eitaa logo
موسسه فرهنگی فاطره🌱
346 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
36 فایل
•• بسم الله النور ✨ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خدا را سپاس که پدیدآورندۀ آسمان‌ها و زمین است :)...♡ _موسسه فرهنگی فاطره🌱 @fatere133 ارتباط با ما 👈🏼 @ammatozzeynab @Lmozaffari
مشاهده در ایتا
دانلود
لشکریان حزب الله ماشاءالله سربازان روح الله نصر من الله لا فتح و لا نصرت الا باالله بسم رب سلیمانی ای خط آتش ایرانی رسیده وقت نمایش موشکای تهرانی بسم رب ابومهدی ماییم نقطه پایانی بر هیمنه پوشالی این رژیم شیطانی محور طوفانی مغنیه و چمرانیم تا علی علمدارمونه ما فاتح میدانیم لشکر احراریم خشم پروردگاریم مصداق آیه اشداء علی الکفاریم رجز بخوان رسیده وقت انتقام تحرکوا بسم الله الی الامان نحن المنتقمون اسمع اسمع یا صهیون ... لشکریان حزب الله ماشاءالله سربازان روح الله نصر من الله لا فتح و لا نصرت الا باالله جیش ابابیل بسم الله فاتحان نیل بسم الله فتاح و خیبر شکن و ذوالفقار و سجیل بسم الله خون خواهان قائد المقاومه اسماعیل بسم الله بریم برا نابودی رژیم اسرائیل بسم الله ما آماده ایم سربازان فرمانده ایم ما طوفان الاحراریم ما آزاده ایم ما آماده ایم پای غزه ایستاده ایم ای طوفان الاقصی ما راه افتاده ایم رجز بخوان رسیده وقت انتقام تحرکوا بسم الله الی الامان نحن المنتقمون اسمع اسمع یا صهیون ... @fatere133
الان چایی می چسبه😍 @fatere133
- بـا آل عَـلی هَـر کـه در اُفـتاد ، وَر افـتاد ؛🔥
ایران به آمریکا هشدار داد : اگر پالایشگاه‌های ما رو بزنید، پالایشگاه‌ها و چاههای نفت کل منطقه از جمله عربستان و آذربایجان و کویت و امارات و بحرین رو به آتش می‌کشیم. @fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد زمین کارزار ما تلاویو است تهران نــــــــــه🕶:))
بدانیم و آگاه باشیم.. @fatere133
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و‌نور فردا اولین جلسه کلاس پایه ابتدایی ساعت ۹صبح تا ده ونیم در پاتوق دخترونه فاطره فرهنگسرای بهمن تشکیل میشود .. دختر گلای ابتدایی مون رو ازاین فررصت محروم نکنید 🌷😍 افزایش اعتماد به نفس ابراز قوی تر بازیهای فردی و گروهی کتابخوانی شعر خوانی سرود و نمایش و کلی فعالیت خاص خلاقانه در محیطی شاد و امن منتظر حضور گل دخترای ابتدایی از اول تا ششم هستیم 😍🌷 😍 @fatere133 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ ارتباط با ما @ammatozzeynab 🌴
هدایت شده از سياره 6
سلااااامممم سلامممم سیاره شیشیا🪐 حال و احوالتون چطوره؟🚶🏻‍♀ بچه هاااا ی خبر خووووبببب ؛ فرهنگسرا بهمن ی خانه بازی نوجوان داریمممممم چه جالب و جذااب خانه بازی نوجوان؟🧐 بنظرتون قراره چیکارا کنیم؟ قراره کلییییی خوش بگذرونیم🎳 پنجشنبه ساعت ۲ تا ۴ فرهنگسرا بهمن پاتوق دخترانه فاطره منتظرتونیمااااا ی وقت دیر نکنین💁🏻‍♀ قراره بترکونیم😉 @sayyare6fatere
موسسه فرهنگی فاطره🌱
سلااااامممم سلامممم سیاره شیشیا🪐 حال و احوالتون چطوره؟🚶🏻‍♀ بچه هاااا ی خبر خووووبببب ؛ فرهنگسرا بهمن
برای کلاس نوجوان هم میتونید ثبت نام کنید 😍😍😍 از کلاس به بالا ... پنج شنبه ها ساعت ده و نیم تا دوازده با کلی فعالیت هیجانی و خلاقانه و چالش و نکته های علمی و‌هنری و مهارتی 😍🌷 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ @ammatozzeynab مخصوصا که فردا دوتا چهار هم داریم 😍 @fatere133
شما روایت کنید حقایق رو ، شما اگر روایت نکنید دشمن ‌‌روایت می‌کنه هرجور که دلش بخواد ! - رهبری .
