فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_نهم بچه ها امروز در مدرسه کمی فرق کرده اند. ساعت پیش دو نفر از بچه ها در ح
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_دهم
می گویند نوجوانی بهترین دوره ی زندگی انسان است. دوره ای که به منزله ی پلی میان کودکی و بزرگسالی ست. در این دوره تربیت روی انسان بسیار اثر گذار است. و قلب نوجوان مانند لوح سفیدی ست چه هرچه بر آن حک شود ماندگار خواهد شد.
آرمین هم در این دوره قرار دارد. هنوز مسئولیت های سخت زندگی بر دوش او قرار نگرفته و او احساس آزادی می کند و سرگرم درس و بازی و کارهای خودش است. اما این ویروس چند وقتی ست که تبدیل به عذابی برای او شده.
بزرگ تر ها نمی توانند کمکی به این فضا کنند. امید برای آرمین تعریف کرد که نه روانشناس و نه مادرش هیچکدام اصلا متوجه این ویروس نشدند و نسخه ای که شفا بخش نبود را برایش پیچیدند.
بزرگ تر ها دنیای خودشان را دارند. اصولاً هر کسی دنیای خودش را دارد و برای ورود به یک دنیای جدید باید با همدلی و اعتماد وارد آن شد.
آرمین می خواد خودش با این ویروس مقابله کند. برای یک نوجوان کاری شدیداً سخت و طاقت فرساست که با چنین موجودی روبرو شود مخصوصا اینکه آرمین از آن موجود زخم خورده بود و قدرت او را با وجود خودش حس کرده بود.
در ذهنش برنامه هایی را مرور می کند. خود را برای مقابله با آن ویروس آماده می کند. مطمئن است که به زودی سر و کله ش پیدا می شود. ایندفعه آرمین نمیخواند منفعل باشد. می خواهد ویروس را بهتر بشناسد و بداند برای چه آمده؟ متعلق به کدام کُره یا کدام کهکشان است؟ چگونه می تواند از سر او خلاص شود..
او تصمیم خودش را گرفته. نمیخواهد در سایه ی ترس و فرار زندگی کند. این روحیه را شاید از تکواندوکار کردن گرفته باشد. مبارزه های دو به دو در تکواندو درس های زیادی به او داده.
اصولاً زندگی یک مبارزه ی بزرگی ست که در دلش مبارزه های کوچک تر متعددی دارد.
فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_دهم می گویند نوجوانی بهترین دوره ی زندگی انسان است. دوره ای که به منزله ی
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_یازدهم
آرمین در اتاقش مشغول مرتب کردن لباس هایش است. پیراهن ها را در یک طبقه از کمد آویزان می کند و بقیه ی لباس ها را در طبقه ی پایین کمد می گذارد.
خسته می شود. روی تخت دراز می کشد و لحظاتی چشمانش را می بندد. وجود ویروس را می تواند حس کند. چشمانش را باز می کند و ویروس را در نزدیکی در اتاق در حالی که ایستاده است می یابد.
سریع از تخت بلند می شود و با اخم به ویروس نگاه می کند. نمیداند جنس او چیست؟ آیا می تواند حرف بزند یا نه؟ چه مقدار می تواند برای آرمین خطر آفرین باشد ؟ و سوالات مثل این.
آرمین صدا می زند: تو کی هستی؟ چی میخوای از من؟ اصلا زبون منو حالیت میشه یا نه؟
جوابی نمیشنود. ویروس یک قدم به سمت جلو حرکت می کند. آرمین داد می زند: جلو نیا.
ویروس به جای خودش برمی گردد. آرمین متوجه می شود که ویروس حرف او را می فهمد. این اولین باری ست که آرمین پی می برد می تواند ارتباط کلامی با او برقرار کند.
آرمین مجدد می گوید: زبون ما رو بلدی؟ چرا حرف.. هنوز جمله ی آرمین تمام نشده بود که می بیند ویروس سیاه به یکباره تماما به رنگ قرمز در می آید و به سمت قفسه ی کتاب حرکت می کند. آرمین فقط نظاره گر شده و اصلا نمیداند چه اتفاقی افتاده. ویروس بر یکی از کتاب های قفسه ی کتاب دست می گذارد و صورتش را به سمت آرمین می کند و می گوید:« من همراه تو در زندگیت هستم.»
