eitaa logo
دیوان فضل
271 دنبال‌کننده
308 عکس
244 ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از °•○☆فضل الهی☆○•°
چهارده نذر نام بلندش بر شب قدسی آسمان محمد بر نفس گرم آستان محمد بر شکن زلف دلستان محمد بر دل عشاق بی نشان محمد یا که قسم بر خودش به جان محمد نام علی هست در اذانِ محمد آمده با جلوه تمامی اسماء آمده صاحب مقام سوره‌ی اسراء کعبه موسی شده است قبله‌ی ترسا ریخته قبل تشرفش به مصلی کنگره‌های بلند سنگی کسرا آی زمین آمده زمان محمد نور ازل ، عقل کل و صادر اول اوست کتاب مبین ، ظهور مفصل بر همه‌ی انبیاست مَرجع و مُرسل بر همه ماسواست اقدم و افضل تا به ابد بین خلق اعلم و اعقل هست جهان  نقطه‌ی جهان محمد شمس برآورده است در شب بطحا دامن مادربزرگِ حضرت زهرا مادر او آمنه است ، خم شده اما بوسه زند تا به دست اُمِ‌ابیها این نفَس فا‌طمه است  و قبله‌ی مولا ای به فدای دو جاودان  محمد جلوه حق با خودش که مشتبه آمد حضرت خورشید مکه شامگه آمد زلف به غارت گشود با سپه آمد شام غم و جهل رفت و مِهر و مه آمد نور یکی بود و جلوه‌ی چهارده آمد چهارده آینه آمد از کران محمد دست به دامان توست اینهمه دستان هست غبارت به چشم باده پرستان حیف که خاکِ تو هست مامن پَستان کاش دعایی کنی به حرمت مستان تاکه شود این عربستان حسنستان ناب ببینیم تا نشان محمد ای جلواتت همه جمال حسینت ارث تو شد هیبت و جلال حسینت خورده گره حال تو به حال حسینت خون دل عاشقان حلال حسینت نیست در این سر بجز خیال حسینت   جان به فدای حسین جانِ محمد نور خدا را ببین به رغم منافق پُر شده عالم از این شمیم شقایق گفت فقط جعفری است مذهب عاشق می‌شکفد شیعه از صراحت صادق هست علی بر لبت تمام دقائق کوری چشمانِ دشمنان محمد ناله‌ی من تا انا  سائلکم شد بارِ گناهم کنار لطف تو گم شد قمست ما کاظمین و مشهد و قم شد مستی ما شد فزون نوبت خُم شد این صلوات و سلام چهاردهم شد باد مبارک به  خاندان محمد شاعر: 🚩 ایران قوی این قوم، مرامش علوی بوده همیشه از بسکه علی گفته، قوی بوده همیشه ترک و لر و کرد و عرب و شیعه و سنّی در دین محمّد اخوی بوده همیشه با مغزِ جوان دشمنی‌اش دست خودش نیست ضحّاک، پی مغزجَوی بوده همیشه! هشدار که افراط به تفریط می‌افتد با تندروی کندروی بوده همیشه دعوا سر بنزین و حجاب و صف نان نیست دعوا سر ایران قوی بوده همیشه "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم"* این قصّه اگر می‌شنوی، بوده همیشه شاعر: * کلیم کاشانی■ ای جان جهان فدای نامت مرغ دل عاشقان به دامت ای آنکه خدا ز شوق رویت با وحی رسانده حق سلامت هم آنکه تویی نبی و مرسل هم داده خدا تو را امامت هنگام طلوع طلعت تو خورشید نشسته روی بامت چشم همه انبیا به دستت قلب همه اولیا مقامت هر دم ز لبان نازنینت ریزد دُر و گوهر از کلامت هستی همه مست چشم مستت مستان همه جرعه نوش جامت ای آنکه به حد قاب قوسین در عرش نموده ای اقامت تو رحمت عالمینی ای جان لبخند تو بهترین علامت آنجا که علی بود عبیدت شاهان همه کمترین غلامت جبریل به همره ملائک همواره نموده احترامت دریای کرامت و سخایی شاهنشه جودی و کرامت تو معرفت مجسم هستی من کشته و مرده ی مرامت ای باده نور جام مستی ای جان جهان و جان هستی ای جلوه ذات حی معبود از روز ازل نوید موعود ای آنکه تمام آفرینش از عشق تو حق نمود موجود ای علت و رمز و راز هستی بر خلقت کائنات مقصود ای پاکترین حقیقت محض در وصف تو حق چه نیک فرمود لولاک لما خلقت الافلاک عالم ز وجود توست خشنود تو آینه ی صفات ذاتی بر جلوه ی ذات حق تو مشهود تو نور خدای ذوالجلالی کان شب به جلال تو بیفزود پیموده ای آن رهی که حتی بودست به جبرئیل مسدود معراج تو