امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم
و فردا بیشتر از امروز
و این ضعف من نیست قدرت تو است!
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم و فردا بیشتر از امروز و این ضعف من نیست قدرت تو است! #لیلی_و_مجن
آیدای من! آیدای بیهمتای من!
کنار تو خود را بازیافتهام، به زندگی برگشتهام و امیدهایِ بزرگِ رؤیایی ترانههای شادمانه را به لبهای من بازآوردهاند. هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیمتر نبوده است.
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
آیدای من! آیدای بیهمتای من! کنار تو خود را بازیافتهام، به زندگی برگشتهام و امیدهایِ بزرگِ رؤیایی
کاش یکی مثل شاملو اینجوری قلب آدمو لمس کنه:
قلب من به این امید میتپد که تو هستی
تویی وجود دارد
که من میتوانم آن را ببینم
او را ببوسم
او را در آغوش خود بفشارم
و او را احساس کنم
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
کاش یکی مثل شاملو اینجوری قلب آدمو لمس کنه: قلب من به این امید میتپد که تو هستی تویی وجود دارد که
•از نامههای شاملو به آیدا :
آیدای من! تو را به خدا! عشقت را فریاد کن تا باور کنم. پیش از آن که من از وحشت این سکوت دیوانه شوم، عشقت را فریاد کن. با من سخن بگو ، حرف بزن ، حرف بزن ، حرف بزن ، شور و حرارت بده تا من از یاسی که مرا در بر گرفته آزاد شوم... حرف بزن! پیش از آنکه در کمال یاس و پریشانی به خود تلقین کنم که «نه! عشق نیست، و من تنها بازیچهیی بودم» حرف بزن؛ این تنها راه نجات من است: حرف بزن آیدا!♥️
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
•از نامههای شاملو به آیدا : آیدای من! تو را به خدا! عشقت را فریاد کن تا باور کنم. پیش از آن که من ا
بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو میآورم
از معبرِ فریادها و حماسهها.
چرا که هیچ چیز در کنارِ من
از تو عظیمتر نبوده است
که قلبت چون پروانهای
ظریف و کوچک و عاشق است .
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
بیشترین عشقِ جهان را به سوی تو میآورم از معبرِ فریادها و حماسهها. چرا که هیچ چیز در کنارِ من از ت
آیدا،
نازنینترین چیز من،از ماده و روح...!
آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود، اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، میتوانستم بگویم که آرامترین، شادترین و امیدوارترین روزهای عمرم را میگذرانم .
*از کتاب مثل خون در رگهای من*
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
آیدا، نازنینترین چیز من،از ماده و روح...! آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود، اگر فقط تو را
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
کار دیگری نداریم من و خورشید برای دوست داشتنت بیدار میشویم هر صبح #لیلی_و_مجنونِ_معاصر
کیستی که من اینگونه
در دیارِ رویاهایِ خود
در تو درنگ میکنم
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
کیستی که من اینگونه در دیارِ رویاهایِ خود در تو درنگ میکنم #لیلی_و_مجنونِ_معاصر
آيداى خوب خوشگل من!
آيداى يگانه ى من!
چشمانت به من نويد و اميد میدهند، اما سكوت تو مرا از يأسى كُشنده لبريز مىكند...
آه، چه قدر احتياج دارم كه زبانت نيز از چشمهايت مهربان و نوازش دهنده شود،
كه زبانت نيز مانند نگاهت به من بگويد كه آيدا، احمدِ تنهاىِ دلتنگش را چه قدر دوست مىدارد!
افسوس كه زبان و لبان تو به قدر چشم هايت مرا دوست نمى دارد
از نامه های شاملو به آیدا
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
آيداى خوب خوشگل من! آيداى يگانه ى من! چشمانت به من نويد و اميد میدهند، اما سكوت تو مرا از يأسى كُشند
آیدای من! آیدای بیهمتای من!
کنار تو خود را بازیافتهام، به زندگی برگشتهام و امیدهایِ بزرگِ رؤیایی ترانههای شادمانه را به لبهای من بازآوردهاند. هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیمتر نبوده است.
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
آیدای من! آیدای بیهمتای من! کنار تو خود را بازیافتهام، به زندگی برگشتهام و امیدهایِ بزرگِ رؤیایی
آیدا جانم!
