یادداشت امروز
توسل به حضرت زهرا(س) /۱
ما را به مدرسه روستا بردند. ولتاژ برق مدرسه ضعیف بود و امکان استفاده از کولر گازی نبود، ضمن آنکه مدرسه هم فاقد کولر بود. مدرسه روستا، نوساز اما به دلیل گرما و نبود وسایل سرمایشی تعطیل بود. مدیر مدرسه تصور خوبی از ما نداشت، هرچند در ادب و متانت قابل تحسین بود. شاید تصورش این بود که برای ما شیعه و سنی فرق دارد!
این را از لابهلای گفتههایش متوجه شدم. به دنبال راه چارهای بودم که مشکل را برطرف کنم اما نه کسی را در بلوچستان میشناختم و نه آنقدر پول داشتم که هزینه کنم. به حضرت زهرا(س) توسل پیدا کردم و چند لحظه بعد به ذهنم خطور کرد با جناب وزیر وقت آموزش و پرورش تماس بگیرم. با اولین زنگ تلفن گوشی را برداشت و قول پیگیری داد.
چند روزی نگذشته بود که جناب مدیر تماس گرفت و به دلیل توجه به موضوع که برای رفع آن پیگیری و هزینه شد، صمیمانه تشکر و قدردانی کرد و دست به دعا برداشت.
✍ محمد خامهیار
۳ بهمن ۱۴۰۲
http://eitaa.com/mohammad_khamehyar
یادداشت امروز
توسل به حضرت زهرا(س)/ ۲
کلیپی که به دستم رسید با دیدن آن متاثر شدم. در آن کلیپ خانمی با ظاهری آشفته که دچار اختلال روانی شده و بر اثر سیل آلونک خود را از دست داده بود، با فرزند دو، سه سالهاش روی خاک و کنار حیوانات بهسر میبرد.
با دیدن کلیپ به اتفاق دوستان عزیز بلوچ ماشینی را آماده کردیم و به طرف منطقهای که زن در آن زندگی میکرد و در فاصله هفتاد کیلومتری، راه افتادیم. دیدن ظاهر ترسناک همه را متاثر و به فکر فرو برد. همانجا تصمیم بر ساخت خانه و آلونک گرفتیم. مکانی را جانمایی کردیم. قدری مصالح ساختمانی خریدیم و به دنبال کارگر و بنا بودیم. کار به مشکل خورد. دستم به جایی بند نبود، نیرویی برای کار وجود نداشت و سیل، همه را گرفتار کرده بود. کار به شب کشید. توسلی به حضرت زهرا(س) پیدا کردم. باید مشکل به دست حضرت حل میشد. در راه بازگشت یادم آمد، دو ساعتی بیش از این، اتوبوسی با سرنشینان طلبه و روحانی وارد سپاه شدند. از راننده خواستم مقابل سپاه توقف کند. خودم را معرفی کردم و به اتفاق دوست عزیزم رضا مهابادی و زندهیاد سیدمحمد رضوی وارد مقر سپاه شدیم. با پرس و جو سراغ مسئول کاروان را گرفتم، هر چه فکر کردم به یاد نیاوردم کجا با او دمخور شده بودم.
هنوز هم پس از گذشت چند سال او را نشناختم. با طرح موضوع درخواست نیرو کردم.
حاج آقا گفت: همه این نیروها در اختیار شما. همه آمدهاند برای انجام کار جهادی. اینها با پول خودشان اتوبوس اجاره کردهاند و هزینه سفر را خودشان پرداخت کردهاند تا به مردم خدمت کنند ... .
پس از این اتفاق متوجه معنی توسل شدم!
