eitaa logo
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
496 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی مجموعه فرهنگی جهادی فطرس (دخترانه)🌱 برای دختران نوجوان و جوان ادمین @Mobinaa_piri شماره کارت برای کمک های مومنانه 5892_1014_8433_1869 💳 به نام مسعود رحیمی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۷ این قسمت از جشن های مجللانه تا شاه به ظاهر دلسوز مرد😒😐 @fotros_dokhtarane 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
کسی جلو دارش نبود، هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی،پدر نداشت و از کسی هم حساب نمی‌برد.، مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا.. 😔🤲 اشک می‌ریخت و برای فرزندش دعا می‌کرد، خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرشکن، خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده.. دیگران به اومیخندیدند، اما او می دانست که سلاح مومن دعاست.. کاری نمی‌توانست بکند الا دعا.. 🤲😔 ❤️🌷@fotros_dokhtarane
🎆🎇نور افشانی🎇🎆 به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی با نوای الله اکبر در سراسر کشور ساعت 21:00 در کانال روبیکا دخترانه فطرس https://rubika.ir/fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_شصت_سه 🍁رویای نیمه شب🍁 _گفتم :« خبر دارید دختر حاکم ، اورا پسندیده و به مغازه ش
❤️رویای نیمه شب❤️ کنار رودخانه خانه های بزرگ اشرافی بود که زیباترین شان دارلحکومه بود. هرچه از رودخانه فاصله می‌گرفت این خانه ها کوچک تر می شد تا آنکه خانه‌های بزرگ سنگی جای خود را به خانه های کوچک و خشت و گلی می داد دارلحکومه میان باغی سرسبز و خرم بود دو نگهبان قد بلند و سیاه چرده بیرون از در چوبی و بزرگ باغ نگهبانی می‌دادند میان آن دو مرد میانسال و کوتاه و چاقی روی چهارپایه نشسته بود اسمش سندی بود شکم بزرگ و برآمده ای داشت که توی ذوق میزد انگار خمره ای کوتاه را بغل کرده بود سالها بود که روی آن چهارپایه می نشست نزدیک شدم و سلام کردم جوابم را نداد با گردش انگشتشان کوتاهش اشاره کرد که چه می خواهم خیلی خلاصه آنچه را اتفاق افتاده بود برایش گفتم با اکراه برخاست از پس عرق کرده بود لباس پشتش چسبیده بود آن را از بدنش جدا کرد و لنگان لنگان به طرف در رفت روی درد که بست های فلزی و گل میخ های درشتی داشت دریچه کوچکی بود حلقه روی دریچه را سه بار کوبید دریچه باز شد توانستم قسمتی از صورت یک نگهبان خواب آلود را ببینم در را باز کن این جوان زرگر است این طور که می گوید قرار است برای همسر و دختر حاکم چیزهایی بسازد به این ترتیب بود که زبان های فلزی به خشکی از میان چفت هایی گذشت در پاشنه چرخید و دارلحکومه به رویم آغوش باز کرد لحظه رویایی فرا رسیده بود و من می توانستم ایوان‌هاو سر سراهایش هایش را ببینم از کودکی آرزو داشتم که از نزدیک دارلحکومه و آدم هایش را ببینم پدربزرگ می گفت گرچه دارلحکومه حله مانند قصرهای افسانه های هزار و یک شب نیست ولی آنقدر زیبا هست که آدم را به یاد قصه‌های بغداد میندازد ... پایان قسمت شصت و چهار 📗@fotros_dokhtarane
