eitaa logo
فضائل‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السلام
535 دنبال‌کننده
514 عکس
100 ویدیو
11 فایل
«ـ﷽ـ» 🚩السلام علیک یا مولای یا امیرالمومنین روحی لک الفداء 🔸قال رسول الله صلي الله عليه و آله: ذكرُ عليٍّ عبادة 📚 فضائل امیرالمومنین علیه‌السلام از منابع معتبر شیعی Admin: @ad_fazaael110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 ماجرای ولادت صلوات الله علیه به روایت صلی الله علیه و آله: 1⃣ (قسمت اول): 🔸جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله درباره میلاد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدم، 🔸فرمود: آه، آه... درباره بهترین مولود بعد از من که میلادی همچون میلاد مسیح علیه السّلام داشت پرسیدی. خداوند تبارک و تعالی پانصد هزار سال پیش از آفرینش خلق، من و علی را از یک نور آفرید، و ما پیوسته خداوند را تسبیح گفته و تقدیس می‌گفتیم. و چون خداوند آدم را آفرید، ما را در صلب او افکند که من در پهلوی راست و علی در پهلوی چپ او مستقر گشتیم. 🔸سپس از صلب او به اصلاب طاهره و از آنجا به ارحام طیّبه منتقل شدیم. این وضع همچنان ادامه داشت تا اینکه خداوند تبارک و تعالی مرا از صلبی پاکیزه و طاهر که صلب عبدالله بن عبدالمطلب باشد، به بهترین رحم که رحم آمنه بود منتقل کرد. 🔸بعد از من، خداوند تبارک و تعالی علی را از پشتی پاک و طاهر بیرون آورد که صلب ابوطالب بود و در بهترین رحم یعنی رحم فاطمه بنت أسد قرار داد. 🔸 سپس فرمود: ای جابر! پیش از آنکه علی در شکم مادرش قرار گیرد، مرد راهبی بود که او را مثرم بن دعیب بن شیقتام می‌نامیدند. در عبادت شهره و نامور بود و خدا را ۱۹۰سال عبادت کرده بود بی آنکه از وی حاجتی طلب کند. این عابد از خداوند خواست که یکی از أولیای خویش را به وی نشان دهد و خداوند ابوطالب را نزد وی فرستاد و چون چشم آن عابد بر وی افتاد، برخاست و بر پیشانی او بوسه زد و در کنار خود نشاند. 🔸آنگاه از وی پرسید: کیستی خدایت رحمت کند؟! گفت: مردی از «تهامه» هستم. عابد پرسید: از کجای سرزمین تهامه؟ گفت: از مکّه. گفت: از کدام خاندان؟ گفت: از عبدمناف. گفت: کدام عبدمناف؟ گفت: از بنی هاشم. ناگاه راهب برخاست و بار دیگر بر پیشانی وی بوسه زده و گفت: سپاس خداوندی را که حاجت مرا برآورده ساخت و تا ولیّ خویش را به من نشان نداد از دنیا نبرد، سپس گفت: ای مرد، بشارت باد تو را که خداوند علیّ أعلی به من امری الهام فرموده که برای تو بشارتی است. 🔸 ابوطالب پرسید: آن بشارت چیست؟ گفت: پسری است از صلب تو که ولیّ خداوند تبارک و تعالی– که نام و یادش بلندمرتبه باد– است. او امام پرهیزگاران و وصّی رسول رب العالمین است. اگر آن پسر را دیدی سلام مرا به وی برسان و به او بگو: مثرم تو را سلام می‌رساند و شهادت می‌دهد که خدا یکی است و شریک ندارد و محمد بنده و رسول اوست و تو جانشین بر حق اویی؛ نبوّت با محمّد خاتمه می‌یابد و وصایت با تو به انجام می‌گیرد. 🔸در ادامه گوید: پس ابوطالب بگریست و از نام آن مولود پرسید؟ گفت: نامش علیّ است. ابوطالب گفت: من از حقیقت آنچه می‌گویی اطلاع ندارم مگر اینکه دلیل و برهان آشکاری به من نشان دهی تا سخنان تو را باور کنم. مثرم گفت: چه چیزی را دوست داری از خدا برایت طلب کنم تا همین جا آن را به تو بدهد و دلیلی باشد بر درستی گفتارم؟ 🔸 ابوطالب گفت: طعامی از بهشت می‌خواهم که هم اکنون حاضر گردد. پس آن راهب برآورده شدن حاجت ابوطالب را از خدا مسئلت نمود و هنوز دعایش به پایان نرسیده بود که بشقابی از میوه‌های بهشتی شامل: رطب، انگور و انار آماده گشت؛ پس ابوطالب اناری از آن بشقاب برداشته خوشحال برخاست و بلافاصله به منزل بازگشت و آن انار را خورد. 