﷽
#طنز_جبهه 😁
📃اسیر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن✉️
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود📖
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم😕
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ
می خوام بفرستمش برا بابام
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم🤣🤣
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
📚منبع: کتاب خاک ریز خاطرات(مولفان:مجید ملا محمدی،محمد صفری)
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝
﷽
#طنز_جبهه 😁
📃داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم🎤
کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممم...💣
نگاه کردم دیدم یه ترکش بهش خورده و افتاده روی زمین
دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش
بهش گفتم توی این لحظات آخر اگه حرف و صحبتی داری بگو
در حالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می کرد ، گفت:
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم:
اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه
خواهشاً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید😂😂😂
بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟😳😅🥴
قراره از تلویزیون پخش بشه ها!
یه جمله بهتر بگو برادر...
با همون لهجه ی اصفهانیش گفت:
اخوی! آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده ... 😂😂😂😂😂😂😂😂😂
📚منبع : کتاب خاکریز خاطرات( مولفان : مجید ملامحمدی ، محمد صفری )
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝
﷽
#طنز_جبهه 😁
داستان شهر موشها!🐭🐭🐭
📃جزیره مجنون به شهر موشها معروف شده بود! 😅موش داشت این هوا 🐭😂چند بار که بچه ها از عقب گربه آورده بودند تا دخل موشها را بیاورند 🐭🐈🐾🐁اما برعکس شده بود و گربه ها ، نوش جان موش ها شده بودند ! 😂😂
دیگر رزمنده هایی که آنجا بودند جانشان به لبشان رسیده بود 😩😂😂موش ها حتی به مهمات و اسلحه هم رحم نمی کردند 🥴😅😅 نصفه شبی یک هو می دیدی یک نفر نعره می زند و روی یک پا جست و خیز میکند و یک موش گردن کلفت به انگشت پایش آویزان شده 😂😂😂حتی قنداق سلاح ها را هم می جویدند. پتو وگونی ها هم بی نصیب نمانده بود 😅😅😅😖😖😖🥴🥴🥴تا اینکه خبر رسید تو یکی از مقر ها گربه 🐈 پیدا شده که توانسته از خجالت موش ها در بیاد و آنها را ناکار کند .😁😍
بچه ها یک نفر را انتخاب کردند تا برای یکی ، دو هفته آن گربه دلیر را به مقر بیاورد. مامور مربوطه کفش و کلاه کرد و روانه آن مقر شد و به زیارت فرمانده آنجا رفت. وقتی ماموریتش را گفت ، فرمانده فکری کرد و گفت : ما حرفی نداریم ، اما باید از ستاد لشگر برای گربه مان حکم ماموریت بیاورید ؛ 🤣🐈🐱 آن هم با امضا فرمانده لشگر 🥴 آخر می دانی که اینجا جبهه اس . رفاقت تاثیری ندارد 😏❌تازه برای ما مسئولیت دارد . بروید و هر وقت حکم ماموریت آوردید ، گربه ی ما در خدمت شما است ! 😂😂😂😏😏😎😎😉
📚منبع : کتاب رفاقت به سبک تانک( نویسنده : داوود امیریان )
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝
﷽
#طنز_جبهه
مفقودالاثر می برم !!😂
ماندن را زیرآن آتش شدید🔥جایز ندانست. خمپاره و تیر و توپ بود که می آمد.💣
وقتی دید چند ماشین 🚐🚑 فرمان چرخانده و پشت به دشمن،رو به میهن،تخته گاز می روند،دور زد و پا از روی پدال گازبرنداشت.❌ آتش هر لحظه سنگین تر می شد. پشت سر ماشین های دیگر به دژبانی جاده رسید.👮🏻♂دژبان رفت جلوی اولین ماشین و پرسید :(اخوی کجا انشاء الله ؟) راننده اولی گفت :( شهید می برم !) راه باز شد و اولی فلنگ را بست.ماشین دوم جلو رفت .
_ کجا ؟
_ مجروح دارم داداش !
