تو چه هستی ، جز يک لحظه، يک لحظه که چشمان مرا،
می گشايد در
برهوت آگاهی ؟
بگذار
که فراموش کنم.
-فروغِ جان
ای ستارهها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد؟
ای ستارهها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد؟
جام باده سرنگون و بسترم تهی
سر نهادهام به روی نامههای او
سر نهادهام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستارهها مگر شما هم آگهید
از دو روئی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین بقلب آسمان نهان شدید
ای ستارهها، ستارههای خوب و پاک
_فروغِ جان
تو زمزمه ی چنگ و عود منی
تو باده ی جام و سبوی منی
نغمه خفته در تار و پود منی
مایه هستی و های و هوی منی
گرچه مست مستم نه می پرستم
تا من چشم مست تو دیدم
ز ساغر عشقت دو جرعه چشیدم
شد زمین مست آسمان مست
گرچه او هرگز نمیگیرد ، ز حال ما خبر
درد او هرشب ، خبرگیرد ز سرتا پای ما...
تا کی بهناز رفتن و گفتن که: جان بده؟
جان میدهم، بیا، بهتقاضا چه احتیاج؟
شیروانیِ قرمزِ او
بین تمام تخریب های استاد بهم گفت شبیه فروغ حرف میزنی و من درونت یه فروغ میبینم
این دخترمون هم شاعر شد!
بماند اینجا به یادگار :)
ز احوالات روز های پایانی این تابستان عزیز؟
درود. پریزاد فروغ هستم و با یه تقدیمی نسبت کوتاه.
من بهتون اسم آهنگی قدیمی رو تخلص میدم + جمله که نیازه بشنوید:)
اوه یه شرایط خاص تقدیمی حتما در اینجا باشید
(چک میشه)
و بازنشر این پیام هم یادتون نره :)
در؟ @gableghermez
جهت ارسال تگ؟ @parizadma