🔸 آن انار در صلب او تبدیل به آب شد و چون با فاطمه بنت أسد درآمیخت، به علی علیه السّلام باردار گشت و در نتیجه آن، زمین به جنب و جوش افتاده چند روز پیاپی دچار زلزله می‌شد و موجب ترس و وحشت قریش گردیده گفتند، برخیزید و الهه خود را به بالای کوه ابوقبیس برید تا از آن بخواهیم زمین را آرام کند و شما را از این گرفتاری برهاند. و چون بر بالای ابوقبیس جمع شدند، کوه چنان به لرزه افتاد که سخت ترین سنگ‌ها خرد گشته و بت آنها با صورت بر زمین افتاد. چون چنین دیدند، گفتند: تاب تحمّل آنچه بر سر ما آمده را نداریم. 🔸پس ابوطالب در حالی که اهمیتی به این حادثه نمی داد بر بالای کوه رفته و گفت: ای مردم! خداوند متعال امشب حادثه ای آفریده است و دست به آفرینشی زده است. اگر او را اطاعت نکنید و به ولایتش اقرار ننمایید و به إمامتش شهادت ندهید، این بلا از شما دور نخواهد گشت و کوه آرام نخواهد گرفت و دیگر نمی توانید در سرزمین تهامه اقامت گزینید. گفتند: ای ابوطالب! ما به آنچه گفتی اقرار می‌کنیم...‌ ادامه دارد...👇 @fazaael110
🔰 ماجرای ولادت امیرالمومنین صلوات الله علیه به روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله: 2⃣ (قسمت دوم): 🔸...پس ابوطالب سخت گریست و آنگاه دست خود را به سوی خداوند عزّوجل برداشته و عرض کرد: «إلهی و سیّدی أسألک بالمحمّدیه المحموده و بالعلویّه العالیه و بالفاطمیّه البیضاء إلّا تفضّلت علی تهامه بالرّأفه و الرحمه» سوگند به آنکه دانه را شکافت و خلق را آفرید، عرب تا مدت‌ها این کلمات را می‌نوشتند و در شدائد و گرفتاری‌ها در دوران جاهلیت می‌خواندند بی آنکه از حقیقت و کنه این الفاظ اطّلاعی داشته باشند. 🔸چون شب میلاد امیرالمؤمنین علیه السّلام فرا رسید، آسمان درخشان و نورانی گشت، و ستارگان چنان پرنور شدند که نورشان به چند برابر سابق می‌رسید و مردم قریش از این امر سخت شگفت زده شده و به هیجان آمده به یکدیگر می‌گفتند: حتماً در آسمان اتفاقی افتاده است. 🔸 در این هنگام ابوطالب از خانه خارج شده و در خیابان ها، بازارها و کوچه‌های شهر می‌گشت و می‌گفت: ای مردم حجّت خداوند بر شما تمام شد! سپس مردم در حالی که از علّت درخشان شدن شب و فزونی نور ستارگان و آنچه می‌دیدند از وی پرسش می‌کردند، او را احاطه نمودند. پس به ایشان رو کرده و گفت: بشارت باد شما را که در این شب یکی از اولیای خدا به دنیا آمده خداوند با تولد او خصال نیک را به کمال می‌رساند و او را خاتم الوصیین قرار می‌دهد. 🔸 او إمام متّقین است و یاور دین، سرکوب کننده مشرکین و درهم شکننده منافقین و زین العابدین و وصیّ رسول ربّ العالمین؛ او امام هدایت است، ستاره ای است عالی، چراغی است شب شکن و نابود کننده شرک و شبهات. او نفس الیقین و سرآمد دین است. ابوطالب پیوسته این کلمات و عبارات را تکرار می‌نمود تا هوا روشن شد و سپیده دمید و چون صبح شد، چهل روز از دید قوم خود نهان گشت. 🔸جابر گوید: پس عرض کردم: یا رسول الله! به کجا رفت؟ فرمود رفت تا مثرم را بیابد، اما مثرم در «جبل اللّکام» در گذشته بود. ای جابر! آنچه را شنیدی پوشیده دار که از جمله اسرار مکنون و علوم مخزون خداوند متعال است، مثرم نشانی غاری را در «جبل اللّکام» به ابوطالب داده و به وی گفته بود: مرا در آنجا خواهی یافت، مرده یا زنده! 🔸 و چون ابوطالب به آن غار رفت و وارد آن گشت، مثرم را در حالی مرده یافت که پیکرش در جامه اش پیچیده و رو به قبله اش دراز کشیده بود و دو مار یکی سیاه و دیگری سفید از او حراست می‌کردند و اجازه نمی دادند کسی یا چیزی به وی آسیب برساند. اما چون چشمشان بر ابوطالب افتاد، آرام از نظر دور گشته، در غار پنهان شدند. 