eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
204 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه‌شهید‌شویم ؟! وقتے از چیزےڪہ دوست داشتے ❤️🚫 با مقابلہ ڪردے ✊🏻 همہ ڪارهات روبراے ☝🏼 یعنے فقط وفقط رضاےخدا انجام دادے✅ وقتی بهت 🔥فقط ..! 💕 وقتی بجز تودلت نبود💚 وقتی عاشق فداڪردن جونت و سرت درراه حسین شدے💫 وقتی تونستے نگاهتوروےڪفشات ثابت ڪنے و راه برے👣 و خیلےوقتےهاےدیگه اونوقتہ ڪہ ...💖 شهادتتـــ مبارڪـــ باشہ🦋 اللهـــم الرزقنا شهادة...🙏😢 🥺 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
جلوی دادگستری شعار می‌دادند «مرگ بر بهشتی».💔 🌹 هم می‌شنید . یڪی ازش پرسید «چرا امام ساڪت است ؟ ڪاش جواب این توهین‌ها را می‌داد». 🌹شهید بهشتی گفت : «قرار نیست در مشڪلات از هزینه ڪنیم ، ما سپر بلای اوییم ، نه او سپر ما». ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍁 🏵 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍁 💑 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🍁 🌈 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌼 ...💚 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
💎 نماز پرفضیلت یک‌شنبه‌های را از دست ندهیم... 🌷 در فضيلت نماز روز یکشنبه ماه ذی‌القعده از رسول خدا ﷺ روايت شده كه: ▫️ توبه اش مقبول و گناهش آمرزيده شود. ▫️ با ايمان بميرد. ▫️ دينش گرفته نشود. ▫️ قبرش گشاده و نورانی گردد. ▫️ والدينش از او راضی گردند. ▫️ مغفرت شامل حال والدين او و ذريّه او گردد. ▫️ توسعه رزق پيدا كند. ▫️ ملك الموت با او در وقت مردن مدارا كند. ▫️ به آسانی جان او بيرون شود... 🍀 رسول خدا ﷺ در روز یڪشنبه ماه فرمودند: ای مردم! ڪدام‌ یڪ از شما می‌خواهید توبه کنید؟ گفتند: رسول خدا! همهٔ ما می‌خواهیم توبه ڪنیم. 🍀 پیامبر ﷺ فرمودند: غسل ڪرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز بجا آورید. ◽️در هر رکعت یک بار حمد ◽️سه ‌بار توحید ◽️یک بار فلق و ناس بخوانید. ◽️آنگاه هفتاد بار استغفار نموده ◽️و بعد لاحول ولا قوّة إلا بالله بگوئید. 🔸 سپس بگوئید: يا عَزيزُ يا غَفّارُ، اغْفِرْلی ذُنُوبی وَ ذُنُوبَ جَميـعِ المُؤمِنينَ وَالْمُؤمِناتِ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ اِلاّ اَنْت 🔹 اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را بیامرز ڪه جز تو ڪسی گناهان را نمی‌آمرزد 🍀 آن‌ گاه پیامبر ﷺ فرمود: بنده‌اى از امت من چنین عملی را انجام نمی‌دهد، مگر این‌ ڪه از آسمان به او ندا می‌رسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع ڪن ڪه توبه تو قبول، و گناهانت شد. 📗اقبال الأعمال، جلد۱، صفحه۳۰۸ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ✨﷽✨ 💠چند عمل ساده براي چند صد برابر كردن ثواب نمازها🍂 ❶ «اذان و اقامه» باعث ميشود دو صف از فرشتگان، پشت سر مومن نماز بخوانند. 📚(ثواب الاعمال صدوق ص٧٢) ❷ «ركوع كامل» باعث نداشتن وحشت قبر ميشود. 📚(ثواب الاعمال صدوق ص٧٣) ❸ «انگشتر عقيق» دو ركعت نماز با عقيق معادل هزار ركعت بدون آن است. 📚(عدة الداعي ابن فهدحلي ص٢٢٠) ❹ «مسواك زدن» دو ركعت نماز با مسواك بهتر از هفتادركعت نماز بدون مسواك است. 📚(من لايحضره الفقيه صدوق) ❺ «خواندن سوره قدر» خواندن سوره قدر در يكي از نمازها باعث آمرزش گناهان ميشود. 📚(ثواب الاعمال ص٢٦٧) ❻ «استنشاق و مزه مزه در وضو» باعث آمرزش و غلبه بر شيطان است. 📚(ثواب الاعمال صدوق ص٤٣) ❼«عطر» باعث ميشود ثواب نماز هفتاد برابر شود. 📚(ثواب الاعمال ص١٢٠) ❽ «تسبيحات حضرت زهراء س» بهتر از هزار ركعت نماز نزد حضرت صادق (عليه السلام) است. 📚فلاح السائل ، ص١٥٥ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت48 یه خونه با عطر زندگی! عطر غذای خونگی که با عشق پخته شده!