پاهای آرمین می لرزد و بدنش خیس از عرق شده. صدای ویروس به اندازه ی قیافه اش ترسناک نبود. صدای معمولی ای داشت. انگار یک انسان حدودا سی یا سی و پنج ساله دارد حرف می زند. الان چهره اش هم تغییر کرده، آن موجود تماما سیاه الان رنگ و لعاب به خود رفته و قرمز رنگ شده.
آرمین می گوید: یعنی چی که تو همراه من در زندگی هستی؟ تا الان کجا بودی؟
ویروس جواب می دهد: «من از اول زندگیت باهات بودم. الان به سنی رسیدی که می تونم خودمو بهت نشون بدم. من در اعماق وجود تو لانه داشتم. اینم بهت بگم در اونجا موجودات دیگه ای هم بودن. وقتش که رسید من از اونا خداحافظی کردم و با عبور از کشور وجودی ات با پشت سر گذاشتن مراحل و مراتب مختلف، الان رو به روی تو دارم باهات صحبت می کنم.»
آرمین کاملا گیج شده بود. در این لحظات اصلا یادش رفته بود پلک بزند و فقط مستقیم به ویروس چشم دوخته بود. این موجود از چه چیزی دارد سخن می گوید. راست می گوید یا دروغ؟ دوست است یا دشمن؟ مگر یک ویروس می تواند دوست باشد؟ اینها سوالاتی بود که در ذهن آرمین پدید آمد اما او به یک چیز مطمئن بود، به این که حس خوبی به او ندارد.
فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_یازدهم آرمین در اتاقش مشغول مرتب کردن لباس هایش است. پیراهن ها را در یک طب
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_دوازدهم
+هیچ کدوم از حرفاتو نفهمیدم.
_ بهت حق میدم، یه کم پیچیده هست که بخوای بفهمی
+ ببین من نمیدونم تو دنبال چی هستی. فقط از من دست بردار، بذار زندگیمو کنم.
_ من از جای دیگه نیومدم که بخوام به اونجا برگردم. آرمین، من از کشورِ وجودی تو اومدم.
+ وایسا ببینم چی داری میگی. کشور وجودی دیگه چیه؟
_ بذار اینجور بهت بگم:« تو فکر میکنی که یه آدم ساده ای هستی که داری هر روز کارهای روزانه ت رو انجام میدی، ولی اصلا اینجور نیست. درون تو یک کشور وسیع و پهناوری وجود داره با موجودات مختلف و استعدادهای متنوع. تو اون کشور رو ندیدی، چون تو خودت اون کشور هستی. و نمیتونی به اونجا سفر کنی، چون سال ها طول میکشه که بخوای به اونجا برسی البته بعد از اینکه از خطرات راه و سختی هاش جون سالم به در ببری.»
آرمین دیگر نمیداند چه بگوید. حرف های ویروس حتی از مطالب کلاس ریاضی آقای احمدی هم سخت تر بود. تا به حال از این جور حرف ها رو در هیچ جا نشنیده بود.
ویروس دوباره به رنگ سیاه در می آید و با شتاب به سمت امید می رود. این رنگ سیاه سرتا پای ویروس را پوشانده و اصلا مشخص نیست که حرکت ویروس با پا است یا مثل شبح ها و روح هایی ست که پا ندارند.
آرمین فرصت نمیکند واکنشی نشان دهد. ویروس دستش را بر سر آرمین قرار می دهد، سر آرمین به شدت شروع به درد کردن می گیرد. آرمین از تخت بر زمین می آید. دو دستش را به سمت دست ویروس می برد اما قدرت ویروس بسیار بیشتر از زوری است که آرمین می زند. درد را از سر تا پا حس می کند. به یک لحظه دستان آرمین پایین می آید. دیگر مقاومتی نمیکند، نه اینکه از هوش رفته باشد، نه، ویروس اجازه ی مقاومت را از او می گیرد و آرمین هم دیگر دردی احساس نمی کند.
فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_دوازدهم +هیچ کدوم از حرفاتو نفهمیدم. _ بهت حق میدم، یه کم پیچیده هست که ب
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_سیزدهم
چند هفته ای بیشتر تا امتحانات باقی نمانده. پدر آرمین به او قول داده اگر معدلش بالای ۱۹/۵ شود، یک دستگاه ps4 برایش می خرد. آرمین معمولا در کلاس ها تمام درس را متوجه می شود و لذا کار سختی در پیش ندارد.