🔸 وقتی ابوطالب وارد غار گردید گفت: «السّلام علیک یا ولیّ الله و رحمه الله و برکانه» پس خداوند تبارک و تعالی با قدرت خویش مثرم را زنده گردانید. وقتی مثرم زنده گشت، به پا خاسته و دست بر صورت خود می‌کشید و می‌گفت «أشهدأن لا إله الّا الله وحده لا شریک له و أنّ محمداً عبده و رسوله و أن علیاً ولیّ الله و الإمام بعد نبی الله». 🔸پس ابوطالب گفت: مژده باد تو را که علی به دنیا آمد. گفت: در شب تولّد چه اتفاقی افتاد؟ ابوطالب گفت: چون یک سوم از شب گذشت فاطمه را درد زایمان عارض شد، پس به او گفتم: تو را چه می‌شود ای سرور زنان؟ گفت: گرفتگی و اضطراب دارم. پس نامی را که نجات بخش است بر او خواندم که موجب آرامش او شد. سپس به وی گفتم: می‌روم چند زن از دوستانت را می‌آورم که در چنین شبی به کمکت بشتابند. گفت: هرچه تو بگویی! 🔸 چون عزم رفتن کردم، هاتفی از گوشه خانه گفت: درنگ کن یا ابوطالب که ولیّ خدا را نباید دستان نجس لمس کند و ناگهان دیدم چهار زن بر فاطمه وارد شدند در حالی که جامه‌هایی چون ابریشم سپید برتن داشتند و بویی خوش تر از مشکِ تر از آنان پراکنده می‌شد و به وی گفتند: السلام علیک یا ولیّة الله! و او سلام ایشان را پاسخ گفت سپس در حالی که با خود عطردانی نقره ای داشتند، در کنار وی نشستند و با او مأنوس شدند تا امیرالمؤمنین علیه السّلام به دنیا آمد، 🔸 و چون ولادت یافت به دیدارش شتافتم و ناگاه او را در حال سجده چون خورشید برآمده یافتم که می‌گفت: «أشهد أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً رسول الله و أشهد أن علیاً وصیّ محمّد رسول الله و بمحمّد یختم الله النبوّه و بی یتمّ الوصیه وأنا امیرالمؤمنین»... ادامه دارد....👇
🔰 ماجرای ولادت امیرالمومنین صلوات الله علیه به روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله: 3⃣ (قسمت سوم): 🔸 سپس یکی از آن زنان او را از زمین برداشت و در آغوش گرفت. چون علی علیه السّلام به رخسارش نگریست با زبانی فصیح و بلیغ او را مورد خطاب قرار داده گفت: السّلام علیک یا أمّاه! و او پاسخ داد: سلام بر تو فرزندم! علی علیه السّلام پرسید: از پدرم چه خبر؟ زن پاسخ داد: در نعمت خدا غوطه ور است و از مصاحبت او برخوردار. 🔸 چون چنین شنیدم نتوانستم خویشتن داری کنم و گفتم: فرزندم! مگر من پدر تو نیستم؟ گفت چرا، اما من و تو از صلب آدم هستیم و این بانو مادرم حوّا است و چون این سخن را شنیدم، سرم را با ردایم پوشانده و از حیاء و شرم به گوشه ای از خانه پناه بردم. 🔸 سپس یکی دیگر از زنان که عطردان را در دست داشت به وی نزدیک گشت و علی علیه السّلام را در آغوش گرفت. چون علی علیه السّلام به چهره او نگریست گفت: السّلام علیک یا أختی! و آن زن پاسخ داد: و علیک یا أخی! علی گفت: از عمویم چه خبر؟ گفت: خوب است و تو را سلام می‌رساند. پس گفتم: فرزندم! کدام خواهر و کدام عمو را می‌گویی؟ گفت این مریم است دختر عمران و عیسی بن مریم عموی من است. سپس آن زن او را با عطری که در ظرف داشت خوشبو کرد. 🔸 آنگاه یکی دیگر از زنان او را گرفته و جامه ای را که با خود آورده بود، برتنش کرد. ابوطالب گوید: گفتم: اگر اکنون ختنه اش کنیم برای وی سبک تر و قابل تحمّل تر است– زیرا اعراب اولاد ذکور خود را ختنه می‌کردند– آن زن گفت: ای ابوطالب! او پاک و ختنه شده به دنیا آمد و در دنیا هرگز طعم تیزی آهن را نخواهد چشید مگر بر دست مردی که منفور خدا و رسول و فرشتگان او در آسمان و زمین و دریاست، کسی که آتش جهنّم مشتاق دیدار اوست. گفتم: این مرد کیست؟ زنان گفتند: ابن ملجم مرادی ملعون؛ او علی علیه السّلام را در کوفه ۳۰سال پس از وفات محمّد صلی الله علیه و آله خواهد کشت. 