوالات علمی در مورد بدن
_. سنگینترین عضو بدن انسان کدام است؟
پاسخ: جگر
_. وقتی وزن کم میکنید چگونه چربی از بدن شما خارج می شود؟
پاسخ: از طریق عرق و ادرار و نفس شما
_. بیشتر گرمای بدن شما از کدام قسمت بدن خارج میشود؟
پاسخ: این سوال کمی فریبدهنده است. بسیاری از مردم فکر می کنند که جواب سر شماست، اما شما به طور مساوی گرما را در سراسر بدن خود از دست میدهید.
_. انسان چند حس دارد؟
پاسخ: احتمالا پاسخ شما 5 است. اما حواس شما خیلی بیشتر از این حرفهاست.
_. کدام گروه خونی در انسان نادرترین است؟
پاسخ: AB منفی
_. یک انسان بالغ چند دندان دارد؟
پاسخ:32
_:چند استخوان در بدن انسان وجود دارد؟
پاسخ: 206
_. کدام قسمت از بدن انسان به منظور حفظ تعادل عمل میکند؟
پاسخ: گوش
_. بلوندها فولیکول مو بیشتری دارند یا سبزهها؟
پاسخ: بلوندها
_. خون داخل بدن شما چه رنگی است؟
پاسخ: قرمز تیره
🌷🌷🌷
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹
💓صبح از راه رسید
🌸سبدش پر ز گل خور شید است
💓نگهش آینه ی امید است
🌸هم نفس با همه
💓مرغان خوش الحان سحر
🌸نغمه خوان غزل توحید است
💓صبح ، آغوش گشودست
🌸بپا خیز و ببین
💓با نگاهی که پر از مهر و صفاست
🌸بخدا صبح قشنگ است ،قشنگ
💓باغ پر نقش خدا ، رنگ به رنگ
🌸صبحتان باد بخیر
💓از غم و رنج به دور و پراز شادی و شور
ســلام 💐
صبحتون بخیر و روزتون 💐
سرشار از موفقیت و کامیابی 🍃💐
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2
#سالاد_اندونزی
این سالاد دستورهای مختلفی براش هست . اندازه و میزان مواد کاملا براساس علاقه هستش .
مواد لازم:
سیب زمینی 3 عدد
کلم سفید حدودا نصف تا یک سوم یه کلم کوچیک
کلم بنفش حدودا نصف تا یک سوم یه کلم کوچیک
هویج 1 عدد بزرگ
کنسرو ذرت نصف لیوان
نخود فرنگی نصف لیوان (من توی خونه موجود اون روز نداشتم )
کالباس 3 تا 4 ورق
کشمش پلویی 3 ق غ (یا بیشتر براساس علاقه)
خیارشور 2 تا 3 عدد
.
طرز تهیه:
کلم سفید و بنفش رو رو خرد کردم . (نواری دراز بهتره باشه ) .هویج رو رنده کردم . سیب زمینی رو پوست کندم و نگینی خرد کردم و داخل آب جوش و نمک روی حرارت ده دقیقه تا یه ربع گذاشتم موند و جوشید و بعد آبکش کردم .
خیارشور رو نگینی خرد کردم . کالباس رو همنواری باریک خرد کردم همه مواد رو با هم مخلوط کردم .
برای سس هم ماست و سس مایونز رو مخلوط کمی آب لیمو و نمک و فلفل ریختم و داخل مواد ریختم و دو ساعت یخچال قرار دادم و بعد آماده سرو .
پ.ن :دوستان عزیز سالادها انواع مختلفی دارند و حتی تو لین سالاد هم بر اساس علاقه خودتون مي تونید مقدار مواد رو کم و زیاد کنید و یا مپاد دیگه ای رو جایگزین کنید
.
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
┗━━━🍂💞🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖اول هفته تون عالی
🌸یک اقیانوس عشق
💖یک دریا مهربانی
🌸یک آسمان آرامش
💖یک دنیا شور و شعف
🌸یک روز عالی
💖هزاران لبخند زیبا
🌸را برای تک تکتون آرزومندم
💖روزتون زیبا و در پناه خداوند
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2
#ناحله
#پارت_صد_و_شانزده
همش قیافه ی محمد جلوی چشمام بود نمیدونستم چرا داره میاد خواستگاریِ من!؟واقعا این آدم همون آدمی بود که اولین دیدارم باهاش تو خیابون بود و برای دومین باری که دیدمش حالش بد شد؟همون آدمی که از من بدش میومدو ازم فرار میکرد؟همونی که یه مدت ازش بدم میومد؟همونی که تا به خودم اومدم دیدم عاشقش شدم...!خدایا داری با من چیکار میکنی؟اینا همه یه امتحانه؟!چقدر دعا کردمو از خدا خواستم که مِهرَمو به دلش بندازه یعنی الان دوستم داره؟نه نداره!!مشغول گوش دادن به آهنگ شدمو سعی کردم به افکارم خاتمه بدم!
