eitaa logo
گاه عاشقے
122 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
6 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
468.6K
خاطرات آزادگی قسمت چهل و یک
قسمت چهل و یکم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری گفت با همین وضعیت باید بخوری ، لحظه ای تأمل کردم بعد به یاد یک آفتابه آب گل آلودی که در بدو اسارت خورده بودم افتادم و با خود گفتم این هم بر روی آن!! قوطی را به دهان برده و آب و روغن را با تحمل درد گلو و ترس از مسمومیتی که در آن وضعیت میتوانست قوز بالای قوز شود جرعه جرعه ولی تا ته خوردم و قوطی را زمین گذاشتم ، کریم پرسید سیراب شدی ؟! من با وجود اینکه هنوز تشنه بودم ولی از ترس تجویز مجدد روغن سوخته تأیید کردم که سیراب شده ام!! کریم باز هم با خنده و تمسخر گفت حالا برای مردن آماده ای ؟!! گفتم من قبل از این هم آماده بودم و از مردن هراسی ندارم ، با اشاره کریم پنج سرباز همراه وی برای چندمین بار با کابل به جانم افتادند!! در دل به خاطر باز بودن دستانم خدا را شکر کردم! دستانم را دور سرم حلقه کردم که کابل به چشمان و صورتم برخورد نکند احساس کردم در حال مرگ هستم چون دیگر هیچ دردی را حس نمیکردم ، آنقدر زدند تا خسته شدند و به نفس نفس افتادند و عجیب اینکه در این نوبت بیهوش هم نشدم گویا کریم متوجه شد که دردی حس نمیکنم با فریاد به سربازان گفت اترکوه (رهایش کنید) و بعد به همراه سربازانش محل را ترک کردند ، حس عجیبی داشتم نمیدانستم که زنده ام یا مرده نسبت به اطراف خود هشیار بودم اما دردی حس نمیکردم ، سرباز نگهبان ساختمان به طرفم آمد و بدون اینکه به من نگاه کند با فاصله ای‌ کمتر از یک متر ، بالای سرم ایستاد و با ترس از اینکه در حال حرف زدن با اسرا دیده شود با صدایی لرزان و بغض آلود از من خواست که ملازم کریم و همراهانش را تحریک نکنم و از آنها اطاعت کنم ، او گفت که شما فعلأ اسیر به حساب نمیآئید و اسم شما هیچ جا ثبت نشده و میتواند به راحتی شما را بکشد و زمانی شما اسیر بحساب میآیید که صلیب سرخ شما را ببیند ، هویت شما را تأیید کند و نام شما را در لیست اسرای ایرانی بنویسد( اینها نکاتی بود که من نمیدانستم و به تبع آن هیچ تحلیل درستی از اسارت نداشتم! از وظایف و حقوق اسیر چیزی گفته نشده بود و خود نیز مطالعه ای در این زمینه نداشتم) او گفت که در دو روز گذشته بیش از بیست نفر از اسرا در همین پادگان مرده و دفن شده اند!! از او تشکر کردم و در مورد اسیرانی که همراه من بودند از او سئوال کردم ، گفت که آنها را بین سالنها تقسیم کرده و جا داده اند!! پرسیدم مگر ایجا سالن دیگری هم از اسیران ایرانی هست ؟! تأیید کرد و گفت که پنج سالن دیگر هم هست و همه پر از اسیر هستند و ظاهرأ بزودی همه را به جای دیگری منتقل میکنند ، احساس کردم هوا کمی روشن شده و گویا سپیده دم نزدیک است ،... ادامه دارد....
