ناب ترین مطالب تربیتی کشور رو در کانال خودتون بخونید و لذت ببرید. 💕
بوستان معرفتی تنهامسیرآرامش👇🏼🌱☘️
🌳 #راهنمای_جامع استفاده از مطالب مهم و دنباله دار کانال
🔍 #تربیت_فرزند👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/14913
🔍 #نکات_تربیتی_خانواده👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/7
🔍 #ازدواج_تنهامسیری👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/1483
🔍 #کنترل_ذهن👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/8638
🔍 #حکومت_ولایی👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/200
🔍 #مبارزه_با_راحت_طلبی👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/614
🔍 #احساس_نیاز_به_خدا👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/833
🔍 #دشمن_شناسی👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/2577
🔍 #هدایتگری_تنهامسیری👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/3756
🔍 #ثروت_در_اسلام👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/5352
🔍 #اسلام_و_یهود👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/11314
🔍 #نهال_ولایت👇
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/6001
🔍 #نقدی_بر_قانون_جذب
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/10990
🔍 مباحث #مزاج_شناسی
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/14565
🔍 #دنیای_مدیریت_مومنانه
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/16698
🔍 #افزایش_ظرفیت_روحی
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/22667
🔍 #خصوصیات_تنهامسیری
https://eitaa.com/IslamLifeStyles/23250
🎁 گروه ها، کانال ها و دوره ها و فروشگاه های مورد تایید تشکیلات #تنهامسیرآرامش و حاج آقا حسینی 👇🏼👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/4197187607C49491de0fb
🌹🎽🌷🏆🌹🎁🌷
#معرفی_نامه تنهامسیر
سلام علیکم🌹
خدا قوت. خیییلی خوش اومدید.😊
✅ برای معرفی خودمون باید بگم که
#تنهامسیرآرامش صرفا یه کانال نیست. بلکه یک جریان عمیق و زنده و پویا هست✨☀️
✔️ یه #تشکیلات بزرگ از مومنینی که از زندگیشون لذت میبرن💕
مومنینی که نگاهشون به رنج و لذت ها خیلی دقیق و حساب شده هست، قدرت روحی دارن و توکلشون به خداست...
🌷 مومنینی که اسیر تمایلات سطحی نمیشن و همیشه به دنبال بالاترین لذت ها هستند..
💞 تنهامسیر یه جنبش بزرگ اجتماعی "برای خدمت حداکثری به ولایت" هست، برای مقدمه سازی ظهور امام زمان ارواحنا فداه...
☢️ تنهامسیر آرامش شامل صدها کانال و گروه و چند ده هزار جمعیت هست که همگی مثل یک خانواده بزرگ، درد همدیگه رو میفهمن، باهم میخندند و با هم گریه میکنن، با هم روضه گوش میدن، با هم خرید تشکیلاتی میکنن، با هم زندگی میکنند و با هم لذت میبرن از بندگی پروردگار...
💕و ان شالله روز قیامت همگی با هم وارد بهشت رضوان الهی میشن...
🌍 تنهامسیرآرامش یه تحول بزرگ در جامعه جهانی خواهد بود، تحولی که ان شالله در نهایت به تشکیل حکومت جهانی حضرت ولی عصر (عج) منتهی خواهد شد...
با تقدیم احترام
به #تنهامسیرآرامش خوش اومدید....😌🌹
http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
امضای بیعت با امام خامنه ای مدظله: lk5.ir
پویش جهانی #بیعت_سلیمانی_ها
👌👌👌👌👌👌👌👌👌
حتما تو این پویش شرکت کنید
چون امضاهاتون به دست رهبر عزیزمون میرسه و ان شاءالله دلش شاد میشه که سردار سپاهش اینهمه عاشق و پیرو داره !
🌹🌹🌹
شادی دل غمدیده رهبر مظلوم مون صلوات ....
الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
" تنهامسیر ":
💠علامه مصباح: خداوند کسی را که به دشمن دل ببندد، ذلیل می کند
🔹 خداوند کسی را که به فاجری دل ببندد، قطعا محروم میکند، چه رسد که انسان به کسی دل ببندد که علیه اسلام اقدام میکند و آنها را آزار و اذیت کرده، تحریم میکند، دانشمندانشان را #ترور میکند و در زندگی مسلمانان مانع ایجاد میکند.
🔻طبیعی است که خداوند کسانی را که توکل به خدا را رها کنند و به چنین افرادی دل ببندند، بدبخت، بیچاره و ذلیل میکند. ۱۳۹۷.۵.۲۰
#حماقت
#دل_بستن_به_کدخدا
#انتقام_سخت
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
@TanhaaRaheNejat
گروه : فرهنگی هنری » قرآن و عترت
ماجرای کمک امام زمان (عج) به مرد عاشق!