تا به قاب قوسین آنجا که تو بودی و خدا بود حتی ز بهشت و خلد و فردوس بُد پاکترین سرای بهبود حجت تویی و دلیل و برهان بر خلقت ماسوی تو فرنود چون سجده نکرد بر تو ابلیس از درگه حق بگشت مطرود گر ختم نبوتی ولی هر پیغامبری ره تو پیمود نوحی که به ورطه ی بلا بود چون دید تو ناخدایی آسود آتش به خلیل شد گلستان با مرحمتت ز خشم نمرود موسی ارِنی چو گفت در طور نور تو به طور جلوه گر بود جان یافت مسیح از دم تو دم می زد و مرده زنده بنمود شد بنده ی درگهت سلیمان تا ارث دهد به نسل داوود همواره ز تو مدد گرفتند ادریس و شعیب و صالح و هود شد ابرهه و سپاه فیلش در سال ولادت تو نابود آتشکده ای که بود روشن خاموش و تهی ز نور و شد دود دریاچه ی ساوه خشک گردید پر آب سماوه گشت و شد رود شد کنگره ها جدا ز کسری خسرو پس از آن فسرد و فرسود ای پاک و ستوده ای محمد ای احمد و مصطفی و محمود بی مهر تو و ولای حیدر طاعات خلائق است مردود تو رحمت بی کرانی ای جان مدحت نشود به شعر محدود ای مطلع تو همیشه عالی ای طالع تو همیشه مسعود ای جلوه پر فروغ سرمد ای سیّد کائنات احمد شاعر: ■ فضل
@fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی حدّ مدحِ تو برتر از قلم است ، قلم از عجزِ خویش گشته خجل که خدا مدح کرده است تو را ، شده قرآن به مدح تو نازل تو زلالی زلال تر از آب ، تو لطیفی لطیف تر از گُل نیست فرشی مناسب قدمت ، زیر پایت مگر بریزم دل تویی آن بنده ی خدای نما ، تویی آن جلوه نخستینش که رسیدی به قاب قوسین و نیست بین تو و خدا حائل ابتدای رسالتت "اقرا" ، انتها و کمال آن "بلّغ" که بدون ولایت حیدر ، نرسد بارِ دین به سرمنزل شاعر: © اشعار آیینی منتشر شده در(دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی)
ایران تن است و ما همه اعضای پیکریم این خاک خانه ایست که با جان بر آن دریم کرد و بلوچ، ترک و عرب، زیر پرچمش با هر نژاد و مذهب خواهر-برادریم ایران من! نفس به هوای تو می‌کشیم ایران من! فقط به هوای تو می‌پریم خود را فروخت آنکه اقامت خرید و رفت ما عشق را به قیمت جان از تو می‌خریم بر خون گذاشت پا و گذشت از وطن ولی لعنت به ما اگر که از این خاک بگذریم «ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم» روزی هزار بار برای تو جان دهیم تا که تو را به دست امام زمان دهیم شاعر: 🔹 ناشر:، اشعار محمد اسماعیل فضل الهی @fazlll دیوان فضل
هدایت شده از °•○☆فضل الهی☆○•°
بلغ العلی (بانفس محمد اسماعیل فضل الهی).mp3
971.3K
کوتاه و شنیدنی ازمحمد اسماعیل فضل الهی
سوی قم از مدینه یار آمد با وجودیکه بی قرار آمد همۀ شهر غرق استقبال خواهر اینبار با وقار آمد همه اش احترام می کردند دسته دسته سلام می کردند همه جا مِهر بود و گلباران حقِّ او را تمام می کردند هیچکس ناسزا نگفت به او جز درود و ثنا نگفت به او هیچکس وقت آمدن غیر از آیۀ انّما نگفت به او قم عجب میهمان نوازی کرد تا ابد ماند و سر فرازی کرد قم عجب کرد آبروداری کوفه با آبرو چه بازی کرد خوب شد که سری به نیزه ندید خوب شد هیچ حرف بَد نشنید خوب شد وقت دست و پا زدنِ نیمه جانِ برادرش نرسید ای امان از غریبیِ زینب وای از غم نصیبی زینب هیچ چشمی به شام و کوفه ندید در بلا بی شکیبیِ زینب 🔹 اشعار محمد اسماعیل فضل الهی# @fazlll