✍ محمد خامهیار
۴ بهمن ۱۴۰۲
http://eitaa.com/mohammad_khamehyar
─━━━━━⊱✨﷽✨⊰━━━━━─
🕊 گزارش فعالیت های جمعیت خدمترسانی فاطمیها در دو ماه آذر و دی 1402
1⃣ دو مرحله سفر جهادی به سرپل ذهاب ، خرم آباد،پلدختر و دلفان و مناطق آسیب پذیر 🍀
2⃣ کلنگ زنی ساخت مدرسه دو کلاسه در روستای جعفر آباد لرستان از توابع بخش کاکاوند🍀
3⃣ ذبح قربانی در مناطق مختلف کشور 🍀
4⃣ اطعام در مناطق مختلف محروم کشور 🍀
5⃣ ارسال دو محموله کمک به نیازمندان ☘
6⃣ ارسال مصالح ساختمانی به مناطق محروم🍀
7⃣ توزیع بسته های معیشتی 🍀
8⃣ ادامه ی کار تحویل تجهیزات پزشکی به بیماران نیازمندان 🍀
9⃣ روند تکمیل طرح های عمرانی ساخت 3 مسجد در مناطق مختلف 🍀
0⃣1⃣ ارسال و اهدای صدها جلد کتاب به مناطق محروم 🍀
1⃣1⃣ اعزام گروه مهندسی به مناطق مختلف و کمک به نیازمندان 🍀
2⃣1⃣ کمک به ساخت و تکمیل یک مسجد در روستایی در جاده قدیم قم تهران 🍀
══════ ೋೋ═════
🔰 کمک ها با همیاری شما ادامه دارد.
💳 6037-6919-9044-2246
💢 پرداخت آسان از طریق لینک زیر فقط کافیست لینک زیر را لمس کنید.
شما هم فاطمی باشید👇👇
@fatemiha
یادداشت امروز
حادثهای که بخیر گذشت!
متوجه خوابآلودگی راننده شدم. پس از اقامه نماز صبح در اسلامآباد غرب، پیشنهاد یک ساعت استراحت را دادم تا بعد به مسیر خود ادامه دهیم اما دوست عزیزم نپذیرفت. خودم پشت فرمان نشستم. باز هم موافق نبود و گفت: حاجی جان! مسافت زیادی نمانده، خودم رانندگی میکنم.
حرفی نزدم. به دلیل شرایط جسمی روی صندلی عقب دراز کشیدم و یکی از همراهان جلو نشست. چند دقیقه بعد متوجه شدم ماشین به طرف خاکی منحرف شد. داد زدم مواظب باش. چه کار میکنی!
ماشین را کنترل کرد و گفت: چیزی نیست.
نشستم و مراقب بودم. به شهرستان کرند که رسیدیم گفتم: دادش جون همینجا یه صبحانهای بخوریم و بعد حرکت کنیم.
هوا هنوز تاریک بود. هنوز نانواییها پخت نکرده بودند. دوست راننده گفت: حالا چه وقت صبحانه خوردن است!
میخواستم دوستم چند دقیقهای قدم بزند و به قول معروف خواب از چشمانش بپرد!
به بهانه خرید مقداری کره و پنیر از ماشین پیاده شدیم.
خاطرجمع شدم حالا دیگر خواب از سر راننده پریده است.
دوباره که به راه افتادیم روی صندلی عقب، دراز کشیدم و خوابم برد. نمیدانم چی شد که متوجه شدم ماشین با ضربه محکمی به جایی برخورد کرد. زیر صندلی مانده بودم و به سختی خودم را بیرون کشیدم. بوی دود داخل ماشین پیچیده بود. ایبکها عمل کرده بودند. با صدای خشن کشیده شدن ماشین روی آسفالت دلهره و ترس و لرز همه وجودمان را در برگرفت. فریاد یازهرا(س) و یاحسین(ع) داخل ماشین پیچید. بیرون ماشین پیدا نبود و معلوم نبود با چی تصادف کرده بودیم. معلوم بود ماشین روی آسفالت کشیده میشود!
دلهره داشتیم نکند ماشین آتش بگیرد یا از رو به رو به ماشینی برخورد کند و یا زیر کامیونی له شویم!
لحظاتی بعد از صدای نرم زیر ماشین متوجه شدیم از روی آسفالت خارج شده و روی شانه خاکی جاده قرار داریم. باز هم ترس داشتیم نکند به داخل درهای سقوط کنیم! لحظات سختی را سپری میکردیم، لحظههایی که بین مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکردیم!
ماشین که از حرکت باز ایستاد، نفس عمیقی کشیدیم. رانندگان کامیونهای سنگین به طرف ماشین دویدند و ما را از ماشین خارج کردند!
ورودی سرپلذهاب، ماشین به بلوکهای نیوجرسی برخورد کرده بود.
✍ محمد خامهیار
۸ بهمن ۱۴۰۲
http://eitaa.com/mohammad_khamehyar
هدایت شده از محمد خامه یار
یادداشت امروز
فرمانده نیروی زمینی سپاه دستش را گرفت و گفت: برادر اگر تمایل داری با ما همسفر شو!