راه باز شد . ماشین دوم هم گرد و خاک کرد و رفت .
نوبت ماشین دوستمان شد که صحبت ها رو شنیده و دنبال راه فراری بود و حسابی دستپاچه شده بود. 😵💫 دژبان پرسید :( شما کجا به امید خدا ؟) راننده دنده چاق کرد و گفت :( من ؟ من مفقود الاثر می برم !) 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
و بعدشم گاز داد.
لحظه ای بعد دژبان به خود اومد و در حالی که به ماشین سومی که انگار پرواز می کرد ،نگاه میکرد ،زد زیر خنده . 😂😂😂🤣🤣🤣😅😅😅
📚منبع : کتاب رفاقت به سبک ( نویسنده : داوود امیریان )
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝
﷽
#طنز_جبهه
جاسم و سالم !
امدادگر ایرانی 👨🏻⚕️رسید به مجروحین عراقی.دلش به حالشان سوخت 🥺. کوله اش را باز کرد و سرگرم پانسمان کردن زخم زیلیهای مجروحین شد .🩺🩹
تا اینکه رسید سر وقت یک مجروح عراقی که کولی بازی درمی آورد و نعره پشت نعره از حنجره بیرون می داد. 😂امدادگر تشر زد که:(خفه خون بگیر ببینم 🤐🤫سر سام گرفتم 🥴🥴چه مرگته . تو که سالمی .)
و مجروح سر تکان و داد و گفت :( لا، لا. ،انَا جاسم . هذا سالم.) (( یعنی: نه،نه.جاسم هستم . سالم این یکیه .)) 😂😂😂
و بعد به سرباز کناری اش اشاره کرد . امدادگر پقی زد زیر خنده 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
📚منبع : کتاب رفاقت به سبک ( نویسنده : داوود امیریان )
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝
﷽
#لبخند_بزن_بسیجی ؛)
جشن پتو🤪
قرار گذاشته بوديم هرشب يكي از
بچههاي چادر رو توي «جشن پتو» بزنيم
يه روز گفتيم: ما چرا خودمون رو ميزنيم؟🧐😂
واسه همين قرار شد يكي بره بيرون و اولين كسي رو كه ديد بكشونه توي چادر. به همين خاطر يكي از بچهها رفت بيرون و بعد از مدتي با يه حاج اقا اومد داخل.
اول جاخورديم.😱 اما خوب ديگه كاريش نميشد كرد. 😂گفت: حاج آقا بچهها يه سوال دارن.
گفت: بفرمایيد و ....
يه مدت گذشت داشتم از كنار يه چادر رد ميشدم كه يهو يكي صدام زد؛ تا به خودم اومدم، هفت هشتا حاج آقا ريختن سرم و يه جشن پتوي حسابي ...
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷 خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔════ ࿇ ════╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚════ ࿇ ════╝
24.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طنز_جبهه
#لبخند_بزن_بسیجی ؛)
از آزادی خرمشهر تا آزادی فاو....😅
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷خط مقدم🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═══ ࿇ ═══╗
🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷
╚═══ ࿇ ═══╝
°•╼﷽╾•°
#طنز_جبهه
تازه وارد😃
تازه اومده بود جبهه😍
یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید:
وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ، برا اینکه کشته نشی چی میگی؟🤨🥴
اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده خدا تازه وارده
شروع کرد به توضیح دادن:
اولاْ باید وضو داشته باشی😏
بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی:
اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین🙂
بنده خدا با تمام وجود گوش میداد😂
ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت:
اخوی غریب گیر آوردی؟😂😂😂
📚منبع :khandebazareeslami.blogfa.com
#دفاع_مقدس
#طنز_جبهه
─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─
🇮🇷💕 خط مقدم💕🇮🇷
رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس
╔═════ ࿇ ═════╗
🇮🇷🇮🇷🇮🇷@frontlineIR🇮🇷🇮🇷🇮🇷
╚═════ ࿇ ═════╝