بدترین روزهای عمرم را می گذرانم...
...از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم خیلی باید بکوشم. مع ذلک نفس گرم تو، وجود تو، عشقت و اطمینانت مرا نیرو می دهد. پر از امید و پر از انرژی هستم. تو را دارم و از هیچ چیز غمم نیست. از صفر که هیچ، از منهای بی نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ چیز نمی ترسم. من در آستانه ی مرگی مأیوس، در آستانه ی "عزیمتی نابهنگام" تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم، من مرده بودم. پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
آیدا جانم! بدترین روزهای عمرم را می گذرانم... ...از صفر می باید شروع کنم، اما برای آن که به صفر برسم
شاملو تو کتاب _مثل خون در رگهای من
برای آیدا نوشته:
_بدبختی فقط هنگامی به سراغ من میآید
که ببینم آیدای من، لبخندش را فراموش
کرده است..!(:
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
شاملو تو کتاب _مثل خون در رگهای من برای آیدا نوشته: _بدبختی فقط هنگامی به سراغ من میآید که ببین
آیدای کوچولوی من!
همه ی شادی هایم در یک لبخند تو خلاصه می شود؛ و کافی است که تو قیافه ناشادی بگیری تا من همه ی شادی ها و خوش بختی های دنیا را در خطوط درهم فشرده ی آن، -چهره ای که خدا می داند چقدر دوستش می دارم- گم کنم!
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
آیدای کوچولوی من! همه ی شادی هایم در یک لبخند تو خلاصه می شود؛ و کافی است که تو قیافه ناشادی بگیری ت
کیستی که من این گونه به اعتماد،
نام خود رابا تو می گویم
کلید خانه ام را در دستت می گذارم
نانِ شادی های ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و بر زانوی تو
این چنین آرام به خواب می روم؟
کیستی که من، این گونه به جِد
در دیار رؤیاهای خویش
با تو درنگ می کنم...
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
کیستی که من این گونه به اعتماد، نام خود رابا تو می گویم کلید خانه ام را در دستت می گذارم نانِ شادی
~پیش از اینها نیز یکی دو بار تصور میکردم
عاشق شدهام. اما عشق من به تو ،
به هیچ چیز شبیه نیست: تو برای من همهی زندگی ، همهی امید ، همهی دنیا شدهای.
نقش تو، در ذهن من ، همه چیز را میزداید
و جانشین همه چیز میشود.
واقعیت قضیه یک سخن بیش نیست:
تو، یا مرا به آسمان خواهی برد یا به گورستان؛
اما تا هنگامی که زندگی و امکان زندگی هست،
باقی چیزها حرف مفت است.
من با تو میخواهم آسمان را فتح کنم:).
- از نامههایشاملو به آیدا
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
~پیش از اینها نیز یکی دو بار تصور میکردم عاشق شدهام. اما عشق من به تو ، به هیچ چیز شبیه نیست: ت
نامه های شاملو به آیدا 💌:
~آیدای عزیز من
هر چه بیشتر میبینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود. دیروز چند لحظه ی کوتاه بیشتر ندیدمت. تمام سر شب، تنها و بی هدف در خیابانهای تاریک و خلوت این اطراف راه رفتم و به تو فکر کردم شاید اگر بیرون نمیرفتم میتوانستم دفعات بیشتری ببینمت ولی چون به ات گفتم که بروی بخوابی و قبول نکردی ناچار رنج ندیدن تو را به خودم هموار کردم و از خانه بیرون رفتم که بروی استراحت کنی فکر نمیکنی اگر مریض بشوی و بیفتی با این وضعی که داریم چه خواهد شد؟
در هر حال ساعات درازی در خیابانهای خلوت راه رفتم و همان طور که گفتم به تو فکر کردم. به شخصیت و خانمی و برازندگی ،تو به مهربانیت و به لبخنده هایت فکر کردم به حرفهایی که از تو شنیده ام و اگر چه خیلی زیاد
نبوده مرا این طور خوش بخت کرده اند فکر کردم به تو گفتم: «زیاد خیلی خیلی زیاد دوستت دارم. » جواب دادی: «هر چه این حرف را تکرار کنی، باز هم می خواهم بشنوم!»🤍
- هفتم خرداد ۱۳۴۱
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
نامه های شاملو به آیدا 💌: ~آیدای عزیز من هر چه بیشتر میبینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود. دیروز چند
‹از نگاه تو شاید آیدا فقط یک زن باشد،
اما برای من معنایی وسیعتر از این دارد.
