eitaa logo
دیوان فضل
271 دنبال‌کننده
308 عکس
244 ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن قدَر زير نعل‌ها پا خورد مثل پيراهنش تنش "تا" خورد روزه‌اش را سنان شکست آخر نیزه‌ای را به جای خرما خورد تشنه بود آب خواست، اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد یاد پهلوی مادرش افتاد پهلویش ضربه بی هوا تا خورد این صدای شکستن سینه‌ست زیر مرکب شد استخوان‌ها خُرد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش جا خورد چقَدَر هتک حرمتش کردند غارت پیکرش بفرما خورد در نمی‌آمد از تنش، بسکه پنجه بر دستباف زهرا خورد پیش چشمان نیمه‌بازش آه چشم نامحرمی به زن‌ها خورد چشم‌های حسین درد گرفت تیر وقتی به چشم سقا خورد شاعر؟؟؟؟؟ https://eitaa.com/fazlll دیوان فضل
با ياد روزهاي اسارت چه مي كشي ؟ هر شب بدون چون و چرا گريه مي كني با ياد زلفِ خوني سرهای ني سوار هر صبح با نسيم صبا گريه مي كني هم پاي نيزه ها همه جا گريه كرده اي هم با تمام مرثيه ها گريه مي كني ديگر بس است « چشم ترت درد مي كند ! »   از بس كه غرق اشك عزا گريه مي كني يوسف رحيمي  ....................... هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند این قبیله بی نیاز از روضه خوانی منند که فقط کافی است گویم کربلا گریه کنند با همین گریه است که یک چند روزی زنده اند پس چه بهتر اینکه بگذاریم تا گریه کنند حال که گریه کن مردی ندارد این غریب لااقل زن­ها برایش در منا گریه کنند هر زمانی که میان خانه روضه می گرفت امرش این بود اهل خانه با صدا گریه کنند با سکینه می نشیند "شیعتی" سر می دهد آه جا دارد تمام آب ها گریه کنند چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها عمه هایش در هجوم اشقیاء گریه کنند یاد دارد کعب نی هایی که مانع می شدند چشم های زخم آل مصطفی گریه کنند در قفای ذوالجناح با عمه آمد قتلگاه  انبیاء را دید با خیر النساء گریه کنند عمه دردانه اش جان داد تا اهل حرم یا شوند آزاد از زنجیر یا گریه کنند یاد موی خاکی همبازی اش تا می­کند دخترانش مو پریشان ای خدا گریه کنند جواد حیدری .............................. https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
پنجمین نور خدای قادرم یادگار کربلا من باقرم من ز طفلی غم روی غم دیده ام زخم زنجیر پدر هم دیده ام دیدم آری نوگلی پژمرده بود نی ز بی آبی که سیلی خورده بود من به خیمه جسم اکبر دیده ام یک عبا را پر زِ پیکر دیده ام من خودم دیدم یکی سر می برد یک نفر خلخال دختر می برد کاش می مردم نمی دیدم ولی پشت خیمه نیزه بود و یک علی من خودم دیدم به صد آه و فغان عمه را در مجلس نامحرمان سرخ مویی بود با ما در ستیز بین ما می گشت دنبال کنیز شامیان پستند و نامرد و بدند عمه را، از هر طرف سنگش زدند غصه های کودکی مانده به یاد زجر خیلی کودکان را زجر داد دختری که بعد بابا زار شد مثل زهرا، دست بر دیوار شد دختری که تازیانه خورده بود غیر ناخن، جمله اعضایش کبود https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی فضل الهی
ای هم نوای غربت تو عندلیب ها خاکی ترین نگین بقیع غریب ها ای پنجمین معلم دین، باقرالعلوم شاگرد مکتبت علما و ادیب ها از قال باقر است به ما هر چه که رسید علم مُنَجمین و دوای طبیب ها درس است خطبه های فصیح و بلیغ تو زانو زدند پای کلامت خطیب ها آموزگار اول عیسی بن مریمی خم گشته در برابر عِلمت صلیب ها از کار ما گره بگشا، مضطریم ما ای مقصد نهاییِ امن یجیب ها از پنج سالگی جگرت پاره پاره شد ایوب صبر هستی و کوه شکیب ها مسموم زهر کینه شدی ظاهراً ، ولی کشته تو را جسارت آن نانجیب ها همراه عمه بودی و دیدی به چشم خویش پُر شد فضای قتلگه از عطر سیب ها دیدی که رفت پیکر جدت به غارت و نیزه زدند بر بدنش بی نصیب ها داغی شبیه شام غریبان نمی شود بالا گرفت کار شرار لهیب ها پنجاه سال رفته و اما نرفته است از خاطر تو بد دهنی و نهیب ها پنجاه سال رفته و هر شب گریستی بر جسم پاره پارهء شیب الخضیب ها https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