❤️...رمان...❤️ آیه چادر نمازش را سر کرد. قد قامت الصلاة کرد و قامت بست به حمد خدای خودش، خدای تنهاییهایش، خدای عاشقانههایش... سلام را که داد، سر سجاده نشست. صدای نماز خواندن پدر را میشنید. به یاد آورد: -قبول باشه بانو! _قبول حق باشه آقا!-حالا یه صبحونه میدی؟ یا گشنه و تشنه برم سرکار؟ _خودتو لوس نکن، انگار تا حالا چندبار گرسنه مونده! -هیچ بار بانو، تا تو هستی من وضعم خوبه! آیه پشت چشمی نازک کرد. مَردش بلند خندید. صبحانه خوردند؛ او و مَردش، هر صبح این هفت سال را کنار هم، قبل از طلوع خورشید صبحانه خورده بودند. کلاهش را به دستش میداد و در دل قربان صدقهاش میرفت و زیر لب آیةالکرسی میخواند برای مَردش. وقتی به خودش آمد میز را دو نفره چیده بود. پدر نگاهش میکرد... چشمان حاج علی پر از غم بود. چندباری آیه را صدا زده بود، اما آیه محو در خاطرات بود و به یاد نمیآورد. با صدای پدر به خود آمد و اول نگاهی به پدر و بعد به میز انداخت. آهی کشید و گفت: _یه صبحونه پدر، دختری بخوریم؟ صدای اعتراض رها بلند شد: _چشمم روشن، حالا بدون من؟ زیر آبی؟! آیه لبخند ملیحی زد: _گردن من از مو باریکتره خانم دکتر، بفرمایید! رها پشت چشم نازک کرد و صندلی عقب کشید و در حال نشستن جواب داد؟ الان به من گفتی دکتر که منم بهت بگم دکتر؟ آیه هم کنارش جا گرفت: _انقدر تابلو بود؟ _خیلی... چقدر حاج علی مدیون بودن این دختر در خانهاش بود... دختری که گاهی عجیب شبیه آیه میشود با آن چادر گلدارش. ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
❤️...رمان...❤️ #از_روزی_که_رفتی #قسمت49 آیه چادر نمازش را سر کرد. قد قامت الصلاة کرد و قامت بست به
❤️...رمان...❤️ ساعت هنوز هفت نشده بود که تلفن زنگ خورد، نگاهها نگران شد. آیه به یاد آورد... تلفن زنگ خورد... حاج علی تلفن را جواب داد، سلام کرد. چند دقیقه سکوت و صدای حاج علی که گفت "انا الله و انا الیه الراجعون..." حاج علی به سمت تلفن رفت؛ گوشی را برداشت و سلام کرد. چند دقیقه سکوت و بعد آهسته گفت: _باشه، ممنون؛ یا علی! تماس قطع شد. نگاهش طفره میرفت از چشمان آیه، اما آیه عطر مَردش را استشمام میکرد. _داره میاد! سوالی نبود، خبری بود؛ مطمئن بود و میدانست، اصلا از اول میدانست این صبحانه برای اوست... آیه که برخاسته بود، روی صندلی نشست. رها بلند شد و به سمتش دوید. آیه که نشست، دنیای حاج علی ایستاد... خدایا دخترکش را توان بده! به داد این دلها بِرَس! به داد تنها داشتهی حاج علی از این دنیا بِرَس... خدای فریاد رَس، به داد بیپناهی این قلبها برَس! رها با صدرا تماس گرفت. بار اولی بود که به او زنگ میزد. همیشه صدرا بود که خبر میگرفت. _رها! چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ _سلام... دارن میارنش، الان زنگ زدن. _الان میام اونجا! تماس را قطع کرد. لباس پوشید. جواب مادر را سرسری داد. در راه یاد ارمیا افتاد و به او زنگ زد. ارمیا خواسته بود اگر خبری شد به او هم خبر بدهد.تماس برقرار شد و صدای گرفتهی ارمیا را شنید: _بفرمایید! _صدرا هستم؛ صدرا زند. منو به خاطر دارید؟ _بله. اتفاقی افتاده؟ خبری شده؟ _دارن میارنش، من تو راه خونهشونم. _منم الان حاضر میشم و راه میافتم. _اونجا میبینمت... رفاقتی بین آنها نبود، اما دلیل مشترکی داشتند؛ دلیلی که آنها را به یک خانه میکشاند. ارمیا سریع لباس پوشید، کلاه موتور سواریاش را برداشته بود که مسیح جلویش را گرفت: _کجا میری؟ تو حالت خوب نیست با این وضع کجا میری! _دارن میارنش، باید برم اونجا! _چرا باید بری اونجا؟ _باید برم! نمیتونم بهت بگم چرا، چون خودمم نمیدونم چرا! _منم باهات میام. یوسف: منم میام. میخوام این خانواده رو ببینم. ارمیا کلافه شد. _باشه بیایید اما زود آماده بشید، دیرم شده! ❤️ادامه دارد ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
: امروز وقتی شما در قرار می گیرید شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای دکل قرار گرفته‌اید و بخواهید یا نه، میدان هستید. ... ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️