#سواد_رسانه 👀👈🏻 واقعیت دوستان مجازی 😔 خیلی وقت ها نقطه ی پیش روی خیلی از لبخند های آنی و لحظه ای، گریه های شبانه است؛ موقع خواب... 💡در دنیای امروز فکر میکنیم دوستان مجازی در رسانه ها واقعا رفیقمان هستند. گاهی هم ممکن است که باشند؛ اما چند درصدشان؟ 🤔⁉️ اگر به مشکلی برخوردیم، اگر همان دختری که عکسهای خود را با آرایش و لباس های نامناسب منشر میکند، تصادفی داشته باشد و ظاهر خودش را از دست بدهد، چند درصد از فالوور هایش را از دست خواهد داد؟ 😳این ها واقعیت های این دنیاست که خیلی اوقات توجهی به آنها نداریم... ⁉️همشه می‌گوییم از همین الان باید لذت برد. اما آیا به آینده پیش رو دقت کرده ایم؟ واقعا به آینده مان توجه داریم؟ به این فکر میکنیم که دوستان مجازی تنهایی های شب را برای ما رقم میزنند؟ تا به حال شده شب که مشغول گشت و گذار در شبکه های مجازی هستیم و با گوشی خود سرگرمیم، ناگهان خسته شویم و تلفن همراه خود را کنار بگذاریم؟ در آن لحظه دوستان ما کجا هستند؟ آیا از حال ما خبر دارند؟ تا به حال شده که این سوالات را از خودمان بپرسیم که چرا کارمان به اینجا کشیده شد و به این مسیر رسیدیم؟! ✅ اما نکته خوب این است که هنوز دیر نشده، با کمی تامل میتوانیم سبک زندگیمان را بسیار زیباتر و واقعی تر کنیم... ⚠️#احساسات_در__فضای_مجازی  باید تحت کنترل باشد. #رسانو

توررروخدا واسه ننه بزرگاتون اینستا نصب نکنید😂😂😂😂😂😂😂

هرچی از سادگی نسل قبل بگیم کمه 😂😁

امام ششم(علیه السلام) می‌فرماید: هرگاه کسی سوره‌ی «اَلَم نَشْرَحْ» را در وقت معامله و خرید و فروش بخواند کسب او برکت‌دار می‌شود. . خواص‌الآیات ص ١٥٦. اگر کسی به ‌مدّت یک هفته این سوره‌ی مبارکه را در تعقیب هر نماز قرائت کند کارهای دشوار بر او آسان می‌گردد. . خواص‌الآیات ص ١٥٧. https://eitaa.com/gahe_ashegi

