خاطرات آزادگی قسمت صد و سوم

#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت صد و سوم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری .... به دنبال این برخورد خشن سرگرد !! دو نفر از شش اسیری که در پی در باغ سبز فریبنده ی عراقیها از صف خارج شده بودند تا از وضعیت بهتر و خدمات بیشتری برخوردار شوند پشیمان شده و قصد برگشت به صفوف اسرا را داشتند اما با برخورد تند سرگرد مواجه شدند ، هنوز سرگرد درحال داد و فریاد بود که خمیس هم برگشت و پس از ادای احترام به سرگرد جویای موضوع شد ، پس از اطلاع از دلیل عصبانیت سرگرد ، خمیس به طرف کابلهایی رفت که ساعتی قبل به دستور سرهنگ در کنار ساختمان بر زمین انداخته بودند!! او با برداشتن یک رشته کابل ضخیم که سر سیمهای آن را هم برای تأثیر بیشتر‌ گره زده بودند به سمت اسرا برگشت و ابتدا در حضور سرگرد ، اسیر نوجوان و مجروح را فقط به بهانه ی به یاد نداشتن نام پدربزرگ خود زیر ضربات کابل و لگد گرفت و سپس به سراغ دو اسیری که فریب وعده های عراقیها را خورده و بعد پشیمان شده بودند رفت و حسابی از خجالت آنها درآمد !! و البته چهار فریب خورده ی دیگر را هم برای زهر چشم گرفتن بی نصیب نگذاشت!! آفتاب به وسط آسمان رسیده بود و هنوز نه از ماشین غذا خبری بود و نه از عدنان !! سایه ها که به سمت شرق میل پیدا کرده بود نوید رسیدن وقت نماز را میداد ، کمی صبر کردم و پس از اطمینان از داخل شدن وقت به سمت قبله چرخیده ، تیمم کردم و برای اینکه توجه عراقیها جلب نشده و مزاحمتی ایجاد نکنند نماز ظهر و عصر را با ادای حداقلها اقامه کردم و دوباره به سمت صفوف اسرا چرخیدم ، سربازی که سرگرد به دنبال آب فرستاده بود با سطل آب پلاستیکی سفید رنگی در یک دست و لیوان فلزی دسته داری در دست دیگر برگشت !! و سطل و لیوان را بر روی میز گذاشت! سرگرد و خمیس هر دو به سمت میز رفته و ابتدا سرگرد و سپس خمیس بی هیچ شرمی از چندصد اسیر تشنه ، گرسنه ، بیمار و زخمی ، رفع تشنگی کرده و به سرعت به سمت اسرا برگشتند!! سرگرد آمارگیری و ثبت اطلاعات را از سرگرفت در حالی که خمیس قدم به قدم او را همراهی میکرد!! سربازان عراقی با احتیاط به سمت میز رفته و در حالی که نگاهشان به سرگرد و خمیس بود باقیمانده ی آب سطل را خوردند!! حدود سه ساعت از ظهر گذشته بود که عدنان برگشت!! سربازی همراه او بود که چند سطل پلاستیکی در دستانش بود ، سرباز سطل به دست با اشاره ی عدنان کنار میز متوقف شد و عدنان جلو آمد تا جایی که در میان صفوف اسرا به کنار سرگرد و خمیس رسید ، ادای احترام کرد و پس از کسب اجازه برای دادن آب به اسرا به طرف میز برگشت ، از سرباز خواست که سطلها را روی میز گذاشته و شیر آب ساختمان را باز کند ،.... ادامه دارد...

توهین به حجاب و چادر با تولید محتواهای سخیف و فیک به بهانه جذب فالور و مشتری پیج این نمکدونا در اختیار مسئولین مربوطه قرار گرفت

سلام امام زمانم❤️ #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 اللهم عجل لولیک الفرج✨ صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)🌸 @gahe_ashegi

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ - اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ #اربابم_حسین @gahe_ashegi

🔻زلزلۀ خفیف در حوالی تهران 🔹دقایقی پیش زمین‌لرزۀ ۳.۶ ریشتری در عمق ۱۰ کیلومتریِ زمین حوالی قیام‌دشتِ تهران را لرزاند.

"مهربان بودن" مهمترین 🍃 قسمت "انسان بودن" است !💐 این دل انسان است که او را سعادتمند و ثروتمند میکند ... انسان با آنچه که هست ثروتمند است .! نه با آنچه که دارد ..! "آرامش" سهم کسانی است .. که "بی منت می بخشند" "بی کینه میخندند" و در نهایت "با سخاوت" "محبتشان" را اکرام می کنند...!!! تقدیم به دوستان عزیز که وجودشون باعث دلگرمی ست❤️❤️ 🌸🌸