شبتـــــــون مهــــــ❤️ـــــدوی
وضویادتون نره😍
دعابرای سلامتی اقامون⁉️
🏷 امیدوار باش💐🌹
آب هـرچـند آلوده شـده باشد حتی لجـن هم شده باشد اگر به دریا برگردد صاف و زلال و پاک میشود!!
❤️ یادت باشـد خـدا دریای رحــمت است و ما چون آب آلوده اگر به آغوش رحــمت او باز گردیم ڪار تمام است و پاک پاک میشویم.
🌺 به بندگانم بگو من آمرزنده و مهربانم
📚 سوره حجر ۴۹
@G_IRANI
⚘﷽⚘
دلت ڪہ بگیـرد ...
دوای دردت #شهید_گمنام است!
ڪنار سردار بی پلاڪ ...
فقط تو باشے و او
و یڪ درد و دل حسابے
دردِ دلے از جنس چادرخاڪی مادر...
#شهیدگمنام💔
@G_IRANI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده
#حضرت_فاطمه_معصومه_س
سالروز وفات
حضرت فاطمعه معصومه(س) را به
آقا على ابن موسى الرضا(ع) و
آقا امام زمان(عج) و
تمام شيعيان جهان
تسليت عرض مينمائيم.
🌷🍃
🍃
#چفیه
شـھیــد شدن دِݪْـ/♡ مےخواهد
دلے آنقــدر قوے ڪه بتوانـد
بریدهشود از همه تعلقآت
دلے ڪه آرام لـه شود
زیر پایت، به وقتِ
بریدن و رفتن...
••و شـھــ/🌷ـدا
"دلدارِ بـے دل" بودند...
#اخلاصیعنے
#روےِغیرِخداحسابنڪنے
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|• @G_IRANI
+رفیق، داری ڪه همیشه کنارت باشه ؟؟
•اره ، همه جوره باهام کنار امده
بدیم ، بدخلقیم ، باخیلی چیزام کنار امده !!!
+خوشبحالت !
+اسمش چیه؟
•حسین (ع)فاطمه (س)🙂
#رفیقم_حسین
🔴ماجرای سیلی خوردن محافظ آیت الله خامنه ای
✍در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
به گزارش افکارنیوز، اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
📚برگرفته از کتاب «حافظ هفت»
دلش نمی آمد صحبتمان تمام شود . حس می کردم زور می زد سر بحث جدیدی باز کند . سه تا نامه جدید نوشته بود برایم 😊گرفت جلویم و گفت:راستی، سرم بره هیئتم ترک نمی شه !
ته دلم ذوق کردم 😍نمی دانم اوهم از چهرم ام فهمید یانه ، چون دنبال این طور آدمی می گشتم . حس می کردم حرف دیگری هم دارد. انگار مزه مزه می کرد. گفت :دنبال پایه می گشتم 💫
باید پایه م باشید نه ترمز !
زن اگه حسینی باشه، شوهرش زهیر می شه!🦋
بعد هم نقل قولی ازشهید سید مجتبی علمدار به میان آورد : هرکس روکه دوست داری ، باید براش آرزو شهادت کنی !"" ❤
#کتاب قصه دلبری به روایت همسر🌼
#شهید محمد حسین محمدخانی ✨💐
ملقب به عمار حلب
📚انتشارات روایت فتح
🖋به قلم :محمد علی جعفری
دفتر : 88809748
فروشگاه: 88897814
پخش: 88853908