گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت صد و دهم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوس
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت صد و یازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... ما اهل جنگ نبوده و نیستیم اما در مقابل هر متجاوزی ، غیرتمندانه از خود دفاع میکنیم!! شما به خاک ما تجاوز کردید و شهرها و روستاهای ما را اشغال کردید و مردم ما را در خانه های خود بمباران کردید و آنها را بیگناه کشتید!! ما هم مجبور شدیم از خودمان دفاع کنیم و در مقابل شما بایستیم !! خمیس مثل اسفند روی آتش بالا پائین میپرید و فریاد میکشید!!! ولی سرگرد با وجود اینکه خود نیز بشدت خشمگین و برافروخته شده بود اما با باز کردن دستانش و گرفتن آنها جلوی خمیس مانع اقدام فیزیکی او بر علیه من میشد!! او برای اینکه به برنامه های فریب و جذب آنها لطمه ای نخورد سعی کرد بحث را رها کند!! به خمیس دستور داد که تا دو ساعت پس از ورود اسرا به ساختمان جریان آب برقرار باشد و سطلها و آفتابه ها نیز شب داخل ساختمان بمانند و تا صبح در اختیار اسرا باشند! درب سلولها را هم نبندید و به بستن درب اصلی ساختمان بسنده کنید!!! بعد رو به من کرد و گفت خواسته ی دیگری هم هست ؟!! از او تشکر کردم و گفتم خیر ، فعلأ چیز دیگری نمیخواهیم !! در حالی که چیزی به غروب آفتاب نمانده بود سرگرد همینطور که از من فاصله میگرفت به مترجم گفت که اسرا را صف به صف به داخل ساختمان بفرست و فقط چند نفر را نگهدار تا برای ورود مجروحین و بیماران به آنها کمک کنند!! او همچنین اجازه داد که اسرا آفتابه ها و سطلها را هم با خود ببرند و شب هم آنها را در اختیار داشته باشند!! توجه همه که به پایان آن روز سخت و سوزان و ورود به ساختمان جلب شد سرگرد صلاح چند قدم رفته را بسرعت برگشت و غافلگیرانه چنان لگدی با نوک پا و پوتین نظامی به سینه ام زد که احساس کردم جناق سینه ام شکست!! همانقدر که من از این ضربه اذیت شدم و درد در همه ی وجودم پیچید خمیس از اقدام سرگرد خوشحال شد و ضمن تشکر از او ، کار سرگرد را با زدن چند ضربه ی کابل در حالی تکمیل کرد!! که درد شدید سینه ام اجازه نمیداد دستانم را بالا آورده و سپر سر و صورت خود کنم!! بالاخره کار ورود اسرا به ساختمان تمام شد و ما هم به کمک دیگران وارد ساختمان شدیم و من در جایی که شب گذشته در نزدیکی درب اصلی نشسته بودم جای گرفته و با تکیه بر دیوار نشستم ، صلاح ، خمیس ، عدنان ، سربازان عراقی و مترجم باقیمانده پس از بستن و قفل کردن درب اصلی ساختمان محل را ترک کرده و ما را با نگهبانان بالای بام تنها گذاشتند!! .... ادامه دارد....
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام علیکم
🔰🔰 ماجرای کتک خوردن شمر تعزیه از مردم و جان دادنش و اتفاقات عجیب بعد از آن 😭
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز عزیزی با دلیل و مطالعه گفت
هر جا که پرچم و سیاهی زده شد و بساط عزای امام و اولاد امام ع پهن شد همان جا قبة است
قبة امام حسین ع فقط بارگاه و صحن سرای آن حضرت نیست
بلکه در همین بزم و بساط قبة ایجاد شده و چهار هزار ملکی که برای یاری امام حسین ع آمدند و دیدند کار از کار گذشته وامام شهید شدند و از خدا اذن خواستند تا در کنار بدن امام تا قیامت بمانند و همانطور شد
و حالا زیر قبة حاجت دوست داران و سلام دهندگان به امام را پاسخ میگویند
خدایا ممنونم که سعادت دادی در خانه بزم و بساط عزا و مصیبت امامم را پهن کنم و در زیر این قبة بگویم السلام علی حسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
آنوقت ملائک هم جواب دهند سلامم را..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج
💚جوابِ سلام، واجب است!
پس بیایید...
هر روز صبح...
به او سلام کنیم!
💖اَلسَّلامُعَلَیکَ حینَ تَقرَاُ وَ تُبَیِّن💖
#سلام_امام_زمانم
@gahe_ashegi
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_امام_زمانم
هر صبح که بلند می شوم ....
آراسته روی قبله می ایستم و می گویم:
"السلام علیک یا اباصالح المهدی"
وقتی به این فکر میکنم که خدا جواب سلام را واجب کرده است!
قلبم از ذوق اینکه شما به اندازه ی یک جواب سلام به من نگاه می کنی از جا کنده می شود.
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
#امام_زمان♥️
#سهشنبه_های_مهدوی