وقتی گل لبخند را بر لبان جوان دید دستش را گرفت و در آن پرواز او را همراه خود کرد. جوان بلوچ بود و تصور دیگری از بروبچههای سپاه داشت و حالا که غرق افکار خود بود، چنین رفتاری از یک فرمانده ارشد سپاه را عجیب میدید!
سردار پاکپور برای کمک به مردم سیلزده به بلوچستان آمده بود و وقتی بالگرد به زمین نشست، گونیهای پنجاه کیلویی آرد را روی شانهاش میگذاشت و مثل کارگران ساختمانی از بالگرد تخلیه میکرد!
جوان که این صحنه را دید تعجب کرد و یاد کاروان مولوی عبدالحمید افتاد. او با چه کبکبه و دبدبهای، با آن همه اسکورت و محافظ به منطقه آمده بود تا به مردم خطه خود و همشهریانش کمک کند!
کاروان جناب عبدالحمید در کوچههای روستا و دیدن این صحنه فاصلهای از زمین تا آسمان داشت و این دو برایش قابل قیاس نبود.
✍ محمد خامهیار
۹ بهمن ۱۴۰۲
http://eitaa.com/mohammad_khamehyar
🇮🇷 کمک به جبهه مقاومت
⭕ شماره کارت
💳|5894 6370 0019 6268
@fatemiha
جمعیت خدمت رسانی فاطمی ها
یادداشت امروز
حکایتی از سیل ۹۸ بلوچستان
اول:
سیاهنمایی دشمن علیه ما شیعیان حد و حساب ندارد. این سیاهنمایی باعث شده بود که نزد برخی هموطنان عزیز بلوچ آنطور که میبایست، محبوبیتی نداشته باشیم. در یکی از خیابانهای بخش پلان از توابع چابهار جوانی بلوچ که لباس محلی به تن داشت، دست روی شانهام گذاشت و بیمقدمه پرسید: ما تروریست هستیم؟
تعجب کردم. پرسیدم: مگر چی شده؟ چرا این سوال را میکنی برادر؟
گفت: شما هر کسی این لباس را میپوشد تروریست میدانید.
دستش را به گرمی فشردم و به چشمانش زل زدم و گفتم: اینطور نیست برادر من!
گفت: یعنی اگر ما با این لباسها، به قم آمدیم راهمان میدهید، کاری به ما ندارید؟
گفتم: چه کاری باید داشته باشیم برادر عزیزم. برخی با همین لباسها به شهر ما میآیند. برخی با همین لباسها کارگری میکنند. هر سال هزاران نفر از پاکستانیها با همین لباسها مهمان مردم خونگرم شهر ما میشوند. مدتی در آنجا اقامت میکنند و ما افتخار میزبانی آنان را داریم و مصلای شهرمان را در اختیارشان قرار میدهیم و آنان عازم عراق میشوند تا در مراسم اربعین حضور یابند!
جوان شگفتزده شده بود و حرفی برای گفتن نداشت.
دوم:
طلبهها که برای کار جهادی آمده بودند، دست به هر کار مثل توزیع اقلام معیشتی، بنایی، رنگکاری، آهنگری و ... میزدند، برخی جوانان بلوچ میایستادند به تماشا کردن. گاهی هم با هم در گوشی پچپچ میکردند. با رفقای بلوچ که حرف میزدم و میپرسیدم چرا تماشاگر شدید، میگفتند: ما نمیدانستیم طلبهها هم اهل کار باشند. فکر نمیکردیم، حالا که گرفتار سیل شدیم از فاصله هزار و هشتصد کیلومتری به کمک ما بشتابند!
✍ محمد خامهیار
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
http://eitaa.com/mohammad_khamehyar
یادداشت امروز
پیشبینی عجیب مرگ محسن/۱
نگاهمان به پارچه نوشتههایی در خیابان حیران سرپلذهاب افتاد که رحلت محسن نقدی را در حادثه زلزله تسلیت گفته بودند. ایستادیم مقابل کانکسی که خانواده پس از زلزله در آن زندگی میکردند. برای تفقد از آنان و عرض تسلیت. برای من و دوستان عزیز همراه سخت بود که با چنین صحنهای مواجه شویم، هم خانه از بین رفته باشد هم فرزند عزیز این خانه!
محسن دو ساله بود که سیدی به مادرش گفت این پسر قبل از شما خواهد مرد!