مرد فقیری که گرفتار فقر و بیماری بود، با کمک امام زمان (عج) از مشکلات رهایی یافت و به دختر مورد علاقه اش رسید.
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛این داستان در مورد فردی است که عاشق دختر همسايه شده بود. او برای رسيدن به عشقش هر کاری میکند ولی در آخر متوسل به درگاه امام زمان (عج) میشود، که با عنایت حضرت صاحب الزمان (عج) از بیماری نجات یافت و به دختر مورد علاقهاش رسید.
نکات بسيار تامل برانگيز در اين داستان وجود دارد. از جمله اينکه زيارت وجود مقدس حضرت میتواند نصيب هر کسی شود (و اين نيست که خاص عرفا يا خواص باشد) و ثانيا برای ديدار حضرت لازم نيست که حتما درخواست بسيار عارفانهای داشته باشی. ظاهرا کيفيت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اينکه هر چی میخواهی را خالصانه طلب کنی.
شيخ باقر کاظمی مجاور در نجف حديث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که شيخ محمد حسن سريره نام داشت. او در سلک اهل علم، مرد با صداقتی بود. بيمار بود و در نهايت تنگدستی و فقر و احتياج زندگی میکرد. حتی قوت و غذای روزانه خود را نداشت و بيش تر اوقات به خارج نجف در بيابان نزد اعراف اطراف نجف میرفت تا اين که قُوت و آذوقه ای برايی خود تهيه کند امّا آنچه به دست میآورد او را کفايت نمیکرد . با همين حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانوادهاش خواستگاری کرده بود اما فاميل های آن زن، به سبب فقر و تهیدستی شيخ، به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت اين ابتلا در همّ و غمّ شديد بود.
هنگامی که تهی دستی و بيماری او شدت يافت و از ازدواج با آن زن ناامید شد تصميم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رود تا بلکه حضرت صاحب الامر (عجل اللّه فرجه) را از ناحيهای که نمیداند ببيند و مراد خود از او بگيرد.
شيخ باقر میگويد: شيخ محمد گفت: «من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه! هنگامی که شب آخر فرا رسيد شب زمستانی و تاريکی بود و باد تندی میوزيد و کمی هم باران میباريد و من هم در دکّههای درب ورودی مسجد کوفه يعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمیتوانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سينهام میآمد به داخل مسجد روم و با من هم چيزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و اين وضعيت، سينه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشيده و دنيا در چشمم تيره شده بود و با خود فکر میکردم که اين 39 شب به پايان رسید و اين آخرين شب است و من کسی را نديدم و چيزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار اين سختی عظيم هستم و اين همه سختی و مشقت و ترس را در اين چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن ياس و نااميدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود.
در همین زمان که در فکر بودم و کسی در مسجد نبود، آتشی روشن کردم تا قهوهای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم. زيرا عادت به آن داشتم و نمیتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسيار کم بود. ناگهان شخصی را ديدم که از ناحيه در اول, به سوی من می آمد.
هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم اين عرب بيابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در اين شب تاريک نمیتوانم بمانم و اين امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اين بين که من در انديشه بودم او نزديک من آمد و به من را به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من متعجب شدم از اين که او اسم مرا میداند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او میروم .
از او سوال کردم از کدام قبيله هستی؟ فرمود: «از بعضي از آنها.» من شروع کردم به شمردن طوايف اعراب اطراف نجف. او در پاسخ جواب می داد: «نه !!» و من هر طايفهای را ذکر میکردم او میفرمود: «از آنها نيستم.» اين امر مرا خشمگين کرد و به او گفتم: «آری تو از طريطره هستی» و اين را به صورت استهزا گفتم و اين لفظی است که معنی ندارد. او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: «چيزی بر تو نيست که من از کجا باشم اما چه چيز سبب شده که تو به اينجا آمده ای؟»
من به او گفتم: «برای چه سوال می کنی؟» فرمود: «ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی.» من از حسن اخلاق و شيرينی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم ميل به او پيدا کرد و او هر مقدار سخن میگفت محبت من به او زيادتر میگشت. براي او سيگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: «تو بکش من نمی کشم.» در فنجان برای او قهوه ريختم و به او دادم، او گرفت و کمی از آن نوشيد و باقی را به من داد و فرمود: «تو آن را بنوش.» من آن گرفتم و نوشيدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشيده بود اما محبت من هر آن به او زياد میشد. به او گفتم:« ای برادر! خداوند تو را در اين شب به سوی م
ن فرستاده تا انيس من باشی.» آيا با من نمیآيی که نزد قبر مسلم(ع) برويم و آنجا بنشينيم و با يکديگر صحبت کنيم؟» فرمود: «با تو میآيم اما جريان خودت را بگو.»