☑️ https://eitaa.com/fazlll ☑️ 🎤مداح :حاج محمدرضا بذری کانال استاد: محمد فضل الهی ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ من شاهد ظلم بنی امیه ام همدم اشک و گریه ام من باقرم همبازیِ رقیه ام مسمومه زهرم هر نفس در شررم داره میسوزه جگرم یاد غم تشنگی اهل حرم تو کربلا دیدم گلهای پرپر دیدم رباب میدَوه مثل هاجر دنبال آب برا علی اصغر (آه و واویلا) ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ عمه نذاشت بیرون ز خیمه گاه برم اطراف خیمه راه برم همش میترسید سوی قتلگاه برم بهم می گفت عمه چقدر بی طاقتی ذخیره ی امامتی تو بغلم دووم بیار چند ساعتی چند ساعتی شد و سیاه شد گفتن که شمر وارد قتلگاه شد ساعت بعد حمله به خیمه ها شد ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ تو کربلا دیدم حرم آتیش گرفت دور و برم آتیش گرفت یکی می گفت موی سرم آتیش گرفت دیدم چشای عمه پر ستاره شد حرف گوش و گوشواره شد چادرش به زیر نعلها پاره شد بدتر از اون ده اسب آتشین یال تازه نفس میرن به سمت گودال دیدم تن جدّم شده لگد مال (آه و واویلا) ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ خودم دیدم تو مقتل آخرش چی شد عبدالله پیکرش چی شد وقتی که جدم کشته شد سرش چی شد دیدم که زیر خنجر حنجرش چی شد دیدم انگشترش چی شد خودم دیدم رقیه معجرش چی شد از کربلا رفتیم به کوفه و شام هی به ما سنگ میزدن از لب بام آخ بزم حرام شراب به پیش چشمام ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ . ══✼🍃🌹🍃✼══ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی ✍ صوت👇👇👇👇
4_5832674843346077812.mp3
7.81M
☑️ ☑️ 🎤مداح :حاج محمدرضا بذری https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنان ِبی سروپا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حمله آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوارا به چشم خود دیدم میانِ پنجة هر نعل تازه و میخش لباسِ خون ِ خدارا به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِهمه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه هارا به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبال ِ قبر اصغربود شکارِ رأسِ جدارا به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیارا به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان وبزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خوددیدم تَهِ پیاله خود را کنارِ سر می ریخت قمار وتشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفارا به چشم خود دیدم عزیز کرده زهرا کنیزِ مردم نیست اشاره دو سه تا را به چشمِ خود دیدم https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی شاعر:قاسم نعمتی
باقرم من شهید زهر هشام یادگاری زکریلا تا شام گرچه از داغ زهر. تب دارم روضه ی دیگری به لب دارم گرچه از دل غمم جدا نشود هیچ جا مثل کربلا نشود کربلا بودم و ستم دیدم من هزاران هزار غم دیدم به زمین خوردن علم دیدم دست هایی که شد قلم دیدم مشک خالی ز آب را دیدم گریه های رباب را دیدم بدن پاره پاره را دیدم گوش بی گوشواره را دیدم لحظه های غروب یادم هست نیزه و سنگ و چوب یادم هست لشکر نیزه دارها بودند ده نفرها ، سوارها بودند جد ما را غریب کشتندش آه مردم ، عجیب کشتندش روضه های نگفته را دیدم سر بر نیزه رفته را دیدم دست بسته من و رقیه و زجر عمه و التماس و گریه و زجر روزها گرم بود و قحطی آب نیمه شب سرد بود و مثل عذاب مستی نیزه دارها هم بود کف و رقص سوارها هم بود دم دروازه ها چه ها دیدیم ما چهل شهر، کربلا دیدیم از سر ناقه ها زمین خوردیم وسط دست و پا زمین خوردیم شام و بازار شام ما را کشت آه، بزم حرام ما را کشت از حسادت، لعینِ بی ادبی چوب می زد چنان به روی لبی آن چنان زد که لب پریشان شد خواهری با نسب، پریشان شد ماجرای رقیه یادم هست وضع پای رقیه یادم هست نه توانی به پا و دستانش نه رمق مانده بود در جانش نیمه شب بود عمه ام جان داد در کنارِ سر پدر افتاد ... : وحید محمدی https://eitaa.com/fazlll ناشر:کانال شعراستادفضل الهی