سید نابینا بود و کسی راز گفته او را نمیدانست، اما از آن روز به بعد مادر بیش از هر وقت دیگر مراقب او بود. بیست و سه سال مراقبت از محسن زمان کمی نبود. او آرزو داشت دامادی فرزندش را ببیند.
هفت روز مانده به زمان زلزله سال ۹۶ در عالم رویا کسی به مادر میگوید: بلند شو یکی از پسرانت داره میمیره!
مادر با پریشانی سراسیمه از خواب بیدار میشود. با دلهره و اضطراب سراغ عزیزانش میدود. هر دو فرزندش را به سلامت در حال استراحت میبیند.
شکر خدا را به جا میآورد. اما همان شب دوباره در عالم رویا میبیند کسی دست میکند و یک چشم او را بیرون میکشد. انگار قرار نیست او آرامش داشته باشد. مادر نگران میشود و با اضطراب خوابش را به محسن بازگو میکند و اجازه نمیدهد دیگر از منزل خارج شود. محسن هم میگوید: خودم خواب دیدم در حال پروازم ...
از آن روز در خانه راه میرفت، با خودش حرف میزد و حمام میرفت، مقابل آینه میایستاد و به تیپ و قیافه ظاهری خودش توجه میکرد!
خوابی که دیده بود، باید هم باید ظاهری آراسته میداشت، پیش مادر عالم میرفت.
✍ محمد خامهیار
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
http://eitaa.com/mohammad_khamehyar
🇮🇷 کمک به جبهه مقاومت
⭕ شماره کارت
💳|5894 6370 0019 6268
@fatemiha
جمعیت خدمت رسانی فاطمی ها
عید مبعث مبارک.
عیدی بدهید
🔰 کمک ها با همیاری شما ادامه دارد.
امروز ۱۸ بهمن در نقطهای محروم/ مراحل ساخت مدرسهای کوچک برای دانشآموزان روستاهای اطراف آن.
شما هم در طرحهای جمعیت فاطمیها سهیم باشید
💳 6037-6919-9044-2246
💢 پرداخت آسان از طریق لینک زیر فقط کافیست لینک زیر را لمس کنید.
شما هم فاطمی باشید👇👇
@fatemiha
🌸عید سعید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبارک.
برای تکمیل پروژههای عمرانی فاطمی ها در شب عید بزرگ مبعث سهیم باشیم.
پروژه ها به شرح ذیل می باشد :
1.بدهی فاطمی ها جهت ساخت درمانگاه امام رضا (ع) زابل به مبلغ 60 میلیون تومان.
2.تکمیل کف سازی یک باب خانه اطراف زابل به مبلغ 30 میلیون تومان.
3.تکمیل سرویس بهداشتی یک مسجد اطراف قم به مبلغ 10 میلیون تومان.
4.تکمیل سرویس بهداشتی مسجد روستای اطراف لرستان به مبلغ 30 میلیون تومان.
لطفا تراکنش واریزها را به شماره ذیل در ایتا ارسال نمایید:
09333629141
🔰 کمک ها با همیاری شما ادامه دارد.
💳 6037-6919-9044-2246
💢 پرداخت آسان از طریق لینک زیر فقط کافیست لینک زیر را لمس کنید.
شما هم فاطمی باشید👇👇
@fatemiha
🌸
💳 6037-6919-9044-2246
شما هم فاطمی باشید👇👇
کارهای بر زمین مانده با کمک شما به سرانجام میرسد.
@fatemiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هر کاری دارید کنار بگذارید برای ۲۲ بهمن
آیت الله جاودان:
این کار واجب است. هر کاری دارید کنار بگذارید و در راهپیمایی شرکت کنید. اینها حساب میشود در محضر الهی . . .
✅ @Rajanews_com
سروران عزیزم
سلام علیکم؛
در آستانه میلاد حضرت ابوالفضل العباس(ع) از شما دعوت میشود در آیین
افتتاح رسمی مرکز تجهیزات پزشکی امانی جمعیت فاطمیها حضور به هم رسانید.
سه شنبه ۲۴ بهمن ساعت ۱۷
آدرس: ۷۵ متری عمار یاسر، بلوار شهید بیگدلی، کوی ۶ میدان شهدای پدافند.
محمد خامهیار
مدیر جمعیت فاطمیها
صدقه اول ماه
۶۰۶۳۷۳۱۱۸۲۹۳۶۸۲۴
جمعیت فاطمیها
این شماره فقط مخصوص صدقه است