eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
200 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه‌این‌اتفاق‌توی‌کشورهای‌💣 خارجی‌بودمثل‌بمب‌صدامیداد. حتمابخونین‌قشنگه...🔮 چندروزی‌بودکه‌هرچندساعت پیرزنی‌با۱۱۰تماس‌میگرفت‌و ساعت‌رو‌میپرسید...⏰ میگفت‌قرص‌دارم‌بایدبخورم نمیدونم‌ساعت‌چندهستش‌با تلفن‌های‌دیگه‌هم‌تماس‌میگیرم فکرمیکنن‌دارم‌مسخره‌میکنم‌و جواب‌نمیدن...☹️😔 بچه‌های‌مرفوک‌آدرس‌پیرزن‌رو گرفتن‌ویه‌واحدگشتی‌اعزام‌کردن به‌منزل‌ایشون.🚓 وقتی‌رسیدن‌دیدن‌پیرزن‌درمنزلی ساده‌زندگی‌میکنه‌وسوادهم‌نداره فقط‌بلده‌شماره۱۱۰روبگیره...📞 ساعت‌مصرف‌قرص‌های‌پیرزن‌رو پرسیدن‌ویادداشت‌کردن‌وبرگشتن. ازاون‌دراتاق‌مرفوک‌یک‌برگه‌نصب کردن‌وسرساعت‌مصرف‌قرص‌ها باایشون‌تماس‌میگیرن‌میگن‌مادر جان‌الان‌وقت‌قرص‌صورتیه‌هستش. وهربارکه‌نگهبانهاعوض‌میشن‌به نگهبان‌بعدی‌تاکیدمیکنن‌که‌فراموش نکنی‌زنگ‌بزنی‌پیرزن ‌قرصهاشوبخوره...💊 مرفوک:مرکزفرماندهی‌وکنترل ✉️ڪانالے مخصوص دهـہ هفتادے تا دهـہ نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
غرب نو تولد دوباره ♨️"لینزی لوهان" خواننده و بازیگر هالیوود #مسلمان شد 📌"لوهان" ابتدا شروع به خواندن قرآن می کنه و به دین اسلام علاقه مند میشه و تصمیم می گیره #مسلمان بشه ♻️اون همه عکس های #بی_حجابش رو از صفحه اینستاگرامش پاک کرد و به عربی نوشت : "سلام علیکم" 🌐منبع: https://www.brecorder.com/2017/06/03/352119/lindsay-lohan-talks-about-holy-quran-and-fasting-in-ramadan/amp #پویش_حجاب_فاطمے
به زودی...😍 هر پنجشنبه و جمعه راس ساعت 17:00 منتظر قسمت های رمان #شکسته_هایم_بعد_تو باشید... #جوانان_ایرانے ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
بـسـم الله... 🌱 اے پروردگار یڪتا 💚
. . . پاییز فصل آزادی است🌱 برگ ها به جای صرفا سبز بودن🍃 می توانند زرد، قرمز، قهوه ای و نارنجی بودن را انتخاب کنند🍁 #جوانان_ایرانے ✉️ڪانالے مخصوص دهـہ هفتادے تا دهـہ نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍃| بسم رب الشهدا و الصدیقین |🍃 با سلام خدمت شما همسنگران وهمراهان گرامی💛 با همراهی صمیمی وگرم شما بزرگواران ان شاءالله قصد داریم به مناسبت فرارسیدن شهادت شهید محمدرضا دهقان امیری جهت برطرف شدن گرفتاری ها و نابود شدن بیماری کرونا به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزمان 🔹| 🔹| 🔹| 🔹| 🔹| برگزارکنیم و ثواب آن به روح مطهر هدیه کنیم. عزیزانی ک مایلند در هرکدام از ختم ها شرکت کنند از " تاریخ ۹۹/۸/۶ الی ۹۹/۸/۲۱ "تعداد قرائت ها و تعداد صلوات های خود را به آیدی های زیر ارسال کنید👇 🌸آیدی در پیام رسان : @kaniz_zahra 🌸آیدی در پیام رسان : @Banoye_goomnam 🌸آیدی در پیام رسان : @Zeinabsadat66 همه در این ختم ولو تعداد اندک صلوات شرکت کنید و حتما در ثوابش سهیم بشید..... این فرصتی‌ست که شهدا به مادادند تا شاید دستگیر ما شوند..... ... ... 🌷 | @shahid_dehghan |
. . . بسم اللـہ الرحمن الرحیم از قدیم گفتـہ اند ڪلاهت را سفت بچسب ڪـہ باد نبرد... حرف دیگرے دارم! چادرت را سفت بچسب بانو ڪـہ اگر چادرت را باد ببرد، ایمان بسیارے را باد میبرد...👌🏻🌱 . . . شما را دعوت میکنم برای خواندن قسمت های اول رمان 💔
