به زبون خودمون میگه برید پی کارتون

دوباره حضرت موسی فرداش میاد

دوباره همون خدمت کار همون رفتار رو انجام میده

میگن تا چهل روز حضرت موسی میومده و میرفته

و کسی تو دربار فرعون اینا رو راه نمیداده

فرعون یه دلقکی داشت زمانی که خسته میشده برا فرعون دلقک بازی در میاورده

زمانی که خسته می‌شده

این دلقک کارش خندوندن فرعون بوده

این دلقک حضرت موسی رو دیده بوده که با لباس چوپانی و یک عصا می‌گفته من پیغمبر خدام میخواد شمارو دعوت کنم

این دلقک یه روز میاد لباس چوپانی می‌پوشه

چوب هم دستش میگیره روبه روی فرعون می ایسته

میگه این چه لباسیه پوشیدی دلقک

میگه من پیغمبر خدام اومدم شمارو به دعوت کنم

اوناهم کلی خندیدن شد سوژه خندیدن فرعون

هی هر روز میومد می‌گفت من پیغمبر خدام دعوت منو قبول نکنی عذاب نازل میشه

هی اینا میخندیدن

تا اینکه یه روز بلاخره فرعون بهش میگه اینارو از کجا یاد گرفتی

گفت که یکی میاد دم در همچنین حرفایی رو میزنه

گفت خب بگید خودش بیاد خودش رو ببینم

این زمینه ای شد که حضرت موسی رو راه دادند به کاخ فرعون

خلاصه فرعون دعوت رو قبول نکرد

عذاب خدا نازل شد

روایت میگه وقتی فرعونیان داشتند غرق میشدن

این دلقک جز فرعونیان نیست