eitaa logo
موسسه فرهنگی فاطره🌱
346 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
•• بسم الله النور ✨ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خدا را سپاس که پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین است :)...♡ _موسسه فرهنگی فاطره🌱 @fatere133 ارتباط با ما 👈🏼 @ammatozzeynab @Lmozaffari
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فرهنگسرای بهمن
« قهــرمـان شــو » 😍💪 خلاقیت معنـــوی 🍎😍 🔹آشنایی بیشتر با اهداف و علایق 🔸رشد مهارت‌های فردی و گروهی 🔹 بــازی و نشاط 🔴 ویژه پسران ۷ تا ۱۰ سال 🔴 «پنجشنبه ها » ساعت ۲ الی ۳:۳۰ آدرس: فرهنگسرای بهمن سالن آموزشی طبقه دوم برای ثبت نام و اطلاعات بیشتر در پیام رسان ایتا به این آیدی پیام بدین 👇👇 @Lmozaffari 🌱 موسسه فرهنگی فاطره 🆔 @fatere133 🌱 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 @farhangsara_bahman
حرفشو قطع کردمو _خیلی سخت اومدم ریحانه... خیلییی!!! +عه پس خوشا به حالت چقدر قشنگ طلبیده شدی تو دختر .بهت حسودیم‌شد . تک و تنها ... آرزوم بود اینجوری... _فقط همین تعداد اومدن ؟ +اووو نه بابا خدا رو شکر خیلی زیاد بودن. مراسم تموم شده الان!!! _اره میدونم +نبودی کههههه اصلا جا نبود واسه نشستن. هم اقایون هم خانوما اصلا یه سریا بیرون واستاده بودن . به لطف داداشم مراسم وداعشونو اینجا گرفتیم. خیلیم باشکوه شد. _نامرد چرا نگفتی تشیعشون کیه؟ بهت زده نگام کرد +تو که همینشم نمیخواستی بیای!! _خب بابام...... متوجه شد منظورمو برا همین دیگه ادامه نداد‌ مشغول صحبت بودیم که از تو جیبش یه شیشه ای در اورد و سمتم دراز کرد . +بیا عزیزم‌. اینو برا مهمونا درست کردیم. فقط یه دونه موند گفتم یادگاری نگه دارم. ولی مث اینکه قسمتِ تو بود . ازش گرفتمو عجیب نگاش کردم که با صدای بابام وحشت زده برگشتم سمت در ابروهاش به هم گره خورده بود +اومدی شهید ببینی یا ....!؟ نمیخاستم بیش تر از این آبروم بره. _اومدم پدرجان اومدم. اینو گفتمو از ریحانه خداحافظی کردم و پشتِ بابا رفتم بیرون. سوار ماشین شدمو رفتیم. تو راه شیشه رو باز کردم که ببینم چیه. یه نامه پیچیده که با یه خط خیلی کوچولو نوشته بود "به حرمتِ خونِ این شهید !تو امانت داری خیانت نکن!!!تو نزار چادرِ مادرش ایندفعه تو کوچه ها خاکی شه!!!تو زمینه ی حضور گلِ نرگسُ فراهم کن!!!!" آخی چه متن قشنگی!! ولی !!چادرِ مادرش؟ امانت؟ شیشه رو سروته کردم یه کاغذ دیگه ازش افتاد تو بغلم. خیلی کوچیکتر از قبلیِ بود. بازش کردم. نوشته بود "به نیت شهید ۱۰۰ صلوات سهمِ شما" مشغول فرستادن صلواتام بودم که رسیدیم خونه! ____________ محمد: _ بچه ها اروم اروم بلندش کنید! بسم الله یاعلی گفتنو پاشدن که یه صدای دوییدن توجه همه رو جلب کرد. همه برگشتیم سمت صدا. دقت که کردم دیدم همون دوست ریحانس. واسه چی اومده اینجا الان ؟ اگه واسه مراسم میخواست بیاد که تموم شده . تازه ریحانه هم گفته بود که نمیاد کلا. روشو کرد سمت محسن .حس کردم حالش بده. به اسمِ کوچیک صداش زد. +آقا محسن؟ هممون تعجب کردیم. این بچه سرجمع یه بار با محسن بیشتر هم کلام نشد چرا انقد گرم گرفته؟ +ببخشید با شمام میشه خواهش کنم یه دقیقه نرید؟ با محسن چیکار داره!! میخواستم ریحانه رو صدا کنم بیاد دوستشُ جمع کنه که ادامه داد. +میشه یه دیقه شهیدُ بزارید زمین!!!؟؟ من به زور خودمو رسوندم اینجا. ریحانه بهش نزدیک شد +عه اومدی؟؟؟ چرا انقدر دیر؟؟؟ سرشو برگردوند سمتش _میگم برات بعد. الان میشه به اینا بگی فقط یه دیقه اجازه بدن منم ببینم شهیدُ؟ ریحانه برگشت سمت من و سرشو تکون داد به معنی اینکه بگو شهیدُ بزارن زمین. با تردید نگاشون کردم و به محسن اشاره زدم همین کارو کنن و خودم رفتم گوشه ی انتهایی هیئت و نشستم. سرم از شدت درد در حالِ انفجار بود. اما دلم میخواست ببینم این دختره چه واکنشی نشون میده . بچه ها تابوتُ آروم گذاشتن روزمین و یه خورده ازش فاصله گرفتن. دیدم زانو زده جلوش. به شدت گریه میکرد... بعدِ چندثانیه سرشو گذاشت رو تابوت . دلم میخواس بزنم تو سرم واسه قضاوت عجولانم! از کنار شهید بلند شد . با انگشتم به محسن اشاره زدم که برن. دوباره همه نشستن و با بسم الله و یاعلی شهیدو بلند کردن و بردنش بیرون تو جیپ گذاشتن. خیلی خسته بودم حتی نمیتونستم از جام پاشم. ولی به حال این دختره غبطه میخوردم. همچین یه بارَکی اومد . یه بارکی با شهید تنها خلوت کرد .... ریحانه اومد کنارم نشست برگشتم سمتش و _چیه؟ چرا اومدی پیش من؟ چرا نگفتی به دوستت داره میاد چادر سر کنه ؟ این که خوبه که. خب پس حتما میدونه شهید حرمت داره. بسته فرهنگیمونو دادی بهش؟ چش غره دادو +چقد که تو حرف میزنی اه. باشه بعد تعریف میکنم برات. از جاش پاشد و میخاست بره که صداش کردم. _ریحانه برگشت طرفم +باز چیشده؟ پَرِ چادرشو گرفتمو بوسیدم. _مرسی که انقد گُلی! یه لبخند عمیق نشست رو لباش. به همون اکتفا کرد و رفت سمت دوستش که حالا تقریبا به موازات ما اون طرف حسینه نشسته بود. از جام پاشدم و رفتم سمت در. که دیدم محسن منتظر نشسته. +کجایی حاجی بیا دیگه اه این دختره آبرومونو برد. کج و کوله نگاش کردمو و با خنده گفتم _چیزی نگفت که بیچاره. این و که گفتم با مشتش زد رو بازوم‌ . بچه ها دورِ جیپ جمع شده بودن . تک تک همشونو به گرمی بغل کردمو ازشون به خاطر زحمتایِ امروز تشکر کردم. به راننده ی جیپ هم دست دادم و سلام علیک کردیم. @fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا 🔸 نـــمـایـش آه چــــاه 🔸 کانون فرهنگی هنری تقدیم می کند «تــاتـر آئــینــی» 🗓پنجشنبه 15 آذر ساعت 15 الی 17 📍مکان : فرهنگسرای بهمن، تالار مبارک @fatere133 ثبت نام 👇👇 @Lmozaffari
الان کجاییم؟؟امسالمون چه جوری گذشت ؟ پارسال فاطمیه چی کار کردیم و چی خواستیم ؟؟ 🍎🌴 @fatere133
104.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از رزق های خوب فاطمیه پارسال این دختران زهرایی هستند الحمدلله که مادرمی ❣️ 🍎 🍎🌴
بسم الله الرحمن الرحیم 🏴
صلی‌الله علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
صبحتون پر برکت به رزق و توفیق خادمی مادر پهلو شکسته مون 😍😭😭😭😭
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا 🔸 نـــمـایـش آه چــــاه 🔸 کانون فرهنگی هنری تقدیم می کند «تــاتـر آئــینــی» 🗓پنجشنبه 15 آذر ساعت 15 الی 17 📍مکان : فرهنگسرای بهمن، تالار مبارک @fatere133 ثبت نام 👇👇 @Lmozaffari
امروز منتظرتونیم 😍😍😍 و خیلی خیلی محتاج دعاتون هستیم مجلس مادرمون رو پر شکوه‌تر کنیم 🙏🍎 با سلامتی و فرج مولامون @fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب جمعه است...💔 @fatere133 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از این پس ، غربت مولا شروع شد . . . 💔 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ🥀 @fatere133🕊
_اگه میخوای‌ یك روزی دور‌ تابوتت‌‌ بگردن ؛‌ امروز‌ باید‌ دور‌ ِامام‌ زمان‌ عج بگردی . |حاج‌حسین‌یکتا . @fatere133🕊
سلام‌ونور جمعتون امام زمانی 🌷😍🍎🌴
ممنونیم از حضور گرم عزیزان در اجرای نمایش دیروز 😍 جای عزیزانی که نبودند سبز🌱
بریم ببینیم دیروز چه خبر بوده؟؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بریم چند تا صحنه از نمایش دیروز با هم ببینیم 👇👇