از شانس بدم دانشگاه پنجشنبه کلاس جبرانی گذاشته بود تو راه برگشت از دانشگاه به خونه بودم دلم میخواست یه مقدار قدم بزنم از ماشین پیاده شدمو کرایشو حساب کردم مشغول قدم زدن بودم از یه گل فروشی گذشتم چند لحظه ایستادم به فکرم رسید چندتا شاخه گل بخرم رفتم تو و سه تا شاخه رز آبی با ساقه های بلند انتخاب کردم پولشو حساب کردم. تا خونه زیاد راه نبود قدم هامو تند تر کردمو بعد چند دقیقه به خونه رسیدم کلید انداختمو در حیاط رو باز کردم کسی تو حیاط نبود مامان به آذر خانم گفته بودبه کمکش بیاد در خونه رو باز کردمو وارد شدم آذر خانم پنجره ها رو تمیز میکرد مامانمم به جارو برقی زدن مشغول بود یه لبخند زدمو بلند سلام کردم که صدام برسه مامان سلام کرد ولی آذرخانم نشنید بیخیال شدم رفتم تو اتاقم لباسامو در اوردمو بعد مستقیم به طرف حمام رفتم بعدِ حمام یه تیشرت مجلسی پوشیدمو جلوی آینه مشغول خشک کردن موهام با سشوار شدم بالاخره شونه کردنموهام بعدِ کلی جیغو داد تموم شد به سمت چپ فرق گرفتمو محکم بالا بستمش به ساعت نگاه کردم ۳ بعدازظهر بود خانواده ی محمد ساعت ۸ میومدن...!قلبم از شدت هیجان محکم خودشو به قفسه ی سینم میکوبید هنوزم از اومدنِ محمد به خونمون اطمینان نداشتم ریحانه هم تو این مدت هیچی بهم نگفته بود با این حال خیلی استرس داشتم رفتم تو آشپزخونه یه چیزی بخورم خیلی شلوغ بود کلی ظرفِ استکان و شکلات و چاقو دوتا ظرف گنده میوه یه ظرف پر از شیرینی..!یه نفس عمیق از سر رضایت زدمو در یخچال رو باز کردم یه سیب برداشتمو مشغول خوردنش شدم که مامان اومد.
مامان:تو چرا حاضر نمیشی دختررر؟؟والا من وقتی تو شرایط تو بودم از صبح حاضر شده بودم.
فاطمه:وا خب لباسام کثیف میشه تازه از خشکشویی گرفتم میگم مامان!
مامان:جانم؟
فاطمه:تو مطمئنی؟
مامان:ای باباااا! فاطمه یه بار دیگه این سوال رو بپرسی زنگ میزنم میگم نیان.
فاطمه:غلط کرردممم غلط!!!
پشت چشمی نازک کردو از آشپزخونه خارج شد.
مامان:طلاهات رو یادت نره بزاری.
