eitaa logo
فاضل نظری
1.4هزار دنبال‌کننده
113 عکس
11 ویدیو
0 فایل
به جز دلدادگی هر مذهبی مشتی خرافات است...
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزار من است گلی که آمده بر خاک من نمی داند هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است گل محمدی من، مپرس حال مرا به غم دچار چنانم که غم دچار من است تو قرص ماهی و من برکه ای که می خشکد خود این خلاصه ی غم های روزگار من است بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من است @fazelnazari
و عمر، شیشه ی عطر است! پس نمی ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان که این طبیب به فریادرس نمی ماند من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند... @fazelnazari
ghar_aghl_fazel_nazari_240287.mp3
3.42M
گر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت...! @fazelnazari
غیر مُشتی غنچۀ پرپر چه باقی مانده است از بهار، ای باغبان! دیگر چه باقی مانده است عشق را در من دمیدی کاش می‌دیدی ز من بعد از آن طوفان ویرانگر چه باقی مانده است! تا «چهل» پیمانه نوشیدم ولی معلوم نیست از شراب عمر در ساغر چه باقی مانده است زنده‌ایم اما از این رنجی که نامش زندگی‌ست غیر تکراری ملال‌آور چه باقی مانده است عشق بعد از مرگ هم بی‌اعتنا از من گذشت رد پایش بر مزارم گرچه باقی مانده است @fazelnazari
گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ @fazelnazari
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد @fazelnazari
غیر مُشتی غنچه‌ی پرپر چه باقی مانده است از بهار، ای باغبان! دیگر چه باقی مانده است عشق را در من دمیدی کاش می‌دیدی ز من بعد از آن طوفان ویرانگر چه باقی مانده است! تا چهل پیمانه نوشیدم ولی معلوم نیست از شراب عمر در ساغر چه باقی مانده است زنده‌ایم اما از این رنجی که نامش زندگی‌ست غیر تکراری ملال‌آور چه باقی مانده است عشق بعد از مرگ هم بی‌اعتنا از من گذشت رد پایش بر مزارم گرچه باقی مانده است @fazelnazari
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم «عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟! @fazelnazari
اگر چون رودها از خود گذشتن را بیاموزی به حال سنگها هم میتوانی مهربان باشی @fazelnazari
اگر جای مروت نیست، با دنیا مدارا کن به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار همین جا در کویر خویش مروارید پیدا کن چه شوری بهتر از برخورد برق چشم ها با هم نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می آید به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسی کن خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می کند با مرگ به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن... @fazelnazari
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام چون زهر هرچه باشم اگر کم زیادی ام @Fazelnazari
خواب دیدیم که رؤیاست، ولی رؤیا نیست عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست هنر عشق فراموشی عمر است، ولی خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟ در پری خانه ما حوصله غوغا نیست ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست مشکل از آینه توست! خطا از ما نیست خلق در چشم تو دل سنگ، ولی ما دل تنگ «لا الهی» هم اگر آمده بی «الا» نیست موج شوریده دل آشفته ماه است ولی ماه را طاقت آشفتگی دریا نیست بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم مرگ هم چاره دلتنگی ماهی‌ها نیست @fazelnazari