459.9K
خاطرات آزادگی قسمت چهل دوم
قسمت چهل و دوم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری ... باز هم از او تشکر کردم و گفتم که از من فاصله بگیرد تا مبادا برای او مشکلی ایجاد شود ، برای یک لحظه به سوی من برگشت و با هم چشم در چشم شدیم در پرتو نور کم سوی چراغ برقی که روی تیرک چوبی و بالای سر من روشن بود دیدم که همه پهنای صورتش از اشک خیس شده و اشک حلقه زده در چشمانش میدرخشد ، رفت و با چند متر فاصله از من به دیوار تکیه داد و خیره شد به نقطه ای که شاید فقط در ذهن او بود ، باز هم از خدا برای این که رحمت و شقاوت با هم بخشی از زندگی ما را شکل میدهند تشکر کردم ، هنوز احساس درد به بدنم بازنگشته بود ، سامانه عصبی من تحت آنهمه فشار آسیب دیده بود یا دلیل دیگری داشت نمیدانم ولی به هر دلیلی بود از اینکه میتوانم چند لحظه ای آرام باشم خدا را شکر کردم ، با توجه به وضعیت آسمان از فرا رسیدن موعد نماز صبح مطمئن شدم به سمتی که میدانستم تقریبأ در جهت قبله است چرخیدم ، قصد کردم تیمم کنم و نماز صبحم را بخوانم ، پشت و روی دستها و پیشانیم زخمی و خون آلود بود ، آبی برای شستشو و وضو گرفتن نبود تیمم هم که با آن وضعیتی که حتی تکه پارچه یا پوششی که بتوان بر روی زخمها گذاشت و تیمم جبیره گرفت نداشتم ممکن نبود با اینحال سعی کردم تعادل و رو به قبله بودنم را حفظ کنم و نمازم را نشسته بجا بیاورم ، بعد از نماز دعایی را که حفظ بودم و مصداق وضعیت فعلی خود میدانستم در دل زمزمه کردم : اِلهى هذِهِ صَلاتى صَلَّیْتُها لا لِحاجَةٍ مِنْکَ إِلَیْها وَ لا رَغْبَةٍ مِنْکَ فیها، إِلّا تَعْظیماً وَ طاعَةً وَإِجابَةً لَکَ إِلى ما أَمَرْتَنى بِهِ، إِلَهى إِنْ کانَ فیها خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِها أَوْ سُجُودِها فَلا تُؤاخِذْنى، وَ تَفَضَّلْ عَلَىَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرانِ .معبودا! این است نماز من، آنرا بجا آوردم نه به خاطر نیاز و رغبتی از سوی تو به آن، بلکه تنها از جهت تعظیم و اطاعت دستور و اجابت آنچه که مرا به آن فرمان دادی، معبودا! اگر عیب و نقصی در رکوع و سجودش بود مرا مؤاخذه مکن، و بر من با پذیرش عبادات و آمرزش کاستی ها تفضّل کن. و از درون فرو ریختم و گریستم ، گریه ای بی صدا و بدون اشک خودم را به خدا سپردم و چند بار تکرار کردم الهی رضأ برضاک لا معبود سواک .... ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡ سلام دوستان خوبم🌺🍃 سلامی به زیبایی قلب مهربونتون صبح آخر هفته تون شاد ☕️🌺 و پرازحس قشنگ آرامش امیدوارم امروز غرق در احساس خوشبختی و عشق و رحمت الهی شوید🌺 🌺🍃🌷🍃🌺
•°~🕌🕊 خاکساران‌رهت‌را‌زِ‌نظر‌گاه‌مران هیچ‌سلطان‌نکند‌منع‌تماشایی‌را ♥️
🍃🌺 هیچ گاه 👇 به امروز برنمیگردیم هر آنچه لازم است توشه کنید و هر آنچه میتوانید عشق بورزید❤️🙏🙏 🍃🌺
❤️ اذانی🍃 استغفر الله مما کره الله و اتوب الیه.(.، 🙏🙏🙏
تفـاوت‌عمـره‌با‌دخـترانـی‌چون‌خـودش‌ایـن‌بود کـه‌آنــان‌در‌پـی‌شـوهر‌بودنـد و‌مـن‌در‌پـی‌یک‌همسفـر، آنهـا‌هم‌بالـین‌می‌خـواستنـد‌و‌من‌همـراه، من‌در‌پـی‌یک‌مـرام‌بودم،که‌مـریدش‌باشـم... مـرامـی‌که‌نشـانه‌اش‌حــــب‌علــی‌سـت..! +‌مختـار‌نامـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آتشسوزی و انفجار در پایگاه نظامی اسرائیل در کشور آذربایجان! اتمام دوره بزن دررو یعنی اگر کارخونه سلاح مارو خراش دادی، کل پایگاهتو می‌دیم.