قم شد مسیر ِ آخرم الحمدلله زخمی نشد بال و پرم الحمدلله قم احترامم حفظ کرده تا که دیده من دخترِ پیغمبرم،الحمدلله در کوچه ها راهِ عبورم را نبستند مانند زهرا مادرم الحمدلله باضربة سیلی میانِ کوچه ای تنگ خونی نشد چشم ترم الحمدلله بین در ودیوار با داغیِ مسمار زخمی نگشته پیکرم الحمدلله دعوا نشد،..برچادر من جایِ پا نیست خاکی نگشته معجرم الحمدلله ماخاطراتی تلخ از بازار داریم باز است هرسو معبرم الحمدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست ساکت بُوَد دور و برم الحمدلله در کوچة تنگ یهودی ها نرفتم آتش نیفتاده سرم الحمدلله بالای نیزه قاریِ قرآن ندیدم محمل نگشته منبرم الحمدلله حرفِ سنان و شمر وخولی نیست اینجا دارم تمام ِ زیورم الحمدلله کنج خرابه آبرویم را نبُردند دشمن نگفته کافرم الحمدلله دور از مدینه تشییعِ من دیدنی شد قبرم همان دم شد حرم الحمدلله مثلِ رقیه بی کفن دفنم نکردند باشد تنِ من محترم الحمدلله غسل تنم کاری ندارد چو به پنجه مویم نپیچیده به هم الحمدلله تاصبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد همراهِ سر از داغِ  دختر گریه میکرد شاعر: ناشر: الهی
باسلام بمناسبت ورود حضرت معصومه سلام الله علیهم به شهر مقدس قم دل که بی واهمه نمی ماند سینه بی زمزمه نمی ماند تاکه باشد ضریح معصومه بی حرم فاطمه نمی ماند ازمحمد فضل الهی (دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی) @fazlll
هدایت شده از بچه محل امام رضا(ع)
51.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مستند عملیات بزرگ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی علیه رژیم صهیونیستی بسیار مهم
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ حالم به حال عبد مُکَدَّر نمی خورد وضعم به وضع بنده ی مضطر نمی خورد نفرین به من که اشک دُرُستی نریختم این گریه ها به درد من آخر نمی خورد عاشق به عشق یار ز اغیار می بُرد عاشق غمی به جز غم دلبر نمی خورد اقدام کرده‌ام بپرم بارها..،نشد بال و پرم به بال کبوتر نمی خورد در می زنم رئوف..،جواب مرا بده در می زنم رئوف..،مگر در نمی خورد؟! اصلاً قد و قواره ی من را نگاه کن باور بکن به بنده ی خودسر نمی خورد گرچه بدم ولی به علی دوست دارمت این لب قسم..،دروغ..،به حیدر نمی خورد ما را به جان حضرت زهرا قبول کن ما را قبول کن..،به کسی بر نمی خورد فرزند اگر که گیر بیفتد میان غم دستش به غیر دامن مادر نمی خورد بی حُبِّ فاطمه بخدا کارنامه ام مُهر امان وادی محشر نمی خورد در تشنگی به خاطرِ عطشانِ فاطمه یک جرعه آب خوش لب نوکر نمی خورد ▪️ ▪️ با چکمه روی سینه ی او پا نمی نَهَند لب تشنه را که نیزه به خوردَش نمی دهند *آدرس کانال👇👇 @fazlll دیوان اشعار مذهبی (محمد اسماعیل فضل الهی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی ❤️❤️❤️❤️🖤🖤🖤🖤 در غروب گرفته پاییز.. نفس روشن بهار رسید آی مردم به جاده اش بروید.. خوش بحال شما نگار رسید این سکوت عبث شکستنی است آسمان زمزمه فرستاده مرتضی یک علی به ایران داد فاطمه فاطمه فرستاده کوثر موسوی آل الله آیه ی نوری خدا امد مردها صد قدم عقب بروید بانوی ما به شهر، تا آمد چشمه میجوشد از مناجاتش خاک سبز است از قدمهایش مرد و زن جمله چشمها بسته همه کوراند از تماشایش اهل قم!این امانت رضوی بین شهر شما تک و تنهاست حرمتش را همه نگه داریست چادرش آبروی اهل ولاست نکند دور او شلوغ شود.. نکند محملش تکان بخورد.. آی زنها حواستان باشد دم افطار آب و نان بخورد خانه اش که شدست بیت النور نبردیش به سمت ویرانه دور باشد ز آیه تطهیر چشم سنگین مرد بیگانه اهل قم!عمه همین بانو وسط شام دیده اش تر بود با لباس اسیر رد میشد دستهایش براش معجر بود شاعر: @fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
