eitaa logo
هیأت خواهران فاطمیون تهران
2.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
6.7هزار ویدیو
92 فایل
هیئت خواهران فاطمیون ارتباط @fatemiioon ✅دفترشعر#گهر @daftaresher110 ✅کلیپهای کوتاه @cilip_f ✅آرشیو صوت @arshivesout ✅خانواده و تربیت @kanevadevtarbiat اخبار @fatemiioonakhbar صفحه آپارات https://www.aparat.com/fatemiioon135 فروشگاه @f_fatemiioon
مشاهده در ایتا
دانلود
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت پنجم: زندگی در خیابان شب رفتم خونه ... یه سری از وسایلم رو برداشتم و زدم بیرون .. شب ها زیر پل یا گوشه خیابون می‌خوابیدم ... دیگه نمی‌تونستم سر کار پاره وقتم برم ... می‌ترسیدم فرارم رو از پرورشگاه به پلیس گزارش کرده باشن ... . . اوایل ترس و وحشت زیادی داشتم ... شب‌ها با هر تکانی از خواب می‌پریدم ... توی سطل‌های آشغال دنبال غذا و چیزهای دیگه می‌گشتم ... تا اینکه دیگه خسته شدم ... زندگی خیلی بهم سخت می‌گذشت ... . . با چند تا بچه خیابون خواب دیگه مثل خودم آشنا شدم و رفتیم دزدی ... اوایل چیز دندون گیری نصیب مون نمی‌شد ... ترس و استرس وحشتناکی داشت ... دفعات اول، تمام بدنم به رعشه می‌افتاد و تکرر ادرار می‌گرفتم ... کم کم حرفه‌ای شدیم ... با نقشه دزدی می‌کردیم ... یه باند تشکیل دادیم و دست به دزدی‌های بزرگ‌تر و حساب شده تر می‌زدیم ... تا اینکه یه روز کین پیشنهاد خرید اسلحه داد و کار توی بالای شهر رو داد ... . . من از دزدی مسلحانه خوشم نمی‌اومد ... کارهای بزرگ پای پلیس رو وسط می‌کشید ... توی محله‌های ما به ندرت پلیس می‌دیدی ... اگر سراغ قاچاقچی‌ها هم نمی‌رفتی امنیتش بیشتر بود ... اما اونجا با اولین صدایی پلیس می‌ریخت سرت و اصلا مهم نبود چند سالته ... . . بین بچه‌ها دو دستگی شد ... یه عده طرف منو گرفتن ولی بیشتری رفتن سمت کین ... حرف حالی شون نبود ... در هر صورت از هم جدا شدیم ... قرار شد هر کس راه خودش رو بره ... ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت ششم: این تازه اولش بود یه سال دیگه هم همین طور گذشت ... کم کم صدای بچه‌ها در اومد ... اونها هم می‌خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می‌خواستن برن سراغ پخش مواد ... از دزدی‌های پایین شهر چیز خاصی در نمی‌اومد ... . . برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود ... پول خوبی می‌دادن ... قرار شد واسطه دبیرستان‌ها بشیم ... پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه‌های دبیرستانی شک می‌کرد ... . . همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن ... و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم ... جایی که نه سرد بود نه گرم ... اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی‌شدم ... . . اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می‌شد ... کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد ... . . بیشترین فروش بین بچه‌ها مال من بود ... خیلی از کارم راضی بودن ... قرار شد برم قاطی بالاتری‌ها ... روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد ... یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه‌ها بودن ... اما تازه این اولش بود ... . . رئیس باند تصمیم گرفت منطقه‌اش رو گسترش بده ... گروه‌ها با هم درگیر شدن ... بی خیال و توجه به مردم ... اوایل آروم‌تر بود ... ریختن توی یکی از خونه‌های ما و همه رو به گلوله بستن ... بچه‌های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن ... درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود ... منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان! هرجای شهر بر روی دیوارها یا تابلوها شعار تکفیری‌ها را دیدید بلافاصله به ۱۸۸۷ تماس بگیرید کمتر از نیمساعت توسط حراست شهرداری امحا خواهد شد. یادتان بماند ۱۸۸۷ eitaa.com/fatemiioon_news
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت هفتم: زندان بزرگسالان هر شب که چشم‌هام رو می‌بستم با کوچک‌ترین صدایی از خواب می‌پریدم ... چشمم که گرم می‌شد تصویر جنازه‌ها و مجروح‌ها میومد جلوی چشم‌هام ... جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می‌کردن ... کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می‌شد ... . . فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می‌شد ... دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم ... مشروب و مواد هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می‌کرد ... بعدش همه چیز بدتر می‌شد ... . . اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می‌کرد می‌خواستم لهش کنم ... کم کم دست به اسلحه هم شدم ... اوایل فقط تمرینی ... بعد حمل سلاح هم برام عادی شد ... هر کس دو بار بهم نگاه می‌کرد اسلحه‌ام رو در میاوردم ... علی الخصوص مواد هم خودش محرک شده بود و شجاعت و اعتماد به نفس کاذب بهم داده بود ... در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان اون جنگل شده بودم ... . . درگیری به حدی رسید که پای پلیس اومد وسط ... یه شب ریختن داخل خونه‌ها و همه رو دستگیر کردن ... . دادگاه کلی و گروهی برگزار شد ... با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم ... مثل یه بزرگسال باهام رفتار می‌کردن ... وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد ... . . به ۹ سال حبس محکوم شدم ... یه نوجوان زیر ۱۷ سال، توی زندان و بند بزرگسال‌ها ... آدم‌هایی چند برابر خودم ... با انواع و اقسام جرم‌های ... . ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت هشتم: هم سلولی عرب توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ... دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم ... تنها ... وسط آدم‌هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود ... . هر روزم سخت‌تر از قبل ... کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی‌هاشون شده بود ... به بن بست کامل رسیده بودم ... همه جا برام جهنم بود ... امیدی جلوم نبود ... این ۹ سال هم اگر تموم می‌شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ ... چه کاری بلد بودم؟ ... . فشار روانی زندان و اون عوضی‌ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها ... اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه ... . . ۶ سال از زمان زندانم می‌گذشت ... حدودا ۲۳ سالم شده بود ... یکی دو ماهی می‌شد هم سلولی نداشتم ... حس خوبی بود ... تنهایی و سکوت ... بدون مزاحم ... اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می‌دادم همون ساعت‌ها رو هم توی سلول بمونم ... . ۲۱ نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله‌ای اومد تو ... قد بلند ... هیکل نسبتا درشت ... پوست تیره ... جرم: قتل ... اسمش حنیف بود .... ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
سلام علیکم کسانی که مایلند برای شهید علی وردی نماز لیله الدفن بخوانند نام شهید آرمان است و نام پدرشان عزت است. eitaa.com/fatemiioon_news
سلام از امروز به نیت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ختم صلوات داریم. هر کس هر چند تا صلوات خواست بفرسته و به کاربری زیر اطلاع بده تا اضافه بشه http://eitaa.com/fatemiioon تا روز این ختم ادامه داره إن‌شاءألله دیگه برای ظهور صلوات که می‌تونیم بفرستیم. بسم‌الله تا الان 🌛۲۸۴۳۳🌜 گل صلوات هدیه به چهارده معصوم و شهدا جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اگر دوست داشتید می‌تونید گروه یا خانواده هم در جریان بذارید و شب تمام صلوات‌ها رو یکجا بفرستید. به هر حال شب به شب رقم نهایی اعلام می‌شه... ارسال به دیگران http://eitaa.com/fatemiioon135
✴️دوشنبه 👈۹ آبان/ عقرب ۱۴۰۱ 👈۵ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۳۱ اکتبر ۲۰۲۲ 🌙 امور دینی و اسلامی👇 📛تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی لازم است. 🚘سفر: مسافرت اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد حالش خوب است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی👇 🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️کندن چاه و کانال ✳️صید و شکار و دام گذاری ✳️جراحی ✳️آغاز درمان و معالجات ✳️امور زراعی و کشاورزی ✳️درو و برداشت محصول ✳️از شیر گرفتن کودک ✳️و وام و قرض گرفتن و دادن خوب است. ❤️ مباشرت و مجامعت👇 مباشرت امشب، (شب سه‌شنبه)، برای سلامتی خوب و فرزند حاصل از آن راستگو و سخاوتمند است. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث سرور و شادی است. 🔴 حجامت👇 در این روز از ماه قمری، باعث زردی رنگ می‌شود. 🔵ناخن گرفتن👇 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قرآن گردد. 👕دوخت و دوز لباس👇 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت می‌شود. ✴️️ استخاره👇 وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر(وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر می‌گردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب👇 تعبیر خوابی که شب "سه‌شنبه" دیده شود طبق آیه‌ی ۶ سوره مبارکه "انعام" است. الم یرواکم اهلکنا من قبلهم... و از معنای آن استفاده می‌شود که چیز ناخوشی به صاحب خواب برسد که صاحب دولت از عظمت یا از منفعتی افتاده باشد و یا به اندک آزردگی مبتلا گردد، صدقه دهد تا إن‌شاءألله رفع گردد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما: تقویم همسران http://eitaa.com/fatemiioon135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیأت خواهران فاطمیون تهران