دوباره رفتم تو اتاقم از کیف پشت کمد طلاهامو برداشتم گردنبندمو بستمو یکی از دستبند هامو دستم گذاشتم میخواستم انگشتر هم بزارم که به یاد ریحانه افتادمو با خودم گفتم شاید دلش بشکنه همشون رو دوباره در اوردم اینطوری بهتر بود محمد هم اینجوری دیگه نمیگفت اینا پولدارن و دختره توقعش بالاست و...!همه رو جمع کردمو تو کیفم گذاشتم میخواستم استراحت کنم ولی نمیتونستم سراغ لباس هام رفتم از کاور درش اوردمو با لبخند بهش خیره شدم لباسامو رو تخت انداختم جلو آینه نشستم تا یه دستی به سر و صورتم بکشم...!کرم پودر و برداشتمو به صورتم زدم میخواستم خط چشممو بردارم که یاد محمد افتادم بعد یک سال بعد اینهمه گریه التماس و دعا معجزه شد و قراره بیاد خواستگاریم غیرممکن ترین اتفاق زندگیم داشت ممکن میشد!میترسیدم کوچکترین کار اشتباهم باعث بشه همچی خراب شه بیخیال آرایش کردن شدمو به قیافه بی نقصم تو آینه زل زدم واسه هم شکل محمد شدن باید دور خیلی چیزا رو خط میکشیدم این محدودیت به طرز عجیبی برام شیرین و دوست داشتنی بود لباسامو پوشیدمو با ذوق به تصویرم تو آینه خیره شدم یه دور چرخیدمو از ته دل خندیدم هیجانم خیلی زیاد شده بود!شالمو گذاشتم که وقتی اومدن سرم کنم تا چروک نشه از اتاقم بیرون رفتم تو آشپزخونه دنبال مامانم گشتم وقتی پیداش نکردم رفتم سمت اتاقشون که صدای پدرم باعث شد دستم رو دستگیره در بمونه.
بابا:چه غلطی کردم فاطمه رو باهاشون شلمچه فرستادم چطور جرئت کردن همچین چیزیو به زبون بیارن آخه یه نگا به خودشون ننداختن؟من چجوری امشب آروم بمونم؟راستشو بگو تو چیو از من پنهون میکنی؟چرا انقدر اصرار کردی اجازه بدم اینا خونمون بیان؟
مامان:احمدجان توروخدا دوباره شروع نکن آخه چیو پنهون کنم!؟بجای این حرف ها بیا این لباستو بپوش بیشتر بهت میاد منم برم ببینم فاطمه چیکار میکنه!
از اتاق فاصله گرفتمو رو کاناپه نشستم طوری رفتار کردم که نفهمه صداشون رو شنیدم...
نویسندگان:فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور.
#ناحله
#پارت_صد_و_پانزده
مامان:باشه خب خدا به آقا محمد رحم کرد پسره تو رو میگرفت بیچاره میشد!
جوری برگشتم سمتش که گردنم رگ به رگ شد!
فاطمه:مامان؟؟؟محمد ...مح....مد کیه؟
مامان:ما چندتا محمد داریم؟آقا محمد دهقان فرد.
بهت زده بهش خیره موندم!حس کردم گلوم خشک شده!
مامانم ادامه داد:ولی فاطمه خودمونیم خدا خیلی دوستت داره صدای دلتو شنید!
مامانم حرف میزد و من فقط متوجه باز و بسته شدن دهنش بودم چیزی از حرفاش نمیفهمیدم نگاه خیره منو که دید ماشین و یه گوشه نگه داشت فهمید که چقدر باور حرفش برام دشواره!رفتم بغلشو به اشکام اجازه باریدن دادم.
با اینکه یه روز گذشته بود از شوق خبری که مامانم بهم داده بود فقط میتونستم گریه کنم هنوز باورم نشده بود!یعنی تا وقتی که محمدو تو خونه امون نمیدیدم باورم نمیشد به خودم حق میدادم که به این راحتی باور نکنم همچی برام مثلِ یه علامت سوال بود قرار شد مادرم با بابام حرف بزنه انقدر که طول و عرض اتاق رو گذروندم پاهام خسته شدو نشستم از دیشب تا الان خداروشکر گفتم من هیچ وقت فکرشم نمیکردم مامانم اینو بهم بگه همیشه تو خواب هام میدیدمش ولی فکر نمیکردم یه روزی تو واقعیت این اتفاق بیافته محمد یه پسر فوق العاده بودبا ویژگی های خاص!هنوز برام عجیب بود که چطور از من خاستگاری کرد؟میترسیدم بلند شمو ببینم همه ی اینا یه خوابِ شیرینِ!صدای درو که شنیدم از اتاقم بیرون اومدمو دنبال مادرم گشتم رو کاناپه نشسته بودکنارش نشستمو گفتم:باهاش صحبت کردی؟
مامان:فاطمه جان بابات خیلی دلخوره حس میکنم فهمیده یه خبراییه ازمن پرسید چطور فاطمه مصطفی و نیما و رد کرد اما با این مشکلی نداره اونم با این همه تفاوت و ۹ سال اختلاف سنی!؟حالا تو نگران نباش من سعی میکنم راضیش کنم
بلاخره بعد چهار روز پر استرس که برای من به اندازه چهل سال گذشته بود بابا رضایت داد که محمد اینا بیان خونمون ولی فقط به عنوان مهمون استرسی که امروز به جونم افتاده بود از استرس روزای قبل شدید تر بود از رفتار بابا باهاشون میترسیدم قرار شد آخر هفته یعنی دو روز دیگه که محمد از تهران برمیگشت بیان خونمون دلم برای خودم میسوخت!بازم باید تو انتظار میسوختم.