🔸 ابوطالب ادامه می‌دهد: من همچنان مشغول گوش دادن به سخنان زنان بودم که محمد بن عبدالله صَلی الله علیهِ و آله برادر زاده‌ام علی را از آنان گرفت و دستش را در دست خویش نهاد و با وی به گفتگو پرداخته از هرچیزی از وی پرسید. سپس محمد صَلی الله علیهِ و آله در مورد اسراری که میان آن دو بود با علی سخن گفت. 🔸 در این هنگام زنان ناپدید شدند و دیگر ندیدمشان لذا با خود گفتم: اگر آن دو زن دیگر را هم می‌شناختم خوب می‌شد! خداوند این خواسته مرا به علی علیه السّلام الهام فرمود لذا رو به من کرده و گفت: پدر! زن أول حوّا بود و آنکه مرا در آغوش کشید مریم بنت عمران بود، همان بانوی عفیف و پاکدامن! و آنکه جامه بر تنم کرد آسیه بنت مزاحم و آنکه به بدنم عطر مالید، مادر موسی بن عمران بودند. 🔸اکنون خود را به مثرم برسان و به وی بشارت ده و از آنچه دیده ای باخبر کن که او هم اکنون در فلان غار واقع در فلان جا منتظر توست. من هم بلافاصله بیرون آمدم و خود را به نزد تو رساندم؛ و او این دو مار را برای من توصیف کرد. و چون گفتگویش با محمد پسر برادرم و من به پایان رسید، به حالت نوزادی برگشت. من هم آمدم تا تو را از آنچه از فرزندم علی دیدم و مشاهده کردم بشارت دهم. 🔸 مثرم گریست و سپس سجده شکر به جا آورد و آن گاه دراز کشید و گفت: مرا با ردایم بپوشان، من هم او را پوشاندم و ناگاه دریافتم که وی همچون قبل، مرده است. من سه روز در کنارش ماندم و با وی سخن گفتم اما پاسخی نشنیدم از این رو احساس تنهایی کردم که ناگاه آن دو مار به من نزدیک شده و گفتند: السّلام علیک یا أبا طالب! من هم پاسخ سلام آن‌ها را دادم. سپس آن دو گفتند: خود را به ولیّ خدا برسان که تو به نگهداری او سزاوارتر از دیگرانی. 🔸 پس به آنها گفتم: شما کیستید؟ گفتند: ماتجسّم عمل صالح او هستیم و تا روز قیامت نگاهبان او از آسیب‌ها خواهیم بود و چون قیامت در رسد، یکی از ما در جلوی او و دیگری در پشت سر او راهنمای او به سوی بهشت خواهیم شد. سپس ابو طالب به مکّه باز گشت. 🔸جابر گوید: عرض کردم: یا رسول الله، الله اکبر!! مردم می‌گویند که ابوطالب کافر از دنیا رفته است! فرمود: ای جابر! خداوند به غیب آگاه تر است، در آن شبی که مرا به معراج بردند، در عرش چهار نور دیدم، پس گفتم: خداوندا! این نورها چیستند؟ فرمود: یامحمّد! این عبدالمطلّب و این ابوطالب و این پدرت عبدالله و این برادرت طالب هستند. عرض کردم: ای خدا و مولای من، اینان چگونه به این مرتبه نایل آمده اند؟ فرمود: با کتمان ایمان و اظهار کفرشان و صبر براین حالت تا دم مرگ! پایان 📚 بحارالانوار ج۳۵ ص۱۰ به نقل از روضة الواعظین @fazaael110
🏴 ۱۵ رجب سالروز رحلت جانگداز حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت باد. ▪️هنگام ولادت ایشان، جبرئيل از جانب خداوند متعال بر پيامبر صلّى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: «يا رسول الله، اسم اين دختر را زينب بگذار». آنگاه جبرئيل گريست. ▪️رسول خدا صلّى اله عليه و آله پرسيد: سبب اين گريه چيست؟ عرض كرد: همانا اين دختر از آغاز زندگانى تا پايان روزگار در اين سراى ناپايدار با رنج و درد و بلا خواهد زيست. گاهى به درد مصيبت شما يا رسول الله مبتلا مى شود، و گاهى در ماتم مادرش و گاهى در مصيبت پدر و گاهى به درد فراق برادرش حسن مجتبى عليه السّلام دچار خواهد شد. از همه بالاتر به مصائب كربلا و نوائب دشت نينوا گرفتار مى شود چنانكه مويش سفيد و قامتش خميده خواهد گرديد. ▪️اين خبر را اهل بيت عليهم السّلام شنيدند و اندوهناک و گريان شدند. پيامبر صلّى الله عليه و آله صورت بر صورت حضرت زينب سلام الله عليها نهاد و گريست. ▪️حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها فرمود: يا ابتا، اين گريه براى چيست؟ خداوند ديده هاى تو را نگرياند. فرمود: اى فاطمه، بعد از من و تو اين دختر دچار بلاها و مصائبى مى شود. ▪️حضرت صديقه سلام الله عليها فرمود: چه ثواب دارد آن كسى كه بر دخترم زينب سلام الله عليها گريه كند؟ آن حضرت فرمود: «اى پاره تنم و اى نور چشمم، ثواب كسى كه بر او و بر مصائب او گريه كند مانند ثواب كسى است كه بر برادرش حسين گريه كند». سپس نام آن حضرت را «زينب» نهاد. 📚 تقویم شیعه، وقایع ۱۵ رجب @fazaael110
‏اَلحَمدُللهِ الَّذی نَوَّرَ قُلوُبَنا بِشُعاعِ اَنوارِ المَحَبَّهِ العَلَویِّه وَ جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکین بِوِلایَهِ المُرتَضَویِّه
فضائل‌ امیرالمومنین‌ علیه‌السلام
🔰 ماجرای ولادت امیرالمومنین صلوات الله علیه به روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله: 3⃣ (قسمت سوم): 🔸
هرچند این روایت با نقل مشهور که تولد امیرالمومنین صلوات الله علیه را در کعبه می‌داند تفاوتی دارد ولی به جهت نکاتی که دارد خواندن آن را توصیه می‌کنم ان شاءالله به دقت روایت را مطالعه کنید
🔰 به صلی الله علیه و آله شد... ✨ قَالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله: ✨ أُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ ثَلَاثٌ أَنَّهُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ ✨ درباره سه چیز به من وحی شده است: نخست اینکه او امیرمومنان است، دوم اینکه سرور مسلمانان وسوم اینکه پیشوای روسفیدان است. 📚 بحارالانوار ج۴۰ ص۱۵ بنقل از الیقین (سید بن طاووس) @fazaael110
«ـ﷽ـ» 🔰 معرفی صلوات الله علیه (قسمت اول) علیه السلام ، نور الهی است... 🔹 علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار روایت می‌کند: 🔸 لَمَّا زَوَّجَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله عَلِیّاً فَاطِمَةَ علیها السلام تَحَدَّثْنَ نِسَاءُ قُرَیْشٍ وَ غَیْرُهُنَّ وَ عَیَّرْنَهَا وَ قُلْنَ زَوَّجَکِ رَسُولُ الله مِنْ عَائِلٍ لَا مَالَ لَهُ 🔹وقتی صلی الله علیه و آله سلام الله علیها را به همسری علی علیه السلام در آورد، زنان قریش و دیگر زنان فاطمه را سرزنش کردند و گفتند: پدرت تو را به عقد مردی درآورده که هیچ مال و سرمایه ای ندارد، 🔸 فَقَالَ لَهَا رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله: یَا فَاطِمَةُ أَ مَا تَرْضَیْنَ أَنَّ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اطَّلَعَ اطِّلَاعَةً إِلَی الْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهَا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبُوکِ وَ الْآخَرُ بَعْلُکِ یَا فَاطِمَةُ کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ الله مُطِیعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ الله آدَمَ علیه السلام بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ قَسَمَ ذَلِکِ النُّورَ جُزْءَیْنِ جُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِیٌّ... 🔹 به فاطمه فرمود: آیا راضی وخوشحال نیستی از اینکه خدواند متعال با نظر افکندن در میان زمینیان دو نفر را از آنها برگزید که یکی از آنها پدرت و دیگری همسرت است؟ ای فاطمه من و علی نوری در پیشگاه خداوند متعال بودیم که چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم طاعت الهی را به جای می‌آوردیم. خداوند پس از خلق آدم آن نور را به دو جزء تقسیم کرد که جزئی از آنها من هستم و دیگر جزء هم علی همسرت... 🔺 ادامه دارد... 📚 بحارالانوار ج۴۰ ص۱۸ @fazaael110