خاطرات آزادگی قسمت یکصد و نود و چهارم

#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت یکصد و نود و چهارم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری ....او چند ضربه‌ی کابل به حفاظهای پنجره زده و فریاد زد: (شنوا هذا الازدحام؟!!) این شلوغی برای چیست؟!! و بعد تهدید کرد که شلوغ کردن و سروصدا کردن ممنوع است و اگر خاموش نشوید فردا مجازات خواهید شد!! بعد هم بدون اینکه منتظر پاسخ یا واکنش اسرا باشد محل را ترک کرد و البته تا نیمه‌های شب و با فاصله‌ی زمانی تقریبأ مشخص پشت پنجره‌ها حاضر شده و پس از توقفی کوتاه و پایش وضعیت اسرا به سمت آسایشگاههای دیگر میرفت! از نیمه شب تا صبح هم سرباز دیگری به جای او این وظیفه را بعهده گرفت! بحث جای خواب بالاخره به انتها رسید و قرار شد علاوه بر دو متری که در ورودی آسایشگاه به عنوان آبریزگاه با یک برآمدگی سیمانی جدا شده بود،  دو متر دیگر هم از فضای عمومی مجاور آن خالی مانده و مابقی فضا به گونه‌ای تقسیم شود که نفرات بتوانند در سه ردیف شمالی ، جنوبی و میانی بخوابند! با این تقسیم بندی به هر نفر فضایی به ابعاد نیم متر در دو متر اختصاص می‌یافت! با خاتمه یافتن بحثها، اکثر نفرات بتدریج در جاهای خود دراز کشیده و آرامشی نسبی بر آسایشگاه حاکم شد، هر چند شرایط برای داشتن خوابی مناسب فراهم نبود اما در هر صورت، آن شب اولین شب از دوران اسارت بود که به دلیل وجود پنجره و گردش هوا، اسرا می‌توانستند براحتی و بدور از بوهای نامطبوع و متعفن و هوای دم کرده تنفس کنند! من اما وضعیتی متفاوت داشتم ، کرمهایی که بر زخمهایم نشسته بودند گرچه نسبت به روزهای اولیه‌ی پیدایش کاهش چشمگیری داشتند ولی همچنان باعث آزار بودند! و من تا پاسی از شب زیر پنجره‌ی دوم نشسته و در حالی که تکیه بر دیوار داشتم، ضمن مرور گذشته‌ی خود، با ناخنهای دو انگشت شست و اشاره‌ی دست راست خود، یکی یکی کرمهای کوچک را از روی زخم پای راستم ، در محلی که با چرخش کف پوتین ملازم کریم در العماره پوست و گوشت آن جمع شده و نسبت به دیگر زخمها وضعیت بدتری داشت جدا کرده و از پشت سر و از پنجره به بیرون پرت میکردم!  هر چند این کار درد قفسه‌ی سینه‌ام را تشدید میکرد! اما حدود یک ساعت به آن ادامه دادم. اکثر اسرای آسایشگاه آن شب نتوانستند بخوابند ، و عمدتأ بصورت درازکش یا نشسته با نفرات بغل دستی خود مشغول صحبت بودند!! نفرات سمت راست من چند اسیر عزیز از اهالی دزفول و شوشتر بودند و نفرات سمت چپم اهالی شمال ایران ، در ادامه‌ی نفرات سمت راستی، چند نفر از اهالی بوشهر و بعد از آنها چند نفر از اهالی کهگیلویه و بویر احمد بودند! نفرات متکی به دیوار روبرو اکثرأ خراسانی بودند و نفرات ردیف میانی آسایشگاه نیز ترکیبی از همه‌ی قومیتها .... ادامه دارد....