کنار کوچه بنی هاشم.mp3
3.78M
کنار کوچه ی بنی هاشم دلم رو خاک غربت افتاده کنار تربت مزاری که مجاور امام سجاده مزار اون که جدّشو دید و تموم قصه رو به خاطر داشت پر از حماسه ی حسینی بود مدینه تا امام باقر داشت دلم امشب شده زائر دخیلم آقا یا حضرت باقر دل زمین می سوزه از داغی که تا ابد تو سینه می مونه نشون غربت شما روی پیشونی مدینه می مونه امام عالمی و عمامه ات مدار آسمون و افلاکه اما جای گلدسته و گنبد تموم صحن مرقدت خاکه شده داغ دلم تازه یه روز شیعه مرقدت رو می سازه یه عمری روضه خوندی و روضه برای مکتبت رسالت بود میون روضه گریه های تو برای عمه ی سه ساله ات بود تو همسفر کنار زینب با سر شهید کربلا بودی تو هم شبیه عمه آماجِ بارون تازیانه ها بودی پر از اشک و تب و تابم پریشون کربلای اربابم دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی https://eitaa.com/fazlll
1626531677767195380793.mp3
5.9M
|⇦•از سن‌کودکی شده غم... زنی وتوسل به راوی دشت کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفس حاج محمد رضا بذری •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ هر وقت احساس تنهایی کردی... به اين فکر كن كه ميليون ها سلول، تو بدنت وجود داره و تنها چيزی كه بهش اهميت ميدن تویی ...!! چقدر قشنگه خدايا شكرت https://eitaa.com/fazlll کانال پخش کننده صوتی و متنی اشعار مذهبی (محمد اسماعیل فضل الهی)
خواهم کنم روایت، با صوتِ آشکارا یک گوشه از تمامِ، غوغای کربلا را وقتی که مرکب آمد بی راکبش ز گودال حالِ حرم بهم ریخت، عصمت شد آشکارا از پرده‌های خیمه بیرون شدند زن‌ها لطمه‌زنان به صورت، خَستند قلب ما را من بودم و امامم، یعنی امام سجاد مَحرم نمانده بود از اَقوام، خیمه‌ها را دیدم که بانوان تا، گودال می‌دویدند سعیِ صفا و مروه اینجاست نینوا را بر سر زنان تمامِ اهل حرم به گودال کردند جمله بر پا اهلِ سما عزا را کعبه حسین بود و اهلِ حرم به گِردش با چشمِ خویش دیدیم خونبارشِ مِنا را من همرهِ رقیه ملحق شدم به عمه غلطان به‌خاک دیدم فرزند مصطفا را با گوشه چشمِ جدم، عمه به خیمه برگشت نگذشت دیری اما، دیدم چنین قضا را "وَالشمرُ جالِسٌ" وای، با چکمه روی سینه دیدیم ساعتی بعد، آقای سر جدا را بی سر عزیز زهرا افتاده بود بر خاک این است عشق‌بازی با بندگان خدا را تنگِ غروب بود و حکمِ امیرِ لشکر: عریان کنید اینَک ابدانِ کشته‌ها را! تن‌ها همه به صحرا، سرها همه به نیزه! نه با کسی مروت، نه با کسی مدارا دیدم تمامِ سرها بر نیزه‌ها چو خورشید کردند سوی سرها، پرتاب سنگِ خارا در بینِ آتش و دود شد صحبت از اسارت از عمه‌اَم بجویید دنبال ماجرا را... ((((https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت‌سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امام غریبی، غریب نیست گریه کنید اهل منا در عزای من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده‌اند بر روح و جان من، غم و غربت چشانده‌اند من را به روی مرکب سمی نشانده‌اند از زهرِ زینِ اسب، ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهره‌ای کبود در کربلا و کوفه و جولانگه یهود از بس که زخم‌های تنم در فشار بود مانده نشان سلسله بر جای جای من بر روی خار سخت مغیلان دویده‌ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده‌ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده‌ام این روضه‌هاست گوشه‌ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم بزم حرامِ شام، نرفته ز خاطرم مانده ز شام کرب و بلایی برای من یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود، پر عمه زینبم یاد لباس شعله‌ور عمه زینبم فریاد می‌کشد جگر مبتلای من من روضه‌خوان غربت عمه رقیه‌ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه‌ام آه... از شب شهادت عمه رقیه‌ام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می‌گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم ذکر حسین گشته دعا و نوای من داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند بی حال، زیر خنجر آن کینه‌توز ماند در زیر آفتابِ بیابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه‌لب و سر جدای من https://eitaa.com/fazlll کانال پخش کننده اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی 📝