همیشه همرنگ ِجماعت نشو یه عده همرنگ ِجماعت شدن ، شدن قاتل ِامام حسین'ع ! -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محسن صداش بلند شد : دیگه خبری از لحن شیطونش نبود و خیلی جدی گفت +شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم! از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم‌ گفتم _اینو نگین چی دارین بگین محسن با نگرانی ب محمد خیره شد و صداش زد +داداش خوبی؟؟ رفت سمتش نگاش کردم. نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش. دوباره ادامه دادم _آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین . هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ... محسن نزاشت حرف بزنم و بلند گفت +اههه بسه دیگهههه اگه کاری کردیم یا چیزی گفتیم که ناراحت شدین معذرت میخوایمم منظوری نداشتیم لطفا بریدو نمونید اینجا. خواستم جوابش و بدم ک صدای مصطفی و از پشت سرم شنیدم +شما غلط کردی کاری کردی ! چ خبره اینجا ؟به چه جراتی سر یه خانوم هوار میکشی ؟ برگشتم عقب ک با چهره ی جدی و اخمای گره خورده مصطفی رو به روشدم با ترس گفتم:چیزی نشده بریم ... مصطفی طوری که انگار حرفم و نشنیده گفت :خببب جوابی نشنیدم‌؟؟؟ محسن :چیکارشی؟ مصطفی:همه کارش.چ غلطی کردین که اشکش و درآوردین ؟ محسن ک جوش اورده بود ب مصطفی نزدیک شد و + همه کاره؟ جنابِ همه کاره بردار ببر این خانومو از این جا‌. محمد با صدایی که ب زور سعی داشت لرزشش و پنهون کنه بلندگفت +محسننن کافیهه ولی قبل اینکه کامل این جمله از دهنش خارج شه مصطفی با مشت زد تو دهن محسن محکم زدم رو صورتمو گفتم _تو رو خدا مصطفی ولش کن بیا بریم . شدت گریم بیشتر شد . مصطفی دوباره بدون توجه به من رو به محسن ادامه داد . +بگو چه غلطی کردین؟؟؟ دختر تک و تنها گیر میاری نکبت؟ مگه خودتون ناموس نداریین؟؟ ایندفعه محسن نزاشت مصطفی حرف بزنه . سرشو کرد سمت مصطفی وگفت +هوی ببین خوشگل پسر!!! دست این خانم و میگیری و ازین جا میرین تا اون روی سگم بالا نیومده اینجا هیئته حرمت داره!! نگام رفت سمت محمد که با عجله قدمای بلند برمیداشت سمت خیابون هیئت! صدای نفساش خیلی بلند بود. رفتم سمت مصطفی کتشو محکم کشیدم تو چشام نگاه کرد گفتم : خواهش میکنم مصطفی.خواهش میکنم دیگه ادامه نده.بیا برو تو ماشین منم الان میام . کولمو انداختم رو زمینو دوییدم سمت محمد. بادستش اشاره زد بهش نزدیک نشم . یه لحظه ایستاد و صورتش جمع شد. محسن که دیگه متوجه حالِ محمد شده بود با عجله رفت سمتش . +محمد ؟؟ محمد داداش حالت خوبه ؟؟ محمد ببینمت !! چرا اینطوری شدی داداشم؟؟ نگاه کن منو نفس عمیق بکش . زل زدم تو صورت محمد که از درد قرمز شده بود. حتی نمیتونست حرف بزنه یخورده نزدیک تر شدم که محسن گف +میشه لطف کنید برید؟ دلم میخواست جیغ بکشم . محسن دستشو گذاشت پشت محمد و بردتش سمت حسینیه. از چشاش ترس میبارید کولمو از رو زمین برداشتمو بی اختیار دنبالشون میرفتم بردنش تو یه اتاق پراز باندومیکروفون و.. بیرون منتظر موندم که محسن داد زد +مجید ماشینتو آتیش کن محمد و ببریم بیمارستان حالش خوب نیست بعد رو ب محمد داد زد _اهههه محمددد!! تو تازه عمل کردی چرا حرص میخوری روانی!!!! دستشو گرفت و دوباره اومد بیرون. از دور نگاشون میکردم سوار ی ماشین شدن محسن پالتوی محمد و از تنش در اوردو پرت کرد تو همون اتاق. بعدش نشست کنارش و ماشین راه افتاد. ب رفتنشون نگاه کردم. خیالم که جمع شد ، خواستم برم که یه چیزی یادم اومد . زیپ کوله رو باز کردم و قرآنمو از توش در آوردم ‌و لای پالتوی محمد گذاشتم. کولمو گذاشتم رو دوشم و آروم از اون جا دور شدم. بابت کار احمقانه ای که کرده بودم حالم از خودم بهم میخورد . نمیتونستم خودمو ببخشم .الان که بهش فکر کردم فهمیدم لازم نبود انقدر بزرگش کنم . دست و صورتم از ترس یخ کرده بودن. خبری از مصطفی هم نبود . رفتم سمت خانوما و یه گوشه رو زمین نشستم . مداح شروع کرد به خوندن.. @fatere133
19.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بههه‌ بهههه زیبایی میبینممم😍🎉 سربازای کوچولوی امام زمان دارن نقاشی خودشونو میکشننن🥲🫀 @fatere133
از حروف به کلمات ، از کلمات به مفهوم ، از مفهوم به واقع ، از واقع به مجری ، از مجری به اخلاص ، و از اخلاص به خدا ؛ اینگونه می‌شود که سخن ، به درجات می‌رساند . . @fatere133