eitaa logo
👪 پرسش و پاسخ زنانه💏
251 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
898 ویدیو
49 فایل
جهت بالابردن اطلاعات زناشویی واحکام و اعتقادات حل مشکلات تازه عروس ودامادها
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 خانمها_بدانند "مقایســه کــردن مــمنوع" 🔹 یه نقص خیلی بزرگ و بد، که متاسفانه اکثر خانم‌ها دارند، مقایسه کردنه.... 🔸 برای یه مرد هیچی سخت‌تر از این نیست که با کسی مقایسه‌ش کنی... ❎ این جملات مقایسه‌ای ممنوع....! 🔹 همه شوهر دارن؛ ما هم شوهر داریم...! 🔸 شوهر خواهرم؛ خواهرم اینا را دائم می‌بره مسافرت، ولی من دق کردم تو این خونه.... 🔹 آقای فلانی همسایه کناریمون، هر وقت میره خونه دوتا پلاستیک پر دستشه، کلی چیز خریده واسه خونشون؛ ولی تو همیشه دست خالی میای... -----------*✨🌹✨*---------- -----------*✨🌹✨*-----------
به نام خدا پیرمردی بود با لباس روحانی و پارچه سیاهی که دور سر پیچیده بود. وقتی که برای اولین بار نظرم به چهره او افتاد، ضربان قلبم تندتر از قبل شد. چیزی در چهره اش بود که بیننده را به خودش جذب می کرد. من مسیح را دوست داشتم. همیشه یک چهره نورانی از او در نظرم مجسم می کردم; چهره ای مهربان و با جذبه. مجسمه های مسیح و تصاویر کلیسا نمی توانستند مرا قانع کنند. چهره ای که از مسیح در نظر داشتم، با همه اینها فرق می کرد شاید برای یک مسیحی اعتراف سختی باشد، ولی اعتراف می کنم که برای یک لحظه احساس کردم مسیح در مقابلم نشسته وقتی به خانه رسیدم، مادر نگران شده بود. پرسید: "چرا این قدر دیر کردی؟ " گفتم: "ببخشید، فکر نمی کردم این قدر طول بکشد. الان توضیح می دهم. " پرسیدم: "مادر، می خواهی مسیح را ببینی؟ " با تعجب گفت: "مثل این که توی این چند ساعت خیلی فرق کرده ای! این حرفها چیست که می زنی؟ " گفتم: "مادر، به خدا خود مسیح است که برگشته! باید از نزدیک او را ببینی! " مادر با ناراحتی گفت: "دیگر این حرف را تکرار نکن! درست است که ادیان الهی ریشه مشترکی دارند و باید به افراد روحانی احترام گذاشت ولی یادت باشد که نباید هیچ کس را با مسیح مقایسه کنی! " از او پرسیدم: " به نظر شما آمدن او به اینجا اشکال دارد؟ " مادر گفت: "نه; از نظر من، نه! ولی پدرت دنبال یک جای ساکت و آرام می گشت. حالا دیگر اینجا آرام نخواهد بود!" پدر از راه رسید با ناراحتی گفت: "امسال سال بدبیاری من است. هرجا می روم، بدشانسی هم دنبالم حرکت می کند! آن از ورشکستگی شرکت; این هم از وضعیت اینجا! " مادر گفت: "توی روزنامه خوانده ام که او قصد دارد به ایران برگردد. شاید هم همین چند روز آینده برود! " پدر گفت: "حالا چرا به اینجا آمده؟ به این دهکده کوچک؟ ! " گفتم: "کاش شما هم آمده بودی و او را می دیدی; انگار خود . . . " قبل از اینکه اسم "مسیح" را بر زبان بیاورم، ادامه صحبتم را خوردم گفتم: "خیلی با جذبه و روحانی است! " پدر با تمسخر گفت: " خودمان به اندازه کافی کشیش داریم! " چندروز بعد پدر عصبانی بود و با خودش صحبت می کرد: "همه جا شلوغ است. همه جا سرو صدا است. همه جا رفت و آمد است. چقدر پلیس! چقدر خبرنگار! " گفتم: "الان توی این مدت که او اینجاست، شما یک بار هم به دیدنش نرفته اید. شما که کاری ندارید، حالا یک بار به دیدن او بروید، شاید فایده ای داشته باشد. " پدر گفت: "چه فایده ای! او هم مثل بقیه کشیشهاست; حتما همه اش نصیحت می کند! من حوصله نصیحت شنیدن ندارم. تازه او که به زبان ما صحبت نمی کند; چه فایده ای دارد؟ " گفتم: "شما خودتان قبلا به من یاد داده اید که آدم نباید زود قضاوت کند من که می گویم او مثل بقیه نیست. لازم هم نیست زبانش را بفهمی; آدم از دیدنش هم لذت می برد همین دیروز که سخنرانی می کرد، تعدادی دانشجوی فرانسوی هم آمده بودند. یک خبرنگار از آنها پرسید که وقتی فارسی بلد نیستند، چرا می آیند و پای سخنرانی او می نشینند؟ آنها هم گفتند که از جاذبه روحانی جلسه استفاده می کنند...شما را به خدا، یک بار هم که شده، بیایید; ضرر که ندارد" گفتم:"به خاطر من که پسرتان هستم، بیاید. فقط چند دقیقه آنجا بنشینید; اگر خوشتان نیامد،برگردید" پدر آماده شد و راه افتادیم او که آمد،همه به احترامش ایستادند. توجه من بیشتر از همه،متوجه پدر بود که دیدم اشک در چشمانش حلقه زده بعد از آن روز، پدر هم برای شنیدن سخنرانی او هر روز با من می آمد و حالش روز به روز بهتر می شد. با وجود آن که شلوغی و رفت و آمد در دهکده کم نشده بود، پدر دیگر آن حالت عصبانیت و ناراحتی گذشته را نداشت شب تولد مسیح بود دور درخت کاج شب کریسمس جمع شده بودیم که زنگ در به صدا درآمد. به همدیگر نگاه کردیم. این وقت شب کسی را نداشتیم که زنگ بزند. خواستم بروم و در را باز کنم که پدر گفت: "نه، من خودم می روم" در را که گشود، مردی با چند شاخه گل و یک جعبه شیرینی پشت در ایستاده بود. مرد با خوشرویی سلام کرد و گفت: "اینها را از طرف آیة الله خمینی آورده ام. ایشان تولد حضرت مسیح را به شما تبریک گفتند و از این که ممکن است حضورشان در دهکده موجب زحمت شما شده باشد، عذرخواهی کردند " پدر حیرت زده ایستاده بود شیرینی و گل را گرفت و گفت: "از جانب ما از ایشان تشکر کنید" مادر پرسید: "چه کسی بود؟ " قبل از اینکه پدر چیزی بگوید گفتم: "امسال ازطرف مسیح برایمان هدیه فرستاده اند;گل و شیرینی" پدر بی آن که چیزی بگوید به سمت اتاق خودش رفت و چند لحظه بعد صدای هق هق گریه اش را شنیدم گویی چیزی درونش شکسته بود و برای اولین بار می دیدم که بلند بلند گریه می کرد 📝 یک خاطره ی واقعی برگرفته از کتاب *روزی که مسیح را دیدم*
❗️ بعضی از مردم فکر می‌کنن که حمد و سوره نماز رو چه آهسته بخونن و چه بلند، فرقی نداره. 📛 درحالی‌که این درست نیست. ✍️ آقایون باید حمد و سوره نماز «صبح» و «مغرب و عشا» رو بلند و حمد و سوره نماز «ظهر و عصر» رو آهسته بخونن؛ اگه عمداً برعکس انجام بدن، نمازشون باطله. ✍️ خانم‌ها هم باید نماز ظهر و عصر رو آهسته بخونن و اگه عمداً بلند بخونن، نمازشون باطله. اما نماز «صبح» و «مغرب و عشا» رو می‌تونن بلند بخونن یا آهسته؛ البته اگه نامحرم هست، بهتره آهسته بخونن (بعضی مراجع: در این صورت، باید آهسته بخونن) ⭕️ نکته: هر دو گروه، اگه فراموش کنن یا چون مسئله رو نمی‌دونستن، این‌طور خونده باشن، نمازهای گذشته‌شون اشکالی نداره. 🔺توضیح‌المسائل مراجع، ج۱، م۹۹۳.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🔆به حمّام راهش ندادند 🌱ابراهیم ادهم بلخی (م 161) ابتدا در بلخ پادشاه زاده بود، به سبب وقایعی چند، ترک مال و منصب کرد و به تزکیه و مبارزه نفس و زهد روی آورد. ازجمله نوشته‌اند: 🌱روزی در قصر خود نشسته بود و بیرون آن را تماشا می‌نمود. ناگاه دید مرد فقیری در سایه‌ی قصر او نشست و کیسه نانی کهنه را باز کرد و یک قرص نان از آن بیرون آورد و خورد و بر روی آن آبی آشامید و به‌راحتی خوابید. 🌱ابراهیم با خود گفت: هرگاه نفس انسان به این مقدار غذا قناعت کند و راحت بخوابد، چرا من برای این مظاهر دنیوی، باید در زحمت باشم و آخرش حسرت و در وقت مُردن هم نتیجه‌ای نداشته باشد. 🌱پس به‌کلی ترک مملکت و ریاست کرد و لباس فقر پوشید و از بلخ هجرت کرد. نقل است که روزی خواست داخل حمّام شود، مرد حمّامی چون لباس‌های کهنه در تن او دید و او را عاری از مال دنیا یافت، به حمّام راهش نداد. 🌱ابراهیم گفت: «جای تعجّب است که بدون مال به حمّام راهش نمی‌دهند، بااین‌حال چطور بدون طاعت و انجام اعمال نیک طمع دارد، داخل بهشت شود!» 📚(تتمه المنتهی، ص 154)
