جعبه کمک های اولیه
شاید جریان زندگی شاید زیبایی نور ها و من دلم میخاد تماشا کنمشون
شاید اگر توی اون مترو با لباستی بافت و گرمم بودم آرام تر و خوشحال تر بودم
و شاید خودم هم نميدونستم که خوشحال و آرومم...
هدایت شده از شـڪلاتی مستر تِرِزا
تازه دارم میفهمم
کم کم
دارم میفهمم انقدری زده به سرم و حوصلم سر رفته
که حاضرم 355 کلیومتر برم
و یه شب تا صبح بیدار بمونم
فیلم ببینم
بایکیت و شکلات اسمارتیزی بخورم
تا حد دل درد بخندم
و اخرش از خواب زیاد مست شم
سکوت کنم
نگاه کنم
لبخند بزنم
پرواز کنم پرواز کنم پرواز کنم
جعبه کمک های اولیه
+با آنهمه بحران چگونه زنده ماندید؟ _رویا میبافتیم:)
_ امید '' میساختیم ''
هدایت شده از نسل زد(:
اونجا که محمود دولت آبادی میگه: مغزم،مغزم درد میکند از حرف زدن، چقدر حرف حرف زده ام چقدر در ذهنم حرف زده ام!
هدایت شده از نسل زد(:
خدایا به من عشق و شوقی عطا کن که بوسیله ی آن به خودت نزديك شوم ..