سلام از امروز به نیت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ختم صلوات داریم. هر کس هر چند تا صل
امشب🌛۱۸۳۱۳🌜 صلوات تا الان ۴۶۷۴۶ صلوات از همگی قبول باشه اگر خواستید ادامه بدید به کاربری زیر اطلاع بدید بعد از نماز صبح بقیه صلوات‌ها ثبت می‌شه http://eitaa.com/fatemiioon135
امام زمان! سلام آقا جان! از دیروز تا الان چهل و شش هزار 🌷صلوات برای ظهور تو فرستادیم. با عرض شرمندگی کم ما را قبول کن خدایا🤲 ما را چنان بساز که مایه‌ی افتخار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم.✨ یاعلی!...
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت نهم: تصویر مات ساکت بود ... نه اون با من حرف می‌زد، نه من با اون ... ولی ازش متنفر بودم ... فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود ... یه کم هم می‌ترسیدم ... بیشتر از همه وقتی می‌ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می‌خورد ... . هر بار که چشمم بهش می‌افتاد توی دلم می‌گفتم: تروریست عوضی ... و توی ذهنم مدام صحنه‌های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می‌کردم ... . حدود ۴ سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر می‌گذشت ... حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون‌ها متنفر بودن ... حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود ... . . یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت ... و من هر شب با استرس می‌خوابیدم ... دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم ... . . خوب یادمه ... اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن ... با هم درگیر شدیم ... این دفعه خیلی سخت بود ... چند تا زدم اما فقط می‌خوردم ... یکی شون افتاده بود روی من و تا می‌تونست با مشت می‌زد توی سر و صورتم ... . سرم گیج شده بود ... دیگه ضربه‌هایی که توی صورتم می‌خورد رو حس نمی‌کردم ... توی همون گیجی با یه تصویر تار ... هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم ... . اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد ... صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می‌دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم ... ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت دهم: کابوس‌های شبانه بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم ... دستبند به دست، زنجیر شده به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی‌تونستم حرکت کنم ... چشم‌هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی‌دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ... یه دستم شکسته بود ... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... . . همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... . . هنوز حالم خوب نبود ... سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم‌هام می‌خورد حالم بدتر می‌شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می‌کرد ... مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می‌گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ... . . برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم ... می‌خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ... بین زمین و هوا منو گرفت ... وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ... شد پرستارم ... . . توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می‌شد ... توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک‌ترین تکانی تعادلم رو از دست می‌دادم ... من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ... بدتر از همه شب‌ها بود ... . . سخت خوابم می‌برد ... تا خوابم می‌برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس‌ها، وحشت‌ها ، دردها ... فشار سرم می‌رفت بالا... حس می‌کردم چشم‌هام از حدقه بیرون می‌زنه ... دستم رو می‌گذاشتم روی گوشم و فریاد می‌کشیدم ... . . نگهبان‌ها می‌ریختن داخل و سعی می‌کردن به زور ساکتم کنن ... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... . . اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ... همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ... کنار گوشم تکرار می‌کرد ... اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ... . اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود ... ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