به این میگن آذری واقعی باغیرت ولایی
🎀 🎀 ✨اگه میخواین توی رفتارتون و برخوردتون با همسرتون موثر تر و لطیف تر باشین:  ✨وقتی همسرتوت حرف میزنه مستقیم نگاهش کنین و مرتب با سر حرفش رو تایید کنین یا جملات تاییدی بهش بگین. مثل درست میگی و ... و مهمتر از همه اینکه لبخند به لب داشته باشین  ✨اگه نقدی هم به حرفش دارید، همون اول نزنین توی ذوقش. اول سعی کنید با چند تا نکته مثبت توی حرفهاش تاییدش کنین و بعد نظر خودتون رو با ملایمت بگین. مطمئن باشید که اینطوری اثر حرفتون خییییلی بیشتره♥️❤️
💑 با همسـر پرخاشگر و غرغرو چگونـه رفتار کنیم؟ 🔸یک راه حل برای پرخاشگری‌های بی‌مورد همسـر این است که از او بخواهـید تمــام انتقادات خود را نسبت به شما روی کاغذ بنویسد و به شما بدهد. 🔸بعـد از خواندن انتقادات به هیچ وجه در صدد دفــاع از انتقاداتش برنیایید چون نتیجه‌ی عکس می‌گیرید حتی اگر حق با شماست صبوری کنید و گارد نگیرید. فقط به او با خوشرویی بگویید سعی می‌کنم عیب هایم را برطرف کنم. 🔸انتقادات او را چندین دفعه با دقّت بخوانید و خود را جای او بگذارید تا بتوانید او را درک کنید. این‌کار او را از لحاظ روحی تخلیه کرده و به او آرامش نسبی می‌دهد. 🔸مهم‌تر اینکه این‌کار برای رشد و بالا رفتن سعه‌ی صدر شما تمرین بسیار مفیدی است و یقیناً با استقبالِ شما از انتقاداتش، محبوبیّت خاص و ویژه‌ای پیدا خواهید کرد.
❤️ 🎀 🎀 ❤️اگه خانوما بدونن چقدر عشوه و ناز برا مردان دوست داشتنی و لذت بخشه به جای وقت صرف کردن برای آشپزی و بساب و بشور، را یاد می گرفتن و انجام میدادن و اگر به خوبی و به جا و به اندازه باشه جای همه چیز رو می گیره ❤️ به شما بگم عشوه گری حتی از زیبایی صورت و اندام و خوش تیپی هم مهمتره چون محرکتره. ✅ فرق زن با مرد در چیست!؟ ‼️ زنی که حرکات و عشوه های خاص زنانه نداشته باشه و رفتار و حرف زدنش مردونه باشه به چه درد شوهر می خوره؟ 👈خب مرد اگه می خواس با یک زنِ مرد ازدواج کنه اصلا چرا ازدواج کنه؟ خب دوستای هم جنس خودش بودن که ، براش بس بود دیگه
یک زندگی مشترک خوب فقط اتفاق نمی افتد بلکه مجموع هر روز زندگی کردن در کنار یکدیگر و انتخاب مهربانی، عشق، درک متقابل و احترام به جای خیانت، دروغ و توقعات بی جا می باشد»
🔴قابل توجه آقایان اگر میخاین همسرتون باهاتون زیاد حرف بزنه وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه 👈🏻 خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه... 👈🏻 سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید... 👈🏻 از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید ✔ مثلا: ⇦ آها... ⇦ عه چه جالب... ⇦ جدی؟؟؟ ⇦ وای چه باحال... ⇦ بعدش چی شد؟ ⇦ عجب... ⇦ که اینطور... 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
❇️ ❇️ آقایون محترم! شما در مقابل کارهای همسرتان، در نوع لباس پوشیدن، در نوع آرایش و زیبایی او مسئول هستید. نگید، همسرم دوست داره با آرایش بره بیرون و به من ربطی نداره❗️ جدای از اینکه آسیب‌های دنیایی در زندگی برای شما دارد، آسیب‌ها و ضررهای اخروی هم دارد. ◽️ پيامبراكرم (صلّی الله عليه و آله) می فرمایند: 💢 زن اگر از خانه خودش با و زينت و معطر خارج شود و شوهرش به اين كار او راضی باشد، به هر قدمی كه آن زن بر می‌دارد برای شوهرش خانه‌ای در بنا می‌گردد. . 📚بحارالانوار، ج100،ص249 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