866.3K
شهادت امام باقر علیه السلام باشعروصدای فضل الهی
مگر میشود گریه بسیار کرد.. مگر میشود دیده خونبار کرد.. مگر میشود صحبت از خار کرد.. مگر میشود نقل بازار کرد.. ولی از غم و غصه اش دق نکرد! مگر میشود خیمه سوزان شود.. درآن شعله ها عمه حیران شود.. کشیده نصیب یتیمان شود.. رد دست هاشان نمایان شود.. ولی از غم و غصه اش دق نکرد مگر میشود گفت از سوختن چه ها میکشید عمه خوب من ز توهین آن خولی بددهن مگر میشود گفت از زن زدن ولی از غم و غصه اش دق نکرد مگر‌میشود لشگر نیزه دار بیوفتد به دنبال یک طفل زار ببینی سر شاه را نی سوار ز داغ رقیه شده بی قرار ولی از غم و غصه اش دق نکرد حرم شد گرفتار رنج و عذاب چه ها کرد با دستهامان طناب مگر میتوان روضه خواند آب آب مگر میشود حرف زد از رباب ولی از غم و غصه اش دق نکرد شبی که حرم سمت غمخانه رفت به مهمانی قصر شاهانه رفت ز شوق پدر طفل دردانه رفت مگر میتوان گفت ویرانه رفت ولی از غم و غصه اش دق نکرد کنون این من و این دل گریه خیز نشستم به بستر مریض مریض چه باید کنم با غمش یا عزیز مگر میشود گفت حرف از کنیز ولی از غم و غصه اش دق نکرد https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلاً برای آمدنش بی قرار نیست گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟! وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست روزی هزار بار دلش را شکسته‌ام این‌گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست همسایه‌ای گرسنه و اهل محله خواب یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟! آخر چقدر در پی دنیا دویده‌ایم؟! باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست امروز اگر که توبه نکردم، چه می‌کنم فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟! باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد گریه برای عاشق دلداده عار نیست ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست ** وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم یک سایه‌بان به گستره‌ی آن مزار نیست حجاج، مکه‌اند و به روز شهادتش یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهدمقدس https://eitaa.com/fazlll
علیه‌السلام 🔹در سوگ آفتاب مدینه🔹 غمگین زمین، گرفته زمان، تیره‌گون هواست امروز روز گریه و امشب شب عزاست تا خوشه‌های بغض، گل گریه می‌دهند از تنگنای سینۀ ما ناله‌ها رهاست در سوگ آفتاب مدینه، به سوز و آه با صاحب‌الزمان دل ما نیز همنواست داغی‌ست سینه‌سوز غم باقرالعلوم گر خون بگریَد از غم او آسمان رواست... هم وارث تمامی اوصاف حیدر است هم مخزن تمامی اسرار مصطفاست ذکرش امیدبخش دلِ هرچه ناامید نامش شفادهندۀ هر درد بی‌دواست ای روح آسمانی از این داغ جانگداز فریاد خاک امشب تا عرش کبریاست سوزی که قطره قطره تو را آب کرد و سوخت این زهر نیست بلکه همان داغ کربلاست ای جان ما فدای غم غربت بقیع قبرت بقیع نیست که در سینه‌های ماست... امشب هزار پنجره دل گریه می‌کنیم با غربت بقیع، دل شیعه آشناست شمعی به روی تربت پاک تو نیست... آه این‌جا مگر نه این‌ که مزار امام ماست تنها نه از غم تو مدینه عزا گرفت در بارگاه قدس کنون محشری به‌پاست امشب «خروش»! آن نفس حق که تا سحر دریای گریه را به خروش آورد کجاست؟ 📝 https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
1.11M
سینه زنی:امام باقر علیه السلام بانفس (محمد اسماعیل فضل الهی)کوتاه وزیبا
3M
