eitaa logo
فرصت زندگی
206 دنبال‌کننده
1هزار عکس
804 ویدیو
10 فایل
فرصتی برای غرق شدن در دنیایی متفاوت🌺 اینجا تجربیات، یافته‌ها و آنچه لازمه بدونین به اشتراک میذارم. فقط به خاطر تو که لایقش هستی نویسنده‌ی از نظرات و پیشنهادهای شما دوست عزیز استقبال می‌کنه. لینک نظرات: @zeinta_rah5960
مشاهده در ایتا
دانلود
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | از کشف حجاب رضاخانی؛ تا جلوی چشم یک آخوند! 💢 ماجرایی واقعی کشف حجاب روی پله‌های 🗓 به مناسبت ۱۷ دی، سالروز اجرای طرح استعماری حذف حجاب به دست رضاخان در سال ۱۳۱۴ شمسی 🔸 خاطره ارسالی از دکتر موسویان 💠 اندیشکده راهبردی
🔴کنشگری فرهنگی متفاوت دخترانه به سبک دهه هشتادی‌ها به گزارش صدای حوزه، دختران سرای_راهبردی_نورهان که به عنوان یک مجموعه خودجوش فرهنگی فعالیت می‌کنند به مناسبت وفات حضرت ام البنین(س) موکبی در خیابان صفاییه قم بر پا کردند که مورد استقبال بالای مردم‌ و بانوان پیاده شهر قرار گرفت. این حرکت فرهنگی کاملا دخترانه و متفاوت، با تعاملات چهره به چهره خانم ها، تقدیم هدیه و گل به بانوان رهگذر و بازدیدکننده و همچنین پذیرایی مختصری برای عموم مردم همراه بود. این کنشگری فرهنگی که با ابتکار دختران دهه هشتادی صورت گرفت، با تکریم مادران دو شهید امنیت اخیر، شهیدان و که در غرفه ها حضور یافتند همراه شد و طعم متفاوت و لحظات ماندگاری را برای مخاطبین و کنشگران جوان عرصه فرهنگ ثبت و خلق نمود. از دیگر فعالیت های جدی این حرکت خودجوش فرهنگی، فراهم کردن غرفه پاسخگویی و مشاوره توسط اساتید برجسته حوزه و دانشگاه بود که برای مواجهه اقناعی با گره های ذهنی نوجوان و جوانان پرسشگر امروز ترتیب داده شده بود. این گروه در ادامه فعالیت های فرهنگی خود آمادگی کامل جهت ارتباط بدون نویز و پارازیت و به اصطلاح چهره به چهره جهت پاسخگویی به تقاطع های سخت فکری و اعتقادی و همچنین پاسخ به شبهات روز در پاتوق ها گعده ها و تریبون های دخترانه را اعلام می کند جهت ارتباط بیشتر با آدرس های زیر تبادل نموده و ساعت این قرار متفاوت را نهایی کنید: @DrME90 @zeinta_rah5960 سرای راهبردی نورهان: https://yun.ir/norhan لینک خبر خبرگزاری صدای حوزه: https://v-o-h.ir/?p=43777
📌حجت الاسلام دکتر محمدلو در نشست "اخلاق در دنیای متاورس" مطرح کرد: 🔴رسانه منفعل سبب غافلگیری «فقه و فلسفه» از فناوری‌های جدید می‌شود ♻️در این نشست که به همت خبرگزاری ایکنا و با حضور دکتر آل داوود برگزار شد، حجت الاسلام دکتر علیرضا محمدلو در بخشی از گفتگو بیان داشتند؛ 🔸 یک تکنولوژی جهانی و پلی میان جهان فیزیکی و است. در واقع متاورس به عنوان یک بستر مجازی چند کاربره در زمان واقعی است که افراد می‌توانند در سراسر جهان از طریق یک شبکه اینترنت به یکدیگر متصل شوند. 🔹شکل‌گیری این دنیای جدید می‌تواند مجموعه‌ای از مسائل و موضوعات اخلاقی را نیز به دنبال داشته باشد. اما در کشورمان تجربه نشان داده که متأسفانه حوزویان و دانشگاهیان درباره ، ورودی تأخیر داشته‌اند و البته فناوری‌های جدید منتظر اقدام اخلاق‌پژوهانه ما نمی‌مانند؛ 🔸بنابراین مهم است که بدانیم در برخورد با این فناوری جدید، چگونه رفتار و درباره آن کنیم... 🌐ادامه گفت و گو در لینک: https://iqna.ir/fa/news/4107937 ✅عصر تبیین 🆔@Asre_Tabyin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صحبتهای دلنشین شهیدِ خوش تیپِ دهه هفتادی، مدافع حرم، آقا ♦️این فیلم توسط شهید ضبط شده است.هردو عزیز درنبرد آزادسازی بوکمال به خیل شهدای مدافع حرم شتافتند 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