از روزی که آن حرف های تازه را از ویروس شنید، مدام به آن فکر می کند. نمیتواند آن حرف ها را نادیده بگیرد. هر شب وقتی به تخت خواب میرود معمولا دو ساعت به این مسأله فکر می کند و بدون فکر کردن به آن نمی خوابد. در پرتو نور آبی کمرنگی که از شب خواب اتاقش منتشر شده به سقف نگاه می کند و حرف های ویروس در ذهنش تداعی می شود. آهسته پلک می زند. در این سکوت شب همه چیز آرام است و بهترین وقت است برای فکر کردن:
«اگه واقعا همه چیز اونجوری که در ظاهر هست نباشه چی؟ اگه هر انسانی مجموعه ای از موجودات باشه چی؟ اگه پشت این بدن های آرام و ساده، یک دنیای پر جنب و جوش و زنده ی دیگه ای هم باشه چی؟ قضیه داره جالب میشه. هر طوری شده باید بفهمم حقیقت چیه.»
ساعت موبایلش زنگ میزند و خبر از آمدن صبح میدهد. به این صدا آلرژی پیدا کرده و با شنیدنش، گره در پیشانی اش می اندازد. با چشمانی نیمه باز موبایل را به دست می گیرد و صدا را خاموش می کند. مادر صبحانه را آماده کرده. چند لقمه ای می خورد و بعد به مدرسه می رود.
مدرسه قرار است بچه ها را به سینما ببرد. انیمیشن زیبای «soul» بر روی پرده ی سینما در حال اکران است. تمام بچه های کلاس از جمله آرمین ثبت نام کرده اند. آرمین می خواهد این سینما رفتن تسکینی باشد بر چند هفته اضطراب و دردی که از جانب ویروس متحمل شده بود. آرمین نمیداند که این تسکین بسیار موقتی ست و نمی تواند مشکل او را حل کند.
سلام گلای تو خونه
عصرتون بخیر
ادمین محترم و دوسداشتنی ما😎آماده پاسخگویی به سوالات شما دوستن و دریافت انتقادات و پیشنهاداتتون هستن
فقط یکم صبور باشید😁🌷🌹
@hasan110135 👈
سلام
دختری ۱۷ ساله هستم
چند ماه بعداز موقعی که کرونا شروع شد و گوشی گرفتم ، گرفتار این گناه شدم😢🤦🏼♂️
من به شخصه یهویی وارد این راه اشتباه نشدم 🙄
علاقه زیادی به فیلم و سریال دارم برای همین ، فیلمای سینمایی زیادی دیدم تا الان.
یکبار که بدون سانسور دیدم یه صحنه کوچیک داشت ولی خیلی احساس گناه کردم😢 و با کلی گریه و راز و نیاز به درگاه خدا توبه کردم.😭😭
ولی بازم پیش اومد که فیلم های خارجی رو بدون سانسور نگاه کردم ، همون طوری که گفته بودم خیلی فیلم میدیدم، بدون سانسور که میدیدم قبح و زشتی اینکار برام ریخت😕
، وقتی شروع کردم به دیدن سریال ، بیشتر زشتی اینکار برام ساده میشد و بعد یکی دوباره فیلمای صحنه دار دیدم و...👹👹👹
بعدشم سرچ تو اینترنت واینستا...☠️☠️
باید بگم 👈فیلم و سریال ها هم خیلی تأثیر دارند، بالخصوص بدون سانسور.
نکته قابل توجه اینه بنده از وقتی اینستا و فیلتر کردند پاکم😁😂
👈یعنی اگر فیلتر شکن نباشه ،قبح و زشتی ای هم شکسته نمیشه.
البته که تأثیر زیادی داشته ولی تنها تأثیرش نبوده.
👈نماز خیلی اهمیت داره ،
👈فکر کردن به آخرت تأثیر داره ،
👈وقتی گناه انجام میدید فکر کنید اخرین روزیه که توی این دنیا هستیم ، یادمون باشه دنیای اصلی بعداز این دنیاست و اونه که جاودانست.