خاطرات آزادگی قسمت یکصد و نود و پنجم

#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت یکصد و نود پنجم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری .... چند نفر از عربهای خوزستان نیز با دخالت ارشد در ابتدای هر دو ردیف متکی به دیوارهای شمالی و جنوبی جای گرفته بودند ! تکیه کنندگان به دیوار انتهای آسایشگاه نیز چند نفر از اهالی شهرهای شرقی استان خوزستان بودند. این جمعیت ترکیبی از رزمندگان قرارگاه خاتم سه ، قرارگاه نصرت ، لشکر ۷ ولیعصر (عج) ، لشکر ۲۵ کربلا ، لشکر پنج نصر، لشکر ۴۱ ثارالله (ع) ، لشکر ۱۹ فجر ، تیپ ۳۳ المهدی(عج) ، تیپ زرهی ۷۲ محرم ، تیپ ۸۵ موسی ابن جعفر(ع) ، تیپ ۴۸ فتح و دیگر یگانهای مستقر در جزایر مجنون و جاده‌ی خندق را شامل میشد که همگی این رزمندگان در هجوم روز شنبه مورخ : ۱۳۶۷/۰۴/۰۴ نیروهای عراقی به این مناطق ، به اسارت درآمده بودند. هرچه به صبح نزدیکتر میشدیم همهمه‌ی گفتگوهای دو نفره و سه نفره کمتر میشد! اواخر شب بود که چند نفر از اسرا اظهار تشنگی می‌کردند ارشد به همراه دو دستیارش به کنار حبانه و تشت آب رفتند و بعد از اینکه خود آب خوردند از اسرا خواست که به ترتیب نوبت قبلی برای نوشیدن آب به جلوی آسایشگاه بروند ! بعد از نوشیدن آب دیگر کسی دراز هم نکشید و همه در انتظار سپیده‌ی صبح نشستند! عده‌ای هنوز اسارت خود را باور نکرده بودند و بعضأ با جوشش احساسات درونی گریه میکردند! عده‌ای به نوافل مشغول شده بودند! و سرباز عراقی هر از چند گاه یکبار ، پشت پنجره حاضر شده و همه را به خوابیدن و سکوت دعوت میکرد !! آن شب بالاخره به انتها رسید و بعد از نماز صبح همه در انتظار باز شدن درب آسایشگاه برای دسترسی به توالت و حمام بودند! حدود سه ساعت پس از طلوع آفتاب سر و صدای حضور اسرای آسایشگاههای پائین از توی حیاط شنیده میشد!!  و چند دقیقه‌ی بعد دو سرباز عراقی در حالی که یکی از آنان در سوتی ورزشی می‌دمید ، با تکرار واژه‌های بنج! بنج! و آمار از پله های میانی ساختمان بالا آمده و به طرف آسایشگاه شماره هشت رفتند ، اسرای هر آسایشگاهی که سرشماری میشدند ، باید برای استفاده از دستشوئی و حمام و نیز هواخوری به حیاط میرفتند! چون در زمان هواخوری باقی ماندن در آسایشگاه ممنوع بود ، من هم پس از سرشماری آسایشگاهمان با کمک دیگران به حیاط رفتم ، اما امکان استفاده از حمام و توالت را نداشتم و در گوشه‌ای از راهرو نشستم! سعی کردم وضعیت حفاظت فیزیکی قاطع (بند) را ارزیابی کنم! حیاط قاطع ابعادی در حدود : ۱۰۰×۲۰ متر داشت که از جنوب با فاصله‌ی ۲۰ متر از ساختمان و از غرب در منتهی الیه ساختمان با شبکه‌ای از سیمهای خاردار محصور شده بود ، .... ادامه دارد....

بعضی قسمت ها خوندنش واقعا سخته 😭😭

-خدایا منو در برابر اتفاقاتی که تو حکمتش رو میدونی و من هیچی ازش نمیدونم صبور کن:)🌱!

دست من گیر که این دست همان است که من سالها از غم هجران تو بر سر زدم(:❤️‍🩹

......................﷽................................ #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً #امام_زمان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/gahe_ashegi

🌸کم کم داریم با اردیبهشت ماه 🌼با ماه عطر شکوفه های بهار نارنج 🌸با ماه دشتی پراز گل 🌼خداحافظی میکنیم 🌸دوست من امیدورارم 🌼ماه اردیبهشت براتون 🌸اندوخته ای به یاد ماندنی 🌼اندوخته ای از عشق 🌸و مهربانی ، صفاو شادی بوده باشد در واپسین روزهای اردیبهشت براتون خوشی آرزومندم سلام صبحتون بخیر🌸🌸🌸

🌸🍃🌸🍃🌸 دعای سلامتی امام زمان (عج)💚 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.. ۞اَللّهُمَّ۞ ۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞ ۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞ ۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞ ۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞ ۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞ ۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞ ۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞ ۞طَویلا۞♥️ 🌸🍃🌸🍃🌸

_قول‌میدم‌مثل‌حاج‌همت‌منم‌محبوب‌خدا بشم!(:♥

روز پنجم چله #زیارت_عاشورا

🎥 نماهنگ کاکوی امام رضا علیه السلام 😊 به مناسبت بزرگداشت احمد بن موسی #شاهچراغ علیه السلام

#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج #سلام_آقا 💚 🌸 هر روز را با سلام بر تو آغاز می‌کنیم! سلام بر تو... که صاحب‌اختیار مایی! 🌼 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الوَصِیُّ الزَّکِیُّ التَّقِيُّ النَّقِيُّ ✋ سلام بر شما ای جانشین پارسا، پرهیزکار و پاک نهاد .... 🌷اللهم لَیِّن‌ قَلبی‌ لِوَلِیِّ‌ اَمرِک...🌷 خدایا قلبم را برای ولی امرت نرم‌ و مطیع گردان. #امام_زمان #صبح_بخیر https://eitaa.com/gahe_ashegi