بهتر بگویم آیدا برای من بهانهی زندگی کردن
و انسان بودن است.او تمثیل همهی مردمی
است که من دوستشان دارم. همانها که
با محبت خود مرا نوازش میکنند.
پس آیدا یک بهانه است.
او اشارتی به من و جامعهی من است.👩🏻♥️›
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
‹از نگاه تو شاید آیدا فقط یک زن باشد، اما برای من معنایی وسیعتر از این دارد. بهتر بگویم آیدا برای م
نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه
به خاطر سایهی بام کوچکش
به خاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو
نه به خاطر جنگلها، نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ
به خاطر یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه به خاطر سایهی بام کوچکش به خاطر ترانهای کوچکتر از دستهای تو
آیدای خودم؛ آیدای احمد...!
اما با همه ی این ها با همه ی خاطره هایی که هر بار پس از رفتنت در ذهن من باقی می ماند؛ با همه این خاطره هایی که هر بار از هنگام رفتنت تا بار دیگر که بازآیی در ذهن من تکرار می شود، و با همه ی عطر جنون انگیزی که پس از رفتنت تا ساعات دراز، خاطره ی تو را در این کلبه ی درویشانه زنده نگه می دارد،_ باز، همین که پا از کنار من کنار گذاشتی، آن ناباوری عظیم همیشگی چون کوهی بر سرم فرود می آید و وادارم می کند که باها و بارها، با تعجب از خودم بپرسم:
«_آیدا؟ آیدای من؟ این جا بود؟ کنار من بود؟
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
از تو حرف میزنم
چنان نوبرانه میشوم؛
که بهار هم
دهانش آب میافتد …!
#لیلی_و_مجنونِ_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
از تو حرف میزنم چنان نوبرانه میشوم؛ که بهار هم دهانش آب میافتد …! #لیلی_و_مجنونِ_معاصر
حوصلهات که سر میرود
با دلم، با دوست داشتنم بازی نکن
من در بی حوصلگیهایم با تو زندگیها کردهام!
#لیلی_و_مجنون_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
حوصلهات که سر میرود با دلم، با دوست داشتنم بازی نکن من در بی حوصلگیهایم با تو زندگیها کردهام! #
کوچکترین لبخند تو مرا از تمام بدبختیها نجات میدهد.
#لیلی_و_مجنون_معاصر
شیروانیِ قرمزِ او
کوچکترین لبخند تو مرا از تمام بدبختیها نجات میدهد. #لیلی_و_مجنون_معاصر
احمد شاملو به آیدا
«آیدا ...!
سکوت تو ، شعر را در روح من می خشکاند! شعر، زندگی من است. حرف های تو مایه های اصلی این زندگی است و مایههای اصلی این زندگی می باید باشد»
#لیلی_و_مجنون_معاصر
میایم تو کانال شیروانی قرمز او چیا رو چک کنیم؟
اول از همه پریزاد کیه؟
https://eitaa.com/gableghermez/17727
دوم چه هشتک هایی رو بیینیم؟
#ولاگ :مال خودت پریزادِ
#و_اما_عشق :ویدویی های سریال های قشنگ ِ
#احوالات_روح :پادکست هایی که روحت رو نوازش میکنه
#... :اسم شاعر محبوبت :)
#جناب_چاوشی: مشخصا برای جناب چاووشیه:)
#لیلی_و_مجنون_معاصر :نامه های ایدا و شاملو
#کتاب: پی دی اف کتاب های قشنگِ
#بایگانی_های_قلبم :متن های خود پریزاد :)
#انباکس:طبعا انباکس های خود پریزاد:)
#جناب_قربانی :دیگه مشخصه دیگه
#ولاگ_درسی
#چشم_ها_گواهند
#هر_روز_یه_نوشیدنی
#واگویه
و کانال دوم؟ https://eitaa.com/joinchat/917373908C7ffabf907a