👈فیلتر شکن داشتن❌☠️
👈زیاد تنها موندن❌☠️
👈ساعت خواب خیلی مهمه ❌☠️
⇧اگر توجه نداشته باشیم ؛ تا نصف شب یا صبح بیدار بمونیم و فرط بیکاری ممکنه بهش روی بیاریم.😢😭😕
👈ورزش کردن✅
👈بهش فکر نکردن✅
ان شاءالله همگی عاقبت بخیر بشیم🤲
#پیام پاکی
پیام شماره 7
پی نوشت :دوستان گلم، بحث فیلم و سریال خیلیییی مهمه، متاسفانه بیشتر فیلم و سریال هایی که ما میبینیم ساخته هالیوود با هدف ترویج سبک زندگی غربی هستش
سبک زندگی ای که وظیفش عقلانیت بخش و مشروعیت دادن به روابط خارج از عرف مث همجنسگرایی، رابطه خارج از عرف، رابطه با محارم و..... هستش😕😐😔
👈پس مراقب باشیم چی به خورد روحمون میدیم، مراقب باشیم روحمون رو با غذای کثیف هالیوود مسموم نکنیم
یاعلی
🔰چطوری موبایل بچهام را چک کنم که ناراحت نشود؟!
🔰تقوا یعنی یاد بگیریم از قدرت و حق انتخابمان سوءاستفاده نکنیم
#ارزش_حق_انتخاب
🔻این قدرت تصمیمگیری، قدرت اراده و «قدرت انتخاب» است که انسانها را برجسته میکند و استعدادهای آنها را شکوفا میکند. خانمها باید این حرفها را یاد بگیرند تا بدانند چطور بچهها را تربیت کنند.
🔻یکی از مادرها پرسید: من چطوری موبایل بچهام را چک کنم که ناراحت نشود؟ گفتم: نباید موبایل بچهات را چک کنی! بچۀ شما باید بلد باشد (باید به او یاد داده باشی) که از حق انتخابش درست استفاده کند.
🔻تقوا یعنی اینکه یاد بگیریم از قدرت و حق انتخابمان سوءاستفاده نکنیم. تقوا یعنی رعایتِ یک ناظر پنهان؛ ناظری که فوری پاداش و جزا نمیدهد و یقۀ آدم را نمیگیرد بلکه به او قدرت و حق انتخاب داده است.
🔻وقتی این قدرت را به کسی دادیم و او احساس کرامت، شرافت و انسانیّت پیدا کرد، سوءاستفاده نکردن از قدرت را تمرین میکند. اما وقتی همیشه مجبورش کردیم، یکجایی که فرصتی پیدا کند، از زیر کار در میرود، خلاف میکند و کِیف میکند که همه را سرِ کار گذاشته است!
🔻اینکه یک کسی قدرت داشته باشد و خراب نشود، ارزش دارد. اوج زیباییها آنجاست که انسان قدرت دارد ولی میبخشد، یا قدرت دارد که خیانت کند، ولی خیانت نمیکند.
👤استاد پناهیان
👈🏻متن کامل:
Panahian.ir/post/5392
@formooleRahaee
#تربیت_فرزند #تقوا
فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_سیزدهم چند هفته ای بیشتر تا امتحانات باقی نمانده. پدر آرمین به او قول داد
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_چهاردهم
آقای شریفی مدیر مدرسه برنامه ی امتحانی کلاس ها را آماده کرده. برنامه ی امتحانی به تعداد اعضای کلاس ها چاپ شده و بین دانش آموزان پخش می شود.
امتحانات آرمین از سه هفته ی دیگر آغاز می شود. هر طور که شده نباید کم بیاورد. امسال هم باید نفر اول کلاس شود. اما قبلش باید از پس این ویروس مرموز برآید. اول باید تکلیف او را روشن کند.
زمان آمدن ویروس معلوم نیست و قابل پیشبینی هم نیست. او از قبل خبر نمی دهد و یکباره جلوی آرمین ظاهر می شود. اما مکان آمدنش معمولا ثابت بوده. ملاقات های آرمین با این ویروس در اتاق خودش بوده.
آرمین نمی تواند منتظر آمدن او باشد. پس تصمیم می گیرد ایندفعه خودش به استقبال ویروس رود.
به اتاق می رود. از داخل، درب را قفل می کند. روی صندلی می نشیند. به دنبال این است که چگونه می تواند دوباره با ویروس ملاقات کند. یاد یک جمله از ویروس می کند که گفته بود :« من از جایی دیگه نیومدم که بخوام به اونجا برگردم. من از کشور وجودی تو اومدم.». به خود می گوید اگه تو بیرون از من نیستی، پس من حتما می تونم بهت دسترسی داشته باشم. نمیدونم چجوری. باید یه راه پیدا کنم.
