آرامش_4.mp3
8.45M
#آرامش ۴
۱ـ سختگیری نسبت به خود و دیگران
۲ـ نق و غر دائم، نسبت به وضع موجود
۳ـ درگیر شدن قلب در زرق و برق زندگی مدرن
👈چونان امواجی مهیب و مداوم، دریایِ آرام وجود شما را متلاطم میکنند.
🎤سخنران: #استاد_محمد_شجاعی
#آرامش_روح_و_جان
@ashrazaminezhoor
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
#کـــــرامـــــات
#توسل به حضرت مهدی علیه السلام
✍...در سالی که در شهر مقدس قم #خشکسالی عجیبی شد،آیت ا...العظمی آقا سید محمد حجت کوه کمری(متوفای 1372 ه.ق)چهل نفر از فضلای حوزه علمیه قم را انتخاب نمودند و دستور فرمودند: به مسجد مقدس جمکران بروند و در آن جا بعد از نماز صاحب الزمان علیه السلام،زیارت عاشورا بخوانند و دعا کنند که از عنایت حضرت ولی عصر علیه السلام خداوند متعال باران بفرستد.
👳طلاب محترم صبح با پای پیاده عازم مسجد جمکران شدند و بعد از نماز و #زیارت_عاشورا و دعا جهت باران از مسجد مقدس جمکران بیرون آمدند به طرف شهر مذهبی قم به راه افتاد که وسط راه باران شدیدی گرفت که قابل تحمل نبود.
✍...پی نوشتها:
📗1)-آداب انتظار عارفان،ص109،
📕2)-ناشر عطر یاس و کتاب مسجد مقدس جمکران، تجلیگاه صاحب الزمان(عج)،ص40
#کرامات
#کلام_عارفان
@ashrazaminezhoor
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─
👌 #دانستنیهــــــــاے مهــــ📝ــــدویت.!
👣 تشـــ☀️ــــرفــــات 👣
✍...در اتوبوس نشسته بودیم كه اذان از رادیو پخش شد. #جوان به راننده گفت: نگه دارید تا نماز بخوانیم.راننده گفت: وقتی به قهوه خانه رسیدیم، نگه می دارم ولی جوان اصرار داشت كه همین اول وقت نمازش را بخواند.بحث بالا گرفت تا اینكه بالاخره راننده تسلیم شد و توقف كرد. جوان كنار جاده با آرامش كامل نمازش را خواند و سوار شد.
🌀بعد از سوار شدن گفت: من به امام زمان(عج) قول داده ام كه نمازم را اول وقت بخوانم و بعد قصه خود را تعریف كرد.گفت: من در یك كشور اروپایی درس می خواندم. محل اقامتم تا دانشگاه فاصله زیادی داشت و روزانه فقط یك اتوبوس این مسیر را طی می كرد.یك روز كه برای آخرین آزمون فارغ التحصیلی عازم دانشگاه بودم ، اتوبوسِ پر از مسافر، وسط راه خراب شد و روشن نشد. مسافران پیاده شدند و كنار جاده منتظر ماندند تا وسیله ای پیدا شود و آنها را به مقصد برساند.
🔷🔸 من كه از این وضعیت بسیار نگران بودم و وقت زیادی هم نداشتم، مرتب قدم می زدم و به جاده نگاه می كردم و حرص می خوردم كه زحمات چندین ساله ام در آستانه سفر به ایران بر باد رفت و..در همین اثنا در ذهنم خطور كرد كه در ایران وقتی مشكلی داشتیم، متوسل به امام زمان(عج) می شدیم و از او كمك می خواستیم. با دل شكسته اشكم جاری شد . با خودم گفتم: یا صاحب الزمان(عج)! اگر امروز كمكم كنی تا به امتحان برسم، قول می دهم و متعهد می شوم تا آخر عمر نمازم را همیشه اول وقت بخوانم!
♦️هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود كه آقایی از دور آمد و با زبان محلی به راننده گفت: چی شده؟ بعد مقداری ماشین را دستكاری كرد و گفت: برو استارت بزن! ماشین خراب روشن شد و همه خوشحال سوار شدند.من هم از همه امیدوارتر سوار شدم. همین كه اتوبوس خواست حركت كند، همان آقای ناشناس بالا آمد و من را به اسم صدا زد و فرمود: قولی كه به ما دادی یادت نرود! نماز اول وقت را فراموش نكن!من كه نمی توانستم حرفی بزنم، فقط احساس كردم آقا رفت و من او را ندیدم! شروع كردم به اشك ریختن و گریه كردن!
✍..پی نوشتها:
📚برگرفته از : کتاب میر مهر، مسعود پورسیدآقایی، ص 344
👤محمدرضا نصوری استاد شاخص مهدویت
#تشرفات
#دانستنیهای_مهدویت
@ashrazaminezhoor
─═इई🍃🌷🍃ईइ═─