همش به این فکر میکردم چی باید بهش بگم؟چجوری رفتار کنم؟چجوری راه برم؟چجوری چادرمو نگه دارم؟چجوری چایی ببرم براشون؟اصلا چی بپوشم!؟کلی سوال ذهنم و پر کرده بود هر ثانیه به عکساش نگاه میکردمو رو جزئیات چهرش دقیق میشدم با دیدن لبخندش خندم میگرفت مطمئن بودم علاقه ای به من نداره برای همین برام سوال بود چرا میخواد بیاد خاستگاریم!همش فکر میکردم مامانم درست نشنید و نرگس واسه شخص دیگه ای ازمن خاستگاری کرد این افکار سوهان روحم شده بود حتی از نگاه همراه با پوزخند پدرم هم تلخ تر بود هی گوشه های ناخونام رو میجوییدم...!
از انبوه سوال هایی که جوابی براشون نداشتم کلافه شدم!رو صندلی رو به روی میز ارایشم نشستم میخواستم تمرین کنم که باید چجوری رفتار کنم تو آینه به حالت چهرم نگاه کردم و با خنده گفتم:سلام
نه نه اینجوری خوب نیست فکر میکنه هولم
یه خورده جدی تر:سلام
اینجوریم ک خیلی خشکه:سلام خیلی خوش اومدین.
اه اینم خوب نیست!پس چیکار کنم؟اول به کدومشون سلام کنم؟گل و شیرینی میارن یعنی؟؟
کی از دستش بگیره؟کت و شلوار میپوشه؟خب من اگه تو اون لباس ببینمش که غش میکنم!تو آینه داشتم با خودم حرف میزدم که مامان اومد
مامان:اه دختر تو نمیخوای چیزی انتخاب کنی که بپوشی؟اصن رفتی دنبال چادرت؟
فاطمه:ای وای نه!
مامان:بله میدونستم.بیا بگیر ببین خوب شده؟
فاطمه:وای گرفتینشششش!الهی قربونتون برم من!
مامان:خب بسه زبون نریز بیا بشین دو صفحه درس بخون بلکه از استرست کم شه.
فاطمه:باشه حالا درسمو هم میخونم.
مامان:از دست تو.
چادرو انداخت تو اتاقو بیرون رفت چادر گل گلی آبیم رو که روش اکلیلی بود برداشتمو سرم کردمو روبه روی آینه ایستادم به به!چقد خوب شده!
چادر و گذاشتم رو تخت و در کمدم رو باز کردم یه مانتو تقریبا شبیه به رنگ چادرم برداشتم قسمت بالاییش کله غازی و پایینش طوسی بود تا روی زانوهام میرسید دکمه های چوبی قشنگی داشت پارچه ی بالاتنش چین چینی بود و یقش هم گرد بود یه شلوار لول خاکستری هم برداشتمو کنارش گذاشتم سمت کمد روسری هام رفتم یه روسری رنگ روشن که گلای طوسی و صورتی توش داشت و برداشتم گیره های روسریم وکنارش گذاشتم یه صندل مشکی از زیر کمد برداشتم وکنار تخت انداختم دلم میخواست از شادی پرواز کنم لپ تابمو روشن کردمو یه اهنگ شاد پخش کردم دراز کشیدم رو تخت و سعی کردم به جز این حس خوب به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنم...
نویسندگان:فاطمه زهرا درزی و غزاله میرزا پور
چرا از نظر طب النبی همراه با صبحانه ۵ عدد مویز بخوریم؟🔍
🏵ضد استرس
🏵افزایش حافظه
🏵کاهش ابتلا به سرطان
🏵مفید برای سلامت مو و پوست
.
#طب_اسلامی_سنتی 📝
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2
🍃🍎
🌙 دعای روز چهاردهم ماه رمضان
خدایا منو بهخاطر لغزشهام مواخذه نکن
بصیرت۲
👇👇
به ما بپیوندید
🆔https://eitaa.com/fatemih2