آرمین با اطمینان چشمهایش را می بندد. اتاق ساکت است. فقط صدای عقربه های ساعت دیواری شنیده می شود. تصویر ویروس را در ذهنش مجسم می کند. بدنش منقبض می شود. چشم هایش را به هم می فشارد. دست هایش را روی میز میگذارد و سرش را بر روی دستانش می گذارد. از تصویر ویروس در ذهنش به تصویر خودش منتقل می شود. در خلال این فکرها بود که متوجه سرما در ناحیه ی قلبش می شود. چشمانش را باز می کند. ویروس به اتاق آمده بود و دستش را از پشت به سمت قلب آرمین برده بود. آرمین بلند می شود و چند قدمی از او دور می شود.
+می بینم که ایندفعه تو اومدی سراغم.
_ باید دوباره می دیدمت.
+ آماده ی شنیدنم.
_ تو حرفای جالبی بهم زدی. میدونم عجیبه ولی من بهت علاقه مند شدم. نمیدونستم دوباره کی میای، بخاطر همین خودم تصمیم گرفتم بیارمت.
فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_چهاردهم آقای شریفی مدیر مدرسه برنامه ی امتحانی کلاس ها را آماده کرده. برن
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_پانزدهم
آرمین ذوق زده شده. شور خاصی در چشمانش دیده می شود. در ذهنش سوالاتی زیادی دارد که از ویروس بپرسد.
+می خوام بیشتر باهات حرف بزنم.
_ تو از من نمی ترسی؟
+سوالام فرصتی برای ترسیدن باقی نداشته
ویروس سری تکان می دهد و از این حرف آرمین احساس رضایت می کند.
+یه دنیا سوال توی ذهنمه.
_ عجله نکن. من حالا حالا ها با تو هستم. برای همه سوالاتت وقت هست
+ بگو ببینم تو هیچ اسمی داری؟ اگه آره، اسمت چیه؟
_ همون ویروس صدام کن
+ تو واقعا چی هستی؟ واقعا یه جور ویروس هستی؟
_ چرا نباشم ؟
+ آخه به هیچکدوم از ویروس هایی که توی کتاب زیست مون خوندیم شباهت نداری. می دونی من به درس زیست خیلی علاقه دارم. همه ی ویروس ها یا باکتری ها یا چیزای از این قبیل که توی کتابمون هست رو حفظم.
_ آرمین همه چیزها که توی کتاب ها نیست.
آرمین سکوت می کند. حرف ویروس شبیه معلم ها بود. معلم پرورشی مدرسه هم ادعا داشت که چیزهایی که می گوید در کتاب ها نیست. آرمین مطمئن بود که ویروس نمیتواند جایگاه معلم را برایش داشته باشد. معلم به آرامش متعلم کمک می کند اما ویروس ضد آرامش بود.
+بقیه هم می تونن تو رو ببینن؟
_ نه. من فقط ویروس تو ام. کسی جز منو نمیبینه و منم نمیتونم روی کسی اثر بذارم جز تو.
+ به نظرت من خیالاتی نشدم؟
_ داری از من اینو می پرسی؟ خودِ من موضوع سوال تو ام. من که نمی تونم جوابِ خودم باشم.
+ معلومه که خیالاتی نشدم. اگه خیالات بود، زود تموم میشد نه اینکه الان چند هفته س درگیرم. این حس ها، دردها و ناراحتی هایی که باعثش شدی همش واقعیه.
آرمین خمی به ابرویش می اندازد و صدایش را کمی بالاتر می برد و می گوید:
+ بگو از جون من چی میخوای؟
_ هنوز زوده به این سوال جواب بدم. خودت بعدا متوجه میشی من چی می خوام
فرمول رهایی
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_پانزدهم آرمین ذوق زده شده. شور خاصی در چشمانش دیده می شود. در ذهنش سوالاتی
#رمان_کوتاه_ویروس
#پارت_شانزدهم
+ دیگه باید برم آرمین
_ کجا بری؟ هیچکدوم از سوالامو جواب ندادی. چجوری می تونم دوباره ببینمت؟
+ من از تو دور نیستم. خودم به موقعش میام پیشت. ولی تا وقتی من بیام، هر وقت با من کار داشتی به یه جای آروم و ساکت برو، چشم هات رو ببند، و به من فکر کن، نباید به هیچ چیز دیگه ای فکر کنی، در این صورت من ظاهر میشم برات.