من نیز جریان خود را به او گفتم: «من واقع را برای شما میگويم، من در نهايت فقر و نيازمندی هستم. از آن وقتی که خود را شناختم و با اين فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سينه ام بيرون میآيد و معالجه آن را نمیدانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پيدا کردهام و به سبب تنگدستی ميسر نشده است که او را بگيرم. گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند که در حاجتهای خود به صاحب الزمان(عج) متوسل شو و به همین خاطر چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بيتوته نما که او را خواهی ديد و حاجت تو را برآورده سازد و اين آخرين شب از چهل شب است و من در اين شب چيزی نديدم و در اين شب ها من تحمل مشقت های زيادی کردم و اين سبب آمدن من و اين خواسته ها و حوائج من میباشد.»
آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود: «اما سينه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی میگيری و اما تهی دستی و فقر تو باقی میماند تا از دنيا بروی.» من هيچ توجه به اين سخنان نداشتم و به او گفتم: «به کنار قبر مسلم نمیروی؟» فرمود: «برخيز»، برخاستم و متوجه جلوی خود بودم. هنگامی که وارد زمين مسجد شدم به من فرمود: «آيا نماز تحيت مسجد نمی خوانی؟» گفتم: «چرا میخوانم»، سپس او نزديک شاخص که در مسجد است ايستاد و من هم پشت سر او به فاصله ايستادم و تکبيرة الاحرام گفم و مشغول قرائت سوره فاتحه شدم.
من مشغول نماز بودم و سوره حمد را میخواندم. او نيز فاتحه را قرائت مینمود اما من قرائت احدی را همانند او از زيبايی نشنيده بودم. در آن هنگام با خود گفتم: «شايد اين شخص صاحب الزمان (ع) باشد و ياد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد.» هنگامی که اين مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود. ناگهان نور عظيمی او را احاطه کرد که ديگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمیديدم اما او همچنان نماز میخواند و من صدای او را میشنيدم. بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم. پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمين به بالا متوجه شد و من ندبه و گريه میکردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی مینمودم. به او گفتم: «شما صادق الوعد هستيد و مرا وعده داديد که با من نزد قبر مسلم برويم»، در آن هنگام که با آن نور تکلم میگفتم ديدم آن نور به سمت حرم مسلم حرکت کرد و من نیز با او حرکت کردم. آن نور داخل حرم شد و در بالاي قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گريه و ندبه میکردم تا فجر دميد و آن نور عروج کرد.
هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود: «سينه ات خوب شد.» ديدم سينهام صحيح و سالم است و ديگر سرفه نمیکنم و يک هفته بيش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسايه را آسان کرد و از جايی که گمان نمیکردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستیام همچنان باقی ماند همانطور که حضرت صاحب الزمان (صلوات اللّه و سلامه عليه و علي آبائه الطاهرين) خبر داده بود.
منبع:امام مهدی، نظری منفرد، حکايت 10
دریای دزد و قاتل!
ﮐﻔﺶ ﮐﻮﺩکی ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ ...
ﺁنطﺮﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ...
ﺟﻮﺍنی ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﻗﺎﺗﻞ ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩی ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪی ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎی ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ! ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ
بر آنچه گذشت ، آنچه شکست ، آنچه نشد ...
حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد
@TanhaaRaheNejat
👆 عکس از پشت صحنه فیلم
◽️ فیلم سینمایی « #واکسن_ایرانی»
▫️ایده: گلوبالیستها و فراماسونرها
▫️نویسندهی طرح: #بیل_گیتس و فائوچی انگلیسی_آمریکایی
▫️نویسنده فیلم نامه: دکتر علی اکبر ولایتی
▫️تهیه کننده: سعید نمکی
▫️دستیار تهیه کننده: علیرضا مرندی
▫️طراح صحنه: محمد مخبر
▫️منشی صحنه: کیانوش جهانپور
▫️کارگردان هنری: کل صدا و سیما
▫️مسول انتخاب بازی گران: علیرضا زالی
▫️بدل کار: قدیر
▫️چهره پرداز: هادی انصاری
▫️کارگردان: #مینو_محرز و شرکاء
▫️دستیار کارگردان: مسعود مردانی
▫️مدیر تولید: ملک زاده
▫️فیلم بردار: میبینید که زیادند درصحنه
▫️بازیگر نقش اول: خانم مخبر با چادر قرضی و بازوی سیاه
▫️نقاد فیلم؛ مرتضی کهنسال نالکیاشری
#واکسن_کرونا
#توطئه_واکسن
@TanhaaRaheNejat