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور پرشور خودرو ها و موتورسواران 🚗🛵 در راهپیمایی نمادین خودرویی 22 بهمن 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 @fotros_dokhtarane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شور انقلابی نوجوانان در آخرین قرن سیزده شیراز، بهمن ماه ۱۳۹۹ 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 ╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ @fotros_dokhtarane ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🌸"اجر بوسیدن پدر و مادر"🌸 مردی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید و پرسید: «ای رسول خدا! من سوگند خورده ام که آستانه ی در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟» پیامبر(ص) فرمودند: پای مادر و پیشانی پدرت را ببوس، یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه ی در بهشت می رسی او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟ پیامبر(ص) فرمودند: قبر آنها را ببوس.. 🌺@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
#رویای_نیمه_شب #قسمت_شصت_چهار ❤️رویای نیمه شب❤️ کنار رودخانه خانه های بزرگ اشرافی بود که زیباترین
👑رویای نیمه شب👑 صندلی با گوشه دستیار عرق پشت گردن و طوق غبغبش را خشک کرد بیخ گوشم آهسته غرید کارت را خوب انجام بده تا انعام خوبی بگیریم آن وقت سکه‌ای هم به من خواهی داد دهانش بوی سنگ پای حمام میداد خودش می دانست چون مشغول جویدن چند برگ نعنا بود آب رنگی میان دندان های پوسیده و لب تیره اش نمایان بود وقتی با دست به داخل روانه ام می کرد لبخندی زد که نه زیبا بود و دوستانه در با هم سر و صدا بسته شد باغ در نگاه اول بسیار زیبا بود درختان بلند و تنومند با چتر های بزرگی از شاخه و بعد از تابش آفتاب به زمین جلوگیری می‌کردند حله و اطراف آن پر از نخلستان بود ولی در باغ دارالحکومه تنها چند نخل در میان انواع درختان دیگر دیده میشد راهی که از میان درختان به طرف ساختمان دارالحکومه می‌رفت سنگفرش بود خدمتکاری که مرا همراهی می‌کرد انگار گنگ بود با اشاره دست راهنمایی ام میکرد بعد از پایان سنگ‌فرش به آب نمای زیبایی رسیدیم آب زلالی وارد حوزه های کوچک و بزرگ می شده و توی جوی می ریخت که در میان درختان ناپدید می‌شد بلندی و اندازه حوزه ها فرق داشت بعضی توی بعضی دیگر بودند بزرگترین حوض چند اردک داشت تصویر لرزان ایوان ورودی توی حوض ها افتاده بود کنار آبنما چند نفری روی پله ها نشسته بودند و حرف می زدند و چند نفر دیگر هم در گوشه و کنار باغ روی تخت های چوبی و میده بودند گاهی صدای خنده شان به گوش می‌رسید خدمتکار اشاره کرد که منتظرش بمانند تا برگردد دو نگهبان دو طرف ورودی ساختمان ایستاده بودند چند نگهبان هم در اطراف قدم می‌زدند تاکسی دزدانه از پشت پنجره ها به داخل سرک نکشد از آنجا که ایستاده بودم صدای ضعیف موسیقی و آواز زن جوانی به گوش می رسید . 👑 پایان قسمت شصت پنج 👑 📗@fotros_dokhtarane
🌼[فطـࢪس دختࢪانـ‌ه‍]🌼
حضور پرشور خودرو ها و موتورسواران 🚗🛵 در راهپیمایی نمادین خودرویی 22 بهمن 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷 @fotros_dok
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختران‌ فطرس 💌 آقاجان ♥️ ما نرده های خیابان انقلاب نیستیم که با چند تکان بشکنیم ... ما ✌️ فرزندان دیگر شما ... یادگاران خمینی وارثان شهدا ❤️ تا جان در بدن داریم پای انقلاب و خون شهدا می مانیم ... 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 ╭━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╮ @fotros_dokhtarane ╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
••{🐼🎧}•• ↯‌|اگر تو روزا؎ سرد و ابر؎ زندگیت🌚☁️ ↯|ڪسے نبود عیبے نداره🤸🏻‍♀🔗 ↯|به گرما؎ قلبت رجوع ڪن🔥🍦 ↯|تو برا؎ دلگرمے خودت🥛🎥 ↯|ڪافےهستے*.*⛓🐨 ‍.الزهـرـا ─┅═ೋ❅🐨❅ೋ═┅─ @fotros_dokhtarane ─┅═ೋ❅🐨❅ೋ═┅─