eitaa logo
فرصت زندگی
204 دنبال‌کننده
1هزار عکس
807 ویدیو
10 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ی از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
🛑آیا می دانستید:شعار "زن، زندگی، آزادی" شعار اصلی گروهک تروریستی پ.ک.ک بوده و از این شعار فریب دهنده برای جذب زنان و دختران به داخل گروهک استفاده میکردند؟ زنان و دختران فریب خورده معمولا جهت تامین نیازهای جنسی افراد این گروهک تروریستی در مقرهای آن مورد استفاده قرار میگیرند 🔴به پویش بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
📷سندی دیگر از خلاف‌گویی پدر مرحوم مهسا امینی 🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نوجوان کم سن و سالی که به خاطر استوری علی کریمی کنجکاو شده بود اغتشاشات خطرناک را ببیند و بدون اجازه مادرش از خانه خارج شد! ▪️جان این بچه های معصوم در خطر کشته سازی گروهک های داعشی با تحریک سلبریتی های خائن 🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
درواقع برهنگی ، حقوق زن نیست بلکه اضافه حقوق مردان است‼️ @ofogheenghelab
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خشونت ، قتل ، غارت ، جنایت ، کشف حجاب ، تعرض به ناموس مردم ،توهین به مقدسات و..... کلیپی کوتاه از برخی اقدامات و شرارت های آشوبگران در روزهای گذشته نکته مهم ماجرا اما اینست که اکثر این افراد زیر ۲۰ سال سن داشتند. باید پرسید این نسل در کجا تربیت شدند که اینگونه شرور و هنجار شکن بار آمده اند؟ این فتنه هم تمام می‌شود اما بسترهای فتنه ساز همچنان فعال هستند... 🔴به پویش مردمی بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
17.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖋 حتما ببینید : ❌گروهک دخترکُش 🔻ببینید اعضای گروهک های کومله و دموکرات و پژاک با دختران کرد چه می کنند! 🔹 توسط این گروهک ‌ها انجام شده و بخیال خام خود می خواهند ایران را تجزیه کنند و احمق سیاسیون، سلب‌ریدی‌ها و افرادی که فکر کرده اند این جیغ و دادها بخاطر دفاع از مرگ یک دختر کرد است. 🔴به پویش مردمی بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿🖤🌿 شـهــادت پـیـــامــبـــراڪرم(ص) برتمام مسلمانان تسلیت (ص)
مداحی_آنلاین_میبینم_روزی_که_قرآن_به_سر_نیزه_رود_محمود_کریمی.mp3
6.87M
🎙🔳 (ص) 🌴می بینم روزی که قرآن به سر نیزه رود 🌴در عالم نیست کسی فریاد حیدر شنود 🎤 👌بسیار دلنشین
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این اصن خیلی جالبه...انتحاری زد 😂 "زهورا" @twiita
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴خیلی تأثیر گذار بود😅 دلیل موفق نبودن انقلاب براندازها این بود که جمهوری اسلامی در وهله‌ی اول نرفت ... آقای جمهوری اسلامی چرا نمی‌روی تا اینا وهله‌ی دومشون رو فعال کنند😄😃 جمله رو داشته باشین: اگر می‌خواهید جمهوری اسلامی برود، باید جمهوری اسلامی برود😄 همزمان هم حکومت دموکراتیک می‌خواد و هم پادشاهی😄 ✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794
فرصت زندگی
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 #یا_رفیق_من_لا_رفیق_له 🔸 📓رمان امنیتی #رفیق 📓 🖋 به قلم: #فاطمه_شکیبا
🔹🔶🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶 🔶 🔸 🔸 📓رمان امنیتی 📓 🖋 به قلم: *** مقابل آسانسور ایستاد و دستی به صورتش کشید. دکمه احضار آسانسور را فشار داد و منتظر ماند. خوابش می‌آمد و بخاطر اتفاقات صبح حسابی بی‌حوصله بود. در آسانسور باز شد و امید را دید که از آسانسور بیرون آمد. امید با دیدن حسین گردنش را کج کرد، لبخند زد و دست بر سینه گذاشت: - سلام حاجی! حسین با دیدن امید، امیدِ تازه می‌گرفت. اصلاً انگار این جوان خستگی را نمی‌شناخت. لبخند زد: - سلام امید جان، تو نمیری خونه؟ - یه خورده کار هست، اونا رو انجام بدم می‌رم. حسین وارد آسانسور شد و خواست دکمه طبقه همکف را بزند که امید برگشت و با حالتی دستپاچه گفت: - یادم رفت بگم...حاج آقا نیازی گفتن حتماً یه سر برید دفترشون، کارتون داشتن. و رفت. حسین دستش را که تا نزدیک دکمه‌های آسانسور رفته بود، برگرداند. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد؛ حدود ده و نیم شب بود. کمی مکث کرد؛ نیازی مسئول مافوقش در تشکیلات بود و حسین یقین داشت می‌خواهد پیگیر کارهای پرونده شود و گزارش بگیرد؛ چیزی که حسین از آن می‌ترسید. او هم بخاطر مرگ شهاب و مجید تحت فشار بود و باید به مقامات بالاتر گزارش می‌داد. از آسانسور بیرون آمد. تمام طول راهرو را تا اتاق نیازی، چندین بار تمرین کرد چه بگوید. هیچ‌وقت برای گزارش دادن انقدر مضطرب نبود؛ اما حالا به کاری که می‌خواست انجام دهد شک داشت. خودش را دلداری می‌داد که بالاخره باید یک جایی، از یک طریقی راه نفوذ را پیدا کند و در این شرایط، این بهترین ایده‌ای ست که به ذهنش رسیده. از مسئول دفتر حاج آقا نیازی اجازه گرفت و وارد شد. نیازی بدون عبا و عمامه پشت میزش نشسته بود و با دیدن حسین، از مطالعه کاغذهایی که مقابلش بود دست کشید و ایستاد. از پشت میزش کنار آمد و به گرمی با حسین دست داد. برعکس او، حسین کمی دمغ بود و نیازی این را فهمید. - چه خبر حاج حسین؟ کم‌پیدایی؟ سراغی از ما نمی‌گیری؟ حسین نگاه خسته‌اش را به چهره شکسته و پر چین و چروک نیازی انداخت. نیازی فقط چندسالی از حسین بزرگ‌تر بود؛ اما کارِ زیاد و سنگین، محاسن هردو را جوگندمی کرده بود و چروک‌های صورتشان را زیاد. حسین به چشمان نیازی دقت کرد؛ دلش می‌خواست چیزی از آن‌ها بفهمد؛ اما نگاهش گنگ و نامفهوم بود. نفس عمیقی کشید و سر تکان داد: - گفته بودید خدمت برسم. در خدمتم. نیازی فهمید حسین حوصله حال و احوال کردن را ندارد. سنگین شد و روی مبل‌های مقابل میز کارش نشست: - تا الان توی جریان پرونده تو، یه شهید دادیم و سه نفر مُردن. خودتم داری می‌بینی رسانه‌های بیگانه سر مرگ دوتاشون چه گربه‌رقصونی‌ای راه انداختن. باید زودتر همه چیز مشخص بشه و به مقامات و رسانه‌ها جواب بدیم. رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/2937 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🔶 🔹🔶 🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶 🔶🔹🔶🔹🔶 🔹🔶🔹🔶🔹🔶