🔷برگزاری کارگاه «داستان نویسی مقدماتی» 🔶به همت اداره هنرهای ادبی معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه کارگاه «داستانی نویسی مقدماتی» برگزار می‌شود. 🔻سرفصل های این دوره: آشنایی با عناصر داستان آشنایی و تمرین هفت گام داستانی تمرین طرح و پیرنگ نویسی 🔸علاقه‌مندان می‌توانند جهت کسب اطلاعات بیشتر و یا شرکت در این کارگاه رزمه خود را حداکثر تا تاریخ 23 دی‌ماه به آیدی @ravagh19 در پیام‌رسان ایتا ارسال کنند. 💡 روابط عمومی معاونت فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی 🌐 https://eshragh.ir 🆔 @eshragh_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشش همیشه جواب نیست هم جنایتکارها عزیز یه خانواده هستن هم جنایت‌دیده ها ✍حسین‌دارابی 👈 عضوشوید @hosein_darabi
🔸 🔸 💣 📢 شروع رمان: ⛔️رمان امنیتی ⛔️ (جلد دوم رمان امنیتی 📓) 💯این بار با موضوع جریانات تکفیری 🏴 📖 "دوباره شروع می‌کند به تیراندازی؛ انگار قسم خورده تمام خشابش را روی این ماشین بدبخت خالی کند. سرم را می‌گیرم. شیشه جلو و شیشه‌های عقب هم با برخورد گلوله می‌شکنند و صدای گوش‌خراششان همراه صدای پاشیدن تکه‌های شیشه، در ماشین پخش می‌شود. صدای ناله مرد به ضجه تبدیل شده است و دارد مانند بچه‌ها گریه می‌کند: - I'm dying! Help me! my God! I'm dying! " رد کردن بعضی از خطوط قرمز، می‌تواند هزینه سنگینی داشته باشد؛ گاه به اندازه جان و گاه به سنگینی آبرو. امنیت این سرزمین، خط قرمزی ست که باید با خون پررنگ شود. https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🛑🦋🕸 🕸 یکم: کوه باشی سیل یا باران ، چه فرقی می‌کند؟ یکشنبه، چهارم تیرماه ۱۳۹۶، سوریه، شهر بوکمال خدا را شکر دعاهایم مستجاب شد و تنهاست. مردک پست انقدر نوشیده که دارد تلوتلو می‌خورد و چرت و پرت می‌گوید؛ طوری که اگر در می‌زدم و وارد اتاقش می‌شدم هم نمی‌فهمید. در یک دستش یک بطری شراب است و دارد دور اتاق می‌چرخد، هربار از بطری جرعه‌ای می‌نوشد و سرودهای مسخره‌شان را با صدای انکرالاصواتش می‌خواند. ریش‌های حال بهم زنش هم خیسِ خیس شده. وقت زیادی ندارم. قفل در اتاق را چک می‌کنم و از محکم بودن سوپرسور(صدا خفه کن) روی سر سلاحم مطمئن می‌شوم. سمیر تمام بدن سنگینش را می‌اندازد روی تخت فنری و تخت بیچاره بالا و پایین می‌شود و صدای فنرهایش در می‌آید. سمیر انقدر مست است که کم‌کم بی‌حال می‌شود و می‌خواهد دراز بکشد. انقدر در خلسه است که صدای قدم‌های مرا نمی‌شنود. دارد برای خودش با آن لهجه عربی و صدای نخراشیده، رجز می‌خواند: حلال لنا دمائکم... حلال لنا اموالکم... حلال لنا نسائکم... مهلت نمی‌دهم جمله‌اش را تمام کند. با اسلحه محکم می‌زنم توی سرش و دست دیگرم را می‌گذارم روی دهان نجسش. کاش الان روبه‌رویش بودم و چشمان وق‌زده و ترسانش را می‌دیدم. حالم از بوی گند بدنش و شرابی که دور دهانش ریخته به هم می‌خورد. طوری که صدایم از اتاق بیرون نرود می‌گویم: داشتی برای کی رجز می‌خوندی؟ و سرم را می‌برم نزدیک گوشش. نیمرخ عرق کرده‌اش را می‌بینم. دو زانو نشسته‌ام روی همین تخت فنری و باز هم، صدای فنرهای تخت از تقلاهای سمیر در آمده است. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🕸 🛑🦋🕸 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
فرصت زندگی
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🛑🦋🕸 🕸 #رمان_خط_قرمز #پارت_1 یکم: کوه باشی سیل یا باران ، چه فرقی می‌
🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🛑🦋🕸 🕸 صدایش مثل ناله شده است. می‌دانم فارسی را از من هم بهتر بلد است؛ پس به خودم زحمت عربی حرف زدن نمی‌دهم: منو شناختی؟ من عزرائیلتم... اومدم چندتا سوال ازت بپرسم و بفرستمت جهنم. نترس، به سختیِ سوالای شب اول قبر نیست. کمی مکث می‌کنم و بعد ادامه می‌دهم: حواسم نبود نمی‌تونی حرف بزنی! خب... من الان دستمو برمی‌دارم؛ ولی اگه صدات رو بلند کنی، مغزِ پر از لجنت رو می‌ریزم کف این اتاق، فهمیدی؟ دور چشمانش سیاه شده و مردمک‌هایش می‌لرزند. به سختی سر تکان می‌دهد. دستم را برمی‌دارم و چنگ می‌اندازم میان موهای ژولیده‌اش. سرش را کمی بالا می‌آورم و می‌پرسم: ناعمه کجاست؟ چشمانش لرزان‌تر می‌شود؛ حالا دیگر مستی کاملا از سرش پریده است: ن... نمی‌دونم... تکانی به سرش می‌دهم و موهایش را بیشتر می‌کشم: غلط کردی! خودت می‌دونی وقتی وسط اردوگاه‌تون اومدم سراغت و اینطوری خفتت کردم، یعنی می‌تونم ناعمه رو هم دیر یا زود گیر بیارم. بهتره یه حرف به درد بخور بزنی تا من کم‌تر وقتم گرفته بشه و ناعمه هم زودتر بیاد پیشت توی جهنم. درحالی که دارم با صدای آرام و خشن، این‌ها را در گوشش زمزمه می‌کنم، هربار نگاهی به در هم می‌اندازم تا مطمئن شوم مشکلی نیست. تندتند نفس می‌کشد و صورتش از درد ریشه موهایش جمع شده. بریده‌بریده و با ته‌لهجه عربی می‌گوید: دستت به ناعمه نمی‌رسه! پوزخند می‌زنم و اسلحه را بیشتر روی سرش فشار می‌دهم: چطور؟ به زور می‌خندد و دندان‌های زرد و حال بهم زنش پیدا می‌شوند: چون اون نه عراقه، نه سوریه! و بعد، طوری که انگار به رویایی شیرین فکر می‌کند می‌گوید: حبیبتی عم تنتطرني بإسرائيل! صدای هشدار در مغزم می‌پیچد. ابرو در هم می‌کشم: کجا؟! - اسرائیل! - من چنین کشوری سراغ ندارم! حالا بماند... معشوقه معلونه تو، توی فلسطین اشغالی چه غلطی می‌کنه؟ رفتن به پارت اول: https://eitaa.com/forsatezendegi/3872 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ https://eitaa.com/joinchat/727449683C9f081a5739 🕸 🛑🦋🕸 🦋🕸🛑🦋🕸🛑 🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋 🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸🛑🦋🕸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹«مرضیه بدیهی»، همسر شهید مدافع حرم: «خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچه‌ی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانه‌ی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.» 💕 روزی که عبدالمهدی به خواستگاری‌اش می‌آید، مرضیه همان کسی را می‌بیند که در آن خواب، شهید علمدار به او نشان داده بود. در همان جلسه‌ی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه می‌شود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانه‌ی شهید علمدار بوده و با بچه‌های بسیج‌شان به دیدار مادر شهید رفته است. 🔹 عبدالمهدی میگفت: «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی می‌خواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیت‌الله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیت‌الله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. 🔹وقتی به حضور آیت‌الله بهجت رسید ایشان دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. آیت‌الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️ دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد آقا گفت: «حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذار. ✅ شما در شب امامت امام زمان(عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می‌کنید.» 🌷 شهید عبدالمهدی کاظمی؛ در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید. @mensejjil