قم هم که باشم باقالی برایم حکم دارو را دارد. در آن فروشگاه بزرگ در محلهی غبیری پی کنسرو باقالی بودم و نمییافتم؛ امید نداشتم که بیابم. در گوشی باقالی را جوریدم و عکسش را نشان فروشنده دادم: شو تسمونه بالعربی؟ انتظار این یکی را نداشت: فول. و رفت و از همآن قفسه یکی بیرون کشید...
حرکت حزبالله یک نهضت ترجمه است. برای فهم هر نهاد لبنانی در آن کافی است بدانیم ترجمهی کدام نهاد همارز در ایران است؟ سپاه پاسداران، بسیج مستضعفین، مؤسسهی امام خمینی، دانشگاه امام حسین، یکان صابرین، شبکهی معارف، جامعهی مشعر، قرب خاتم، بنیاد شهید، کمیتهی امداد...
تا این جای کار حرکت حزبالله هنوز نهادی که ترجمهی ستاد مرکزی اربعین یا جامعهی فعالان مردمی اربعین باشد ندارد؛ به قول خودشان پروندهی اربعین هنوز تنظیمی نیست. از این وضع بدم نمیآید. بیاده همآن سنجهیی است که واقعی یا قلابی بودن حلقههای میانی امت در هر ملت را نشان میدهد...
یکدو سال است که حرکت حزبالله، هفتهی بسیج میگیرد؛ در هماین ابتدای ماه آذر. پارسال سیدحسن سخنرانی کرد، و امسال وضعیت جبهههای جنگ سخت، بسیجیهای لبنانی را هوایی کرده است که راهی به جنوب لیطانی و برابر دشمن صهیونی بیابند...
بسیج در لبنان حلقهی میانی امت نیست؛ حلقهی دوم حاکمیت حرکت حزبالله است. روندهای بسیج، این جا، به طور مطلق با تنظیم و ابلاغ پیش میرود و نه تخطئه و احتجاج. ترجمهی تجربهی واسپاری نیروهای بسیج به لشکرهای مردمپایهی سپاه واضح است؛ هر چند بسیج ما واگراتر و آتش به اختیارتر است...
حرکت حزبالله ترجمهی وفادار سپاه پاسداران است. این یعنی هر جا سپاه در ایران نظریه و ایده و بینه دارد، حرکت در لبنان هم دارد، و هر جا که ندارند، ندارند؛ حرکت حزبالله لبنان در این قضیه معنای امتدادهای جهادی آن تا اروپا و افریقا و امریکا را نیز دارد...
غیبت غریب سازمان بسیج در ایران از معرکهی حیاتی جنگ احزاب حجاب دلالتهای صریحی دارد: یک؛ سخت شدن سطح کنش یکانهای بسیج و سازماندهی نداشتن برای سطح کنش عیان نرم. دو؛ چرخش آماج سازمان بسیج از دعوت به وحدت. سه؛ سازماندهی کنش نیروهای بسیج بر اساس ابلاغ لشکری و نه احتجاج شرعی...
آن معممی که تصویر زنهای مکشوفه را در حساب خود همخوان میکند فاقد مروت شرعی است؛ در بارهی عدالتش هم حرف باید زد...
داستان ترویج جولیا پطرس در ایران را که این جا در لبنان تعریف میکنم فکشان پایین میآید. برایشان طبیعی است که یک زن ناملتزم و حتا مرد نامسلمان مؤید امر مقاومت و حرکت حزبالله باشد؛ اما این که چه طور اباحهی شنیدن آواز مغنیهها را از آن برداشت کردهییم برایشان نچسب و چندش است...
همآن قدر که ایرانیها با آن چه از لبنان میآید انتقادی برخورد نمیکنند لبنانیهای هم با آن چه از ایران میآید کمابیش انتقادی نیستند. آش این کنش شیعی دوسویه این سالها آن قدر شور شده است که شنیده شده است خود سید به تنظیم حرکت حزبالله لبنان تذکر داده است: نقد کنید سپس جذب کنید...
حکم حجاب شرعی و حکم نهی از منکر بیحجابی را مؤمنین شرعی از رسالهی حضرت رهبر میخوانند، و مؤمنین عرفی از رسانهی دفتر رهبر...
پنجاه سال دیگر مذهبیهای صورتی از پدرمادرهای ریشو|چادری مقوای خود میپرسند: مگر سیدعلی خامنهیی امر به معروف و نهی از منکر میکرد؟ یا چه...
مذهبیهای صورتی را اگر ندیده باشی در نمییابی اسلامی که حضرت موعود ترویج میکند برای کدام ریشو|چادریها دین تازهیی است...
انتظار سادهی ما از دفتر ولی فقیه آن است که رفتارهایش فقهی باشد؛ چهارچوب کنشش ولایت منتشر فقیه باشد و نه ولایت منفرد فقیه...
حدیث قول معصوم را اگر داشته باشیم، برای کشف اجتهاد شرعی ولی فقیه معطل عکس از فعل عرفی دفتر ایشان نخواهیم ماند. اصول فقه را از نو اختراع نکنیم...
پرچم حرکت حزبالله زرد است؛ رنگ امید. این جا بیرون روضةالشهداء در تشییع جنازهی شهیدان دیروز اما یکچند پرچم سرخ حزبالله را میتوان در میان جمعیت در خیابان دید؛ رنگ انتقام...
روند تشییع شهیدان این جا آن قدر عادی و بخشی از زیست مردم است که تا سر خیابان نرسیدم شک داشتم خبری باشد. شهید شدن در لبنان و جنوب آن یک اتفاق غیرعادی و تاریخی نیست...
خلاف سیاست سفت و سخت این سالهای بسی ابوها در ایران و حاجها در عراق و لبنان، با آماج شهید ندادن از ایرانیها کف جبهههای امت، آن چه انسان میسازد و نسل میسازد واقعیت شهادت در خیابان است تا برسیم به روایت شهادت در کتاب...
در تشییع شهدای دیروز، خلاف مراسم معمول حرکت حزبالله، دو نکته در چشم بود: حضور پررنگ رزمندههای حرفهیی و غیبت معنادار مؤیدین غیرملتزم حرکت. مانند دیگر زمانهای روضةالشهداء با یک نگاه میشد دید که چه کسانی برای جبههی مقاومت معنا میسازند و برای این معناسازی هزینه میدهند...
خیابان، خیابان تاریک هر شب محلهی شیاح در ضاحیهی بیروت بود. از روضةالحوراء اما نوایی محزون میآمد و در روضةالشهداء زنها دور قبر خاکی شهید تازه مویه میکردند و عقبتر، مردها روضه میخواندند. سر و ته این خیابان خلوت، این شبها برای تمام تشیع در تمام عالم معنا میسازد...
این جنگ، یک جنگ امی است. بیهوده است اگر انتظار داشته باشیم امت ایرانیتبار اسرائیل بیرون و درون مرزهای ملی ما در حمایت از امت اسماعیل قدم از قدم بردارند، هر چند غزه را تا سنگ آخر بسوزانند...
حضور آقازادههای حرکت حزبالله در جبههی جنگ عادی است، و حتا شهادتشان از هادی نصرالله تا عباس رعد. آن شب در نبطیه شیخ نزار میگفت دو پسرش در خط مقدمند، و در همآن حال زیر صدای آتشبارها و پهپادها با آرامش با ما گپ زد و نشستهایش را پی گرفت و حتا شام برای ما غذای ویژه درست کرد...