روضه کامل امام باقر علیه السلام بانفس: محمد اسماعیل فضل الهی
حجّ ناتمام از کعبه رو به کرببلا می‌کند حسین  وآنجا دوباره کعبه بنا می‌کند حسین   گر ساخته است خانه‌اى از سنگ و گل، خلیل  آن جا بنا ز خون خدا می‌کند حسین   روزى که حاجیان به حرم روى می‌نهند  پشت از حریم کعبه چرا می‌کند؟ حسین   آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل  اتمام آن به دشت بلا می‌کند حسین   آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است  فریاد معرفت همه جا می‌کند حسین   آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود  اینجا هر آن چه هست، فدا می‌کند حسین   آنجا که سعى بین صفا در دویدن است  این جا به قتلگاه، صفا می‌کند حسین   آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان  اینجا ز خون خویش حنا می‌کند حسین   وقتى به خیمه‌گاه رود از پى وداع  اینجا دوباره حجّ نسا می‌کند حسین   بعد از هزار سال به همراه حاجیان  هر سال رو به سوى منا می‌کند حسین   از چار سوى کعبه ز گل‌دسته‌ها هنوز  هر صبح و ظهر و شام ندا می‌کند حسین   بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى  با سوز دل هنوز دعا می‌کند حسین   سر داده است و حکم شفاعت گرفته است  بر وعدهاى که داده، وفا می‌کند حسین   در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست گاهى نگاه سوى گدا می‌کند حسین شاعر:مرحوم مؤید برای هشتم ذیحجه https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اَمان نداد به من می‌بُرد اَمانت را به سویِ کوفه مَیاور تو کاروانت را میا که کوفه برایِ تو نقشه‌ها دارد به‌صف شدند که گیرند__حسین جانت را مَرامِ کوفه فریب و اِمامشان زَر و زور مَکن تو بازیِ بازار کودکانت را برایِ بردنِ سر نیزه‌دار می‌آید چگونه می‌شکند آه استخوانت را تو را به گوشه‌یِ گودال می‌کِشند حسین می‌آورند به بازار دخترانت‌ را به گوشواره و گهواره هم نظر دارند چقدر می‌زند این شهر روضه‌خوانت را به ندبه‌هایِ حرم پایِ نیزه‌ها سوگند که سُمِّ اسب به هر سو کِشد نشانت را https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
چشمم امروز اگر خیس شد و بارانی...  علت این است که مهمانم و در مهمانی  کرده حق رحمت خود را به گدا ارزانی عرفه روز حسین است و خداهم بانی همه در سایه‌ی الطاف حسین آمده‌ایم اصلاً انگار به بین الحرمین آمده‌ایم سهمم از زندگی بی تو‌ بداقبالی شد کار من بعد گنه مستی و خوشحالی شد بعد ماه رمضان کاسه‌ی من خالی شد ولی امروز که خواندی تو مرا، عالی شد! بعد یک عمر که هی این در و آن در گشتم دیدی آخر که سرانجام به تو برگشتم! به رویم هیچ نیاور که زمین افتادم من برای هوسم رشوه به شیطان دادم باغ خشکیده شدم فاطمه کرد آبادم من ازآن روز که عبد علی‌ام آزادم جان آقام علی عفو کن الآن همه را کم نکن از سر ما مادریِ فاطمه را هرچه شد مهرِ علی را که ندادم زکفم موقع نوکری‌ام گُم نشد اصلا هدفم خاکم اما به روی دامن شاه نجفم با هرآنکس که علی‌دوست نباشد طرفم! با علی وعده گرفتم دم ایوان طلا اربعین از نجف او بروم کرب و بلا گریه‌ی هر شبه و ناله‌ی توأم داریم همه‌ی سال به دل شور محرم داریم ما فقط یک شبِ سوم بخدا کم داریم با رقیه شرف هر دوجهان هم داریم اوکه امروز خودش قبله‌ی حاجات شده روی دوش عمویش گرم مناجات شده روزی از عرشِ خداوند، نگین می‌افتد زینت دوش عمو روی زمین می‌افتد با لگدها به یسار و به یمین می‌افتد طفل با ضربه‌ی سیلی به یقین می‌افتد گرچه امروز به دستش زر و زیور دارد بعد یک ماه دگر غصه‌ی معجر دارد و https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خدعه‌های ابن مرجانم، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فدای بچه‌هایت جان طفلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن زبانم لال این‌ها تشنه‌ی تاراج تو هستند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن ✍ https://eitaa.com/fazlll کانال رسمی (اشعار مذهبی) محمد اسماعیل فضل الهی