❤️...رمان...❤️ 💔 روی زمین نشسته و خیره به آلبوم عکس مقابلش بود. گاه آهی کشیده و دستی به روی عکس میکشید، گاه لبخند میزد و عکسی را میبوسید. در اتاق گشوده شد: _آیه... آیه جان! نمیخوای بیای؟ همه منتظر توئیما! دیر میشه، منتظرمونن! آیه دستی به پلاک درون گردنش کشید و آن را از زیر لباسش بیرون کشیده و به عادت این سالها، آن را بوسید. یک پلاک که فقط نامی بود و شمارهای روی آن... جزء بازماندههای شهیدش بود... بازمانده از مَرد زندگیاش... _الان میام رها؛ لباسای زینب رو پوشوندی؟ _آره، خیلی ذوق داره؛ اون برعکس توئه! آیه لبخندی تلخ بر لبانش نشست: _همهش بهخاطر زینبه... بهخاطر لبخندش... بهخاطر شادیش! از زمین بلند شد و آلبوم عکس را همانجا رها کرد. از اتاق که بیرون آمد، همه با ترس و تردید او را نگاه میکردند. حاج علی و زهرا خانم دست زینب را در دست داشتند. صدرا، مهدی کوچکش را در آغوش گرفته و کنار مادرش محبوبه خانم ایستاده بود. لبخندش که مهربانتر شد، همه نفس گرفتند: _من آماده ام، بریم! ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
❤️...رمان...❤️ 💔 زینب دست پدربزرگ و مادربزرگش را رها کرد و به سمت مادرش رفت. با آن لباس عروس کوچک که بر تن داشت، دل آیه هم برایش ضعف میرفت و هم بغض بدی در گلویش جا خوش کرد. "چرا با من این کار را کردی مَهدی؟ چرا دخترکت را به جانم انداختی؟ چرا مرا دست مَرد دیگری سپردی؟ آخر چرا مَرد؟ تو که عاشقم بودی؟ این بود رسم عاشقی؟ این بود رسم سالها بیقراری و در کنار هم بودنمان؟ تو که به دنیا دلبستگی نداشتی و پرهایت را گشودی و از دنیای نامردیها رها شدی، چرا با من این کار را میکنی و پایبند مَردی میکنی که هیچ سنخیّتی با من ندارد؟ چرا با من این کار را میکنی مَردِ من؟ چرا دردهایم را نمیبینی؟ چرا همه موافق او شدهاند؟ چرا همه مرا نادیده گرفتهاند؟ کسی غم چشمانم را نمیبیند! کسی بغض گلویم را حس نمیکند! کسی لرزش صدایم را نمیشنود! تو که مرا از حفظ بودی! تو که عاشقم بودی! تو که مرا بهتر از همه میشناسی! تو چطور تصور کردی که مَردی جز تو میتواند قلب مرا تسخیر کند؟ چطور تصور کردی عشق کودکیهایم را میتوانم کنار گذاشته و به مَردی جز تو نگاه کنم؟اصلا او چه دارد که همه را بسیج کردهای برایش؟ چرا من خوبیهایش را نمیبینم؟ چرا همه مرا به سوی او میخوانند؟ چرا کسی تفاوتهای ما را نمیبیند؟ آخَر مَردِ من... ندیدی که آیهات دل به کسی نمیسپارد؟ حالا دخترکت را مقابلم میگذاری؟ دخترک را به جانِ بیجان شدهام میاندازی که تسلیم شوم؟ تسلیم این نامردیِ دنیا؟! باشد مَردِ من؛ باشد! قبول! هرچه تو بگویی! هرچه تو بخواهی! ببینم مرا به کجا میخواهی ببری!" ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
❤️...رمان...❤️ 💔 حاج علی که ماشین را متوقف کرد به سمت آیه برگشت: _عزیزِ بابا... دخترکم! آمادهای بابا؟ آیه نگاهش را به پدرش دوخت: _نه بابا، آماده نیستم! من هیچوقت آمادهی این کار نمیشم! زهرا خانم هم به سمت آیه برگشت: _روزی که با رها اومدید و گفتید که باید ازدواج کنم، روزی که اومدید و هزار جور حرفای منطقی و عقلانی و روانشناسی و آیه و حدیث گفتید که باید ازدواج کرد، منم مثل تو فکر میکردم هرگز نمیتونم این کار رو بکنم! فرقِ من و تو این بود که تو 9 سال، عاشقانه زندگی کردی و من 30 سال با بدبختی و درد... آیه جان، دخترِ قشنگم، من قربونت برم؛ زندگی رو باید عاقلانه ساخت! ارمیا پسر خوبیه، دوستت داره؛ شوهرت که راضیه، دخترتم که راضیه! آیه با بغض گفت: _دل من که راضی نیست، پس تکلیف دلِ من چی میشه؟ حاج علی: دلت رو بسپر دست اون مَرد؛ اون مردی که من دیدم، اونقدر عاشقت هست که عاشقت کنه! _نمیتونم بابا! حاج علی: اگه نمیتونی، همین الان میرم ازشون معذرتخواهی میکنم و میریم خونه، تصمیمتو بگیر بابا؛ اگه نمیخوای بگو، اگه میخوای یا علی! بلندشو بریم و منتظرشون نذار! _به من باشه برگردیم؛ اما فقط من نیستم بابا- با بغض گلوی دخترک یتیمم چیکار کنم؟ زینب فقط با اون میخنده... زینب پسندیده... زینب خوشحاله، وقتی ازش جدا میشه بغض میکنه؛ من چطور دل دخترکمو بشکنم؟ ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️