علیهاالسلام 🔹صبح شبستان🔹 قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش جاده خوشبو شده انگار كه بیرون زده است عطر دلتنگی گل از چمدان سفرش! قدمت پشت قدم‌های برادر جاری كوه سرریز شده چشمه به چشمه هنرش! در سفرنامه نوشتن چه مهارت دارد اشک چشمان تو با آن قلم شعله‌ورش گرچه دلتنگی تو سبک خراسانی داشت مانده در دفتر قم، بیت به بیت اثرش عطر معصوم تو در صبح شبستان پیچید كرد آیینه در آیینه پرآوازه‌ترش! پر از آواز كبوتر شده این شهر انگار كه خراسان به قم افتاده مسیر و گذرش! بی‌گمان دور ضریح تو نمی‌گردانند هركه چون دانۀ اسپند نسوزد جگرش! 📝 @fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین *************************** هر چه در وادیِ عشقت می شوم دلداده تر عشق بازی با شما گردد برایم ساده تر اشک می ریزم دمادم در عزایت یا حسین تا برای یاریِ مهدی شوم آماده تر می توانی با نگاهت ، حُر بگردانی مرا تا که گردم از همه آزادگان ، آزاده تر زندگی زیباست آقا با هوای روضه ات زیر این پرچم ، جهانم هست فوق العاده تر در مسیر نوکری افتاده ام کن چون درخت! هر چه بارش بیشتر شد دیدمش افتاده تر ******************************* رضا یزدی اصل @fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
بتاریخ ۲۳ربیع الاول
@fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی روضه‌خوان از حال رفت چون مسیر روضه‌اش تا گوشه‌ی گودال رفت یک‌نفر تا قتلگاه یک‌حرامی هم به سمت خیمه‌ی اطفال رفت لحظه‌ی غارت که شد هرکسی با کیسه‌ای از مال مالامال رفت این چه سرّی داشت که هرکه آمد ناراحت آمد، ولی خوشحال رفت‌ دست‌خالی آمد و با النگو، گوشواره، یا که با خلخال رفت عمه زینب پیر شد گویی از عمرش در این یک‌شب هزاران‌سال رفت کار بالاتر گرفت شمر هم از قتلگاه این‌بار با جنجال رفت ذبح قربانی که شد یک‌حرامی هم سراغ باقی اعمال رفت هرکه آمد قتلگاه با عصا و سنگ و با نیزه به استقبال رفت پس به دست کافران غصب شد مال مسلمان و به بیت‌المال رفت او هم آخر سهم برد ساربان هم سمت او در کسوت دلال رفت اشک‌وخون در چشم‌ها عمر ما در روضه‌های او بر این منوال رفت شاعر: @fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
باسلام بمناسبت ورود حضرت معصومه سلام الله علیهم به شهر مقدس قم دل که بی واهمه نمی ماند سینه بی زمزمه نمی ماند تاکه باشد ضریح معصومه بی حرم فاطمه نمی ماند ازمحمد فضل الهی (دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی) @fazlll
بمناسبت ۲۳ربیع الاول
هدایت شده از °•○☆فضل الهی☆○•°
داریم بدل ارادت معصومه دیدیم بسی کرامت معصومه گردیدپرازخون حرم شاهچراغ در روز و شب شهادت معصومه (اثر:: محمد اسماعیل فضل الهی) (((بمناسبت خبرامروز)))
هدایت شده از دیوان فضل
مسیر شهر مدینه ستاره باران بود و کوچه کوچه‌ی این راه، ریسه بندان بود مُقَّربان الهی به صف شده بودند هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر ملک به شکل بشر آمد و غزل‌خوان بود چه ازدحام عجیبی، چه راه بندانی و هرچه قدر بخواهی گدا فراوان بود حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت در انتهای همین کوچه‌ها پریشان بود بشارت از در و دیوار کوچه می‌بارید ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود جنون به حَدِ خودش می‌رسید هر لحظه بشیر آمده و دست به گریبان بود فضا فضای تهیَّت، هوا هوای جنون زمان زمانِ رسیدن، ملک گل‌افشان بود نفس به سینه گرفت و، صدا نمی‌آمد فقط طنینِ صدا، آیه‌های قرآن بود ز رفت و آمد قدّوسیان شنیدم که حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود نسیمِ باد صبا می‌وزید نیمه‌ی شب مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت که مور دور و برِ خانه‌ی سلیمان بود از این طرف همه میخانه‌ها شده آباد از آن طرف بت و بتخانه هر چه ویران بود سبد سبد گل یاس از بهشت آوردند عبورِ خانه‌ی وحیٍ خدا گلستان بود پیمبران الهی