✴️ سه‌شنبه👈۱۰ آبان / عقرب ۱۴۰۱ 👈۶ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۱ نوامبر ۲۰۲۲ 🕌 مناسبت‌های دینی و اسلامی👇 🔥 مرگ هشام بن عبدالملک بن مروان ملعون "۱۲۵ ه.ق" بر خاندانش لعنت. 🏯 بناء شهر بغداد توسط منصور دوانقی "۱۴۶ ه۰ق" وی سادات بنی الزهراء علیهاالسلام را زنده زنده داخل دیوارهای شهر گذاشت لعنت خدا بر او باد. 🌙 احکام دینی و اسلامی👇 ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅خواستگاری و عقد و ازدواج ✅مسافرت ✅خرید رفتن ✅دیدار روسا و مسئولین ✅خرید وسیله ی سواری ✅امور زراعی و کشاورزی ✅و شکار و صید و دام گذاری خوب است. 🚘مسافرت: سفر خوب است. 👶زایمان: مناسب زایمان و نوزاد خوش قدم و مبارک است. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم👇 🌓امروز قمر در برج دلو است و برای امور زیر نیک است: ✳️امور زراعی و کشاورزی ✳️درختکاری ✳️تعمیر خانه و دیوار ✳️پیمان گرفتن از رقیب ✳️رفتن به خانه نو ✳️ختنه و نام گذاری کودک ✳️مشارکت و امور شراکتی ✳️و خرید خانه و آپارتمان خوب است. ❤️مباشرت👇 امشب، مباشرت برای سلامتی جسم خوب است. 🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، موجب بلای ناگهانی است. 💉💉حجامت، فصد و زالو انداختن👇 در این روز  از ماه قمری، باعث رعشه اعضا می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن👇 سه‌شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز👇 سه‌شنبه برای بریدن و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید(به روایتی آن لباس یا در آتش می‌سوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد) ✅ استخاره: وقت استخاره در روز سه‌شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر(وقت خوابیدن) 😴😴تعبیر خواب👇 خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه‌ی ۷ سوره مبارکه "اعراف" است. و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه... و چنین استفاده می‌شود که خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد برخی در انجام آن تلاش کنند و باعث مقام آنها شود و برخی کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتد و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه‌شنبه: یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها می‌گردد. 💠 ️روز سه‌شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران http://eitaa.com/fatemiioon135
یه اتفاق جالب و دلگرم‌کننده برای من پیش اومد. یه خانمی رو از نزدیک سالهاس می‌شناسم. تا اغتشاش‌ها بلند شد با خودم گفتم این خانم که من می‌شناسم از ظاهر بیش ازحد آزاد و بی حجابیش حتما با دخترش تو صف اول اغتشاش‌ها خواهند بود. در حدی بی حجابن که قبل از این داستان‌ها بدنشون و پاهاشون و ببخشید تا نصف یقه‌شون سینشون باز بود من بعنوان خانم حیا می‌کردم از دیدن ظاهرشون... ولی... امروز صحبت می‌کردم باهاشون از قضاوت خودم ناراحت شدم و حلالیت طلبیدم. خانم علی رغم ظاهر کاملا بدحجاب خودش و دخترش کاملا و نظام و وطنشو دوست داشت و بیزار بود ازین همهمه‌ها... خداروشکر کردم و بوجد اومدم واقعا... چقدرم نسبت به توطئه دشمن و این لیدرها آگاه بود. ملت ما خوب ملتی بود کاش این فشار اقتصادی و گرونی نبود که بعضیام قاطی یه مشت بی مغز و بچه و جوگیر نشن. مملکت ما مثل خیلی کشورها مشکل اقتصادی داشت فقط.تاوانش پرپر شدن جوان‌های ناب و امام زمانیمون نبود. اجرتون با امام زمان بخاطر نشر اون همه کلیپ و پیام‌های ذره بینی و سطح بالا. احسنت به شما و وجودتون.💐❤️ http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
امشب🌛۱۸۳۱۳🌜 صلوات تا الان ۴۶۷۴۶ صلوات از همگی قبول باشه اگر خواستید ادامه بدید به کاربری زیر اطلاع
امشب🌛۱۴۸۱۰🌜 صلوات امشب کم شدا‌‌... توی این سه شب تا الان ۶۱۶۵۶ تا صلوات برای ظهور امام زمان شده... زود برسید بچه‌ها ارسال کنید توی گروه‌ها ختم کنید. http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت یازدهم: اولین شب آرامش من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم ... همه جا ساکت بود ... حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد ... تا اون موقع قرآن ندیده بودم ... ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ ... جا خورد ... این اولین جمله من بهش بود ... . نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد ... . موضوعش چیه؟ ... . قرآنه ... . بلند بخون ... . مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمی‌شی. عربیه ... . مهم نیست. زیادی ساکته ... . . همه جا آروم بود اما نه توی سرم ... می‌خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم ... شروع کرد به خوندن ... صدای قشنگی داشت ... حالت و سوز عجیبی توی صداش بود ... نمی‌فهمیدم چی می‌خونه ... خوبه یا بد ... شاید اصلا فحش می‌داد ... اما حس می‌کردم از درون خالی می‌شدم ... . گریه‌ام گرفته بود ... بعد از یازده سال گریه می‌کردم ... بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم ... اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می‌خوند و من فقط گریه می‌کردم ... تا اینکه یکی از نگهبان‌ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در ... . ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت دوازدهم: من و حنیف صبح که بیدار شدم سرم درد می‌کرد و گیج بود ... حنیف با خوشحالی گفت: دیشب حالت بد نشد ... از خوشحالیش تعجب کردم ... به خاطر خوابیدن من خوشحال بود ... ناخودآگاه گفتم: احمق، مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟ ... نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود ... و این آغاز دوستی من و حنیف بود ... . . اون هر شب برای من قرآن می‌خوند ... از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می‌زدیم ... اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می‌کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می‌زدم ... توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی‌شد کرد ... . . وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود؛ از خودم و افکارم درباره‌اش خجالت کشیدم ... خیلی زود قضاوت کرده بودم ... . . حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی داشت ... اون شب که از مغازه به خونه برمی‌گشت متوجه می‌شه که یه مرد، چاقو به دست یه خانم رو تهدید می‌کنه و مزاحمش شده ... حنیف هم با اون درگیر می‌شه ... . توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو می‌زنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می‌کنه ... اون که تعادلش رو از دست می‌ده؛ پرت می‌شه توی زباله‌ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو می‌شه توی کمرش ... . مثل اینکه یکی از رگ‌های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده ... اون مرد نرسیده به بیمارستان می‌میره ... و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم می‌شه ... ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
✴️چهارشنبه 👈۱۱ آبان/ عقرب۱۴۰۱ 👈۷ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۲نوامبر ۲۰۲۲ 🏛 مناسبت‌های دینی و اسلامی👇 👹 رمی شیاطین با شهاب‌های آسمانی ۲۰ روز بعد از ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم 🌙 احکام دینی و اسلامی👇 ❇️امروز برای امور زیر مناسب است: ✅درختکاری ✅شکار و صید و دام گذاری ✅امور زراعی و کشاورزی ✅و شروع به کار خوب است. 👶 برای زایمان مناسب و نوزاد ستاره اقبالش سبک باشد إن‌شاءألله 📛مسافرت: سفر مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام نجوم👇 🌗 امروز قمر در برج دلو و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️امور زراعی و کشاورزی ✳️درختکاری ✳️تعمیر خانه و دیوار ✳️پیمان گرفتن از رقیب ✳️رفتن به خانه نو ✳️ختنه و نام گذاری کودک ✳️مشارکت و امور شراکتی ✳️و خرید خانه و آپارتمان خوب است. ❤️ مباشرت امشب👇 مباشرت برای صحت جسم خوب و فرزند حاصل از آن یا عالم گردد یا حاکم إن‌شاءألله. 💉💉 حجامت👇 خون دادن و فصد ممکن است باعث مرگ ناگهانی شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث دولت و ثروت می‌شود. 😴🙄 تعبیر خواب👇 خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه‌ی ۸ سوره مبارکه "انفال" است. لیحق الحق و یبطل الباطل... و از مفهوم این آیه چنین استفاده می‌شود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن👇 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی می‌شود. 👕👚 دوخت و دوز👇 چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود إن‌شاءألله. ✴️️ وقت استخاره👇 در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر(وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه: یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین می‌گردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
امشب🌛۱۸۳۱۳🌜 صلوات تا الان ۴۶۷۴۶ صلوات از همگی قبول باشه اگر خواستید ادامه بدید به کاربری زیر اطلاع
امشب🌛۲۲۳۱۰🌜 صلوات امشب کم شدا‌‌... توی این سه شب تا الان ۶۹۱۵۶ تا صلوات برای ظهور امام زمان شده... زود برسید بچه‌ها ارسال کنید توی گروه‌ها ختم کنید. http://eitaa.com/fatemiioon135