احمدبناسحاق
وکیلآقاامامحسنعسکری(ارواحنالهالفدا)
میفهمنیکیبهنامسیدحسینقمی
علنیشربخمرمیکنه...
نیمهشبسیدحسینمیرهدرخونهیایشون
وایشونبرایاینکهعادینشهگناهراهشنمیدن
وسیدحسینمأیوسمیرهپیکارش...
میگذرهوموسمحجمیرسه
احمدبناسحاقبعدازحجمیرهکهامامعسکری
روزیارتکنهولیهرچیدرمیزنهراهشنمیدن...
وخادماماممیگن
حرمتسیدحسینرونگهنداشتی!
برایجبرانوقتیبرمیگردهومردمبرایاستقبالمیان
میبیننسیدحسینیهگوشهوایستاده...
احمدبناسحاقمیرهواحتراممیکنه
وسیدحسینرومیارهبالایمجلس!
بعدازجلسهسیدحسینمیگه
مشتیاونازراهندادنت...اینازاحترامت...
قضیهچیه؟
احمدبناسحاقهممیگهکهامام
برایبیاحترامیبهتوراهندادمنوبهمنزلشون...
سیدحسینکهاینمحبتامامرومیبینه
توبهمیکنهوازخوبانمیشه...
آخرشمتوحرمحضرتمعصومهدفنمیشه
ماکهیهعمرهتودریایمحبتاهلبیتیم
چراعوضنمیشیمپس؟! 😭
یاایهاالعزیز
مسناواهلناالضر
وجئناببضاعةمزجاة
فاوفلناالکیلوتصدقعلینا
اناللهیجزیالمتصدقین
سعیمونوکردیم...شاید!
لبیکیامهدی🤍
ای چهره ی تو آینه کبریا علی
خاک در تو، تاج سر انبیا علی
از منجلاب نفس که ما را برون کشد
بر دامنت اگر نرسد دست ما علی؟
#دلناشادماراشادگردان
اونقدری که شما ما رو تحمل کردین
یک دهمشم بقیه رو تحمل نکردیم!
ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین❤️
زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و ُیک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه. من و علی هم از منطقه بر میگشتیم. تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون. پرسید: کجا میرین؟ مرد گفت: کرمانشاه. علی گفت: رانندگی بلدی گفت بله بلدم. علی رو کرد به من گفت: سعید بریم عقب. مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا. عقب خیلی سرد بود، گفتم: آخه این آدم رو میشناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟ اون هم مثل من میلرزید، لبخندی زد و گفت: آره، اینا همون کوخ نشینایی هستن که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس...
📌شهید #علی_چیت_سازیان
ما به احترام دستهایی که شانههایمان
را در سختیها میفشارند، دوام میآوریم...