جلوس می‌کردند طبیب می‌رسد از راه، وقت درمان بود فرشته از دل عرشِ برین زمین آمد خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟ خبر رسید که آمد امامِ یازدهم زمان آمدنش فرش، باغِ رضوان بود رسید و روشنی آورد با قدم‌هایش و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود به یمن مقدم مولود خانه‌ی زهرا امامِ هادی علیه السلام، خندان بود نگاهِ فاطمه در چهره‌اش هویدا شد برای اهل نظر این عقیده آسان بود کشید پرده به رویش ستاره‌ی زهره ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود کسی رسیده که حاتم گدای او بود و همیشه سفره‌ی او پهن و از کریمان بود کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی به فکر سفره‌ی خالیِ مستمندان بود کسی که قبل ولادت نبود، آمده بود خلاصه خانه‌ی او مجمعِ محبان بود دیوان اشعار فضل الهی
هدایت شده از دیوان فضل
مسیر شهر مدینه ستاره باران بود و کوچه کوچه‌ی این راه، ریسه بندان بود مُقَّربان الهی به صف شده بودند هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر ملک به شکل بشر آمد و غزل‌خوان بود چه ازدحام عجیبی، چه راه بندانی و هرچه قدر بخواهی گدا فراوان بود حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت در انتهای همین کوچه‌ها پریشان بود بشارت از در و دیوار کوچه می‌بارید ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود جنون به حَدِ خودش می‌رسید هر لحظه بشیر آمده و دست به گریبان بود فضا فضای تهیَّت، هوا هوای جنون زمان زمانِ رسیدن، ملک گل‌افشان بود نفس به سینه گرفت و، صدا نمی‌آمد فقط طنینِ صدا، آیه‌های قرآن بود ز رفت و آمد قدّوسیان شنیدم که حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود نسیمِ باد صبا می‌وزید نیمه‌ی شب مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت که مور دور و برِ خانه‌ی سلیمان بود از این طرف همه میخانه‌ها شده آباد از آن طرف بت و بتخانه هر چه ویران بود سبد سبد گل یاس از بهشت آوردند عبورِ خانه‌ی وحیٍ خدا گلستان بود پیمبران الهی جلوس می‌کردند طبیب می‌رسد از راه، وقت درمان بود فرشته از دل عرشِ برین زمین آمد خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟ خبر رسید که آمد امامِ یازدهم زمان آمدنش فرش، باغِ رضوان بود رسید و روشنی آورد با قدم‌هایش و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود به یمن مقدم مولود خانه‌ی زهرا امامِ هادی علیه السلام، خندان بود نگاهِ فاطمه در چهره‌اش هویدا شد برای اهل نظر این عقیده آسان بود کشید پرده به رویش ستاره‌ی زهره ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود کسی رسیده که حاتم گدای او بود و همیشه سفره‌ی او پهن و از کریمان بود کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی به فکر سفره‌ی خالیِ مستمندان بود کسی که قبل ولادت نبود، آمده بود خلاصه خانه‌ی او مجمعِ محبان بود دیوان اشعار فضل الهی
هدایت شده از دیوان فضل
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند خاک شما شدند و هوادارتان شدند زیباترین اهالی دنیای عشق هم یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند لطف شماست اینکه تمامی انبیا بالاتفاق سائل دربارتان شدند آنها که پای منت چشم کریمتان بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند این بالهایی که زیر بت عشق سوختند خاک تبرک در و دیوارتان شدند نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت ای جلوه خدایی بی انتها حسن خورشید روشن سحر سامرا حسن بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است نور خدا مکمل توحید ما