این آخرین جمله ی ویروس در این گفتگو بود. بعد از گفتن آن، مستقیم به سمت آرمین می رود و با ساطع کردن اشعه ی خود به قفسه ی سینه ی آرمین، در یک چشم به هم زدن محو می شود.
امروز برای آرمین روز سنگینی بود. دیگر انرژی ای در بدن نداشت. پاهایش سست شده بود و از ناحیه ی سینه احساس درد می کرد. روی تخت دراز می کشد. موبایلش را در دست می گیرد. چرخی در فضای مجازی می زند. به گروه های تلگرامی و ایتا سر می زند اما حال چت کردن ندارد و فقط چت های دیگران را می خواند.
گوشی را کنار می گذارد. حواسش به اطراف نیست. در ذهن خودش گفتگویش با ویروس را دوباره مرور می کند. سوالاتی که وقت نکرده بود بپرسد را در ذهنش ردیف می کند.
+ این دفعه حتما باید بیشتر باهاش حرف بزنم. نمی دونم حرفاش راسته یا دروغ. اما فعلا چاره ای جز این ندارم که باهاش حرف بزنم.
حرف زدن یکی از مهم ترین ویژگی های انسانهاست. خیلی از مشکلات در اثر حرف نزدن ها به وجود می آید. آرمین این شجاعت را داشت که ویروسش را به حرف بکشاند. و این نظر دانشمندان که حرف زدن مختص انسان است را به چالش بکشد.
او توانسته بود با یک ویروس حرف بزند. اگر با ویروس حرف نمیزد، بیماری اش ناشناخته باقی می ماند. الان احساس بهتری نسبت به قبل دارد. جهل و تردید، عذاب آور است و علم و یقین، امید آفرین است.
سلام گلای تو خونه، اینم لینک ناشناس برا اونایی که به هر دلیلی نمیتونن مستقیم با ما در ارتباط باشن😉منتظرتونیم، 😜🌹🌷🌹🌷👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16680105754657
تو نمی خوای گناه کنی، اما اون تو رو هل میده به سمت چشم چرونی. به سمت تحریک شدن.
حذفش کن از گوشیت و خیال خودتو راحت کن.
هر چیزی که باعث میشه ناخواسته بری سمت گناه. بری سمت شهوترانی. بری سمت ضربه زدن به پاکیت.
ابزار گناه رو حذف کن رفیق.
همین حالا.
حتی اگه فکر می کنی این راهکار، راهکار خوبی نیست. یه مدت تستش کن. بهش ایمان میاری.
دمت گرم
✍مهدوی
#اینستاگرام
#فیلترشکن
#ابزارگناه
@formooleRahaee
کنترل شهوت 18.mp3
3.04M
#کنترل_شهوت ۱۸
خلوت ها، و تنهایی ها،
مهمترین عامل در تحریکات جنسی، و ابتلا به بیماری #خودارضایی هستند...
برای خلوت هايمان برنامه ریزی کنیم.
@formooleRahaee
#راهکار
سلام مهربونا، خوبییییید؟
عصر آدینتون بخیر و شادی
اینم لینک ناشناس برا اونایی که به هر دلیلی نمیتونن مستقیم با ما در ارتباط باشن😉منتظرتونیم، 🌹🌷🌹🌷👇👇
https://harfeto.timefriend.net/16680105754657
دوستان گلم، بنا به اصرار برخی از شما لینک ناشناس گذاشتیم، اما ترجیحا در ایتا پیام بدین، میدونید چرا؟
👈پیام با لینک ناشناس رو نمیشه ویرایش کرد👈نمیشه تو کانال بزاریم تا همه استفاده کنن😢
👈نمیشه بهش پاسخ داد، چون مخاطبش مشخص نیست
🌹🌹🌹پس خواهش میکنم، اگه قراره پیام پاکی بفرستید، سوالی بپرسید، و....... بدونید که تو فضای مجازی کسی شما رو نمیشناسه و لازم نیست خجالت بکشید🤦🏼♂️
کافیه به آیدی زیر پیام بدین،
@hasan110135
کنترل شهوت 19.mp3
5.43M
#کنترل_شهوت ۱۹
همه کششها و تمایلات نفسانی
از جمله التهابات جنسی،
با ریسمان ایمان، قابل مهارند!
وقتی هدف بزرگ باشد؛
قدرت انسان نیز، عظیم میشود.
@formooleRahaee
#هدف #راهکار