حسن امشب عروج زخمی بال مرا ببر تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن در بین خانواده زهرای مرضیه باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن زنجیره ی محبت زهراست دین من با یک حسین و چار علی و دوتا حسن سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت روی زمین اگر حسن عسکری نداشت آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی یک التماس پشت درم میکند تویی آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها با یک سلام معتبرم میکند تویی آنکه برای پر زدن سامرایی ام هرشب دعا برای پرم میکند تویی آنکه مرا برای خودش خانه خودش با یک نگاه ، در به درم میکند تویی آنکه تو را همیشه صدا میکند منم آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی شکرخدا گدای امام حسن شدم خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد امشب دعا کنید ظهوری کند مرا تا اینکه میهمان حضوری کند مرا امشب دعا کنید بیاید نگار ما آیات روشنایی شبهای تار ما امشب دعا کنید بیاید در این خزان فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما امشب دعا کنید بیاید گل خدا تا اینکه این بهار بیاید به کار ما امشب دعا کنید بیاید ز راه دور مرکب سوار آل علی تک سوار ما آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود حتی نبود سجده ی سجاده یار ما زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا زهرا کند دعا که بیایی کنار ما اشعار مذهبی حاج محمداسماعیل فضل الهی
هدایت شده از دیوان فضل
هدایت شده از دیوان فضل
بسم‌الله الرحمن الرحیم دیوان فضل ▶️ ای که رخت از خدا کرده حکایت گری هست برازنده ات رهبری و سروری چهرهء ماهِ تو را ماه بُود مشتری من نزدم هیچ وقت غیر درِ تو دری جلوه گهِ ساحتِ حضرت پیغمبری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری نور دل فاطمه آینۀ بوتراب پیش تو زانو زند صبح و غروب آفتاب بر دل بی تاب ما بیشتر از این بتاب هر چه که دادم سلام از تو گرفتم جواب بر همه دلها مقیم از همه عالم سری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری وسعتِ بی انتها رحمت جاری شدی بر دلِ پائیزیان پیک بهاری شدی سوژهء نابِ لبِ ذاکر و قاری شدی مثل عمویت حسن نامگذاری شدی تو حسنِ دومِ فاطمۀ اطهری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری زنده و جاوید شد تا ابد آثار تو کرده به دلها اثر نرمیِ گفتار تو مهدیِ صاحب زمان دلبر و دلدار تو تا به ابد کعبه سوخت در تبِ دیدار تو سعی و صفا مروه ای کعبه منا مشعری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری هم حرمت دلرباست هم حرمت با صفاست یک حرمِ ساده نیست جلوه گر کبریاست معتقدم تا ابد قبلۀ دل سامراست زائر تو در حرم زائر عرش خداست تو پسر فاطمه تو پسر حیدری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری هم دل هفت آسمان هست زمین گیرِ تو هم همۀ کائنات در یَدِ تسخیر تو قلب تمام وجود بسته به زنجیر تو گردشِ چرخ و فلک هست به تأثیر تو فاطمه کوثر ، شما آیه ای از کوثری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری در همۀ آسمان تو قمرت مهدی است تاج سرِ عالمی تاج سرت مهدی است باعث فخرت شده که ثمرت مهدی است تو پدرت " هادی " و تو پسرت " مهدی" است پس تویی با این حساب قطب هدایتگری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری آل علی بوده اید بانیِ شور و شعور از برکات شما نور کند کسب نور نذر شما " أِن یکاد " چشم بدان از تو دور نوکریِ درگهت باعثِ حسِّ غرور ماهِ نکو منظری مثل علی محشری سیدنا الدخیل ، یا حسن العسکری ⏹ © کانال شعرفضل الهی