#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت شصت و سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... دیدن ستون نظامی همانقدر که مهند را به وجد آورده بود باعث نگرانی من میشد!! آن حجم از نیرو ، تجهیزات و امکانات نظامی میتوانست برای انجام یک عملیات گسترده نظامی کافی باشد!! با از دست دادن فاو ، شلمچه و جزایر مجنون ، ما دیگر در جبهه های جنوب تقریبأ در هیچ نقطه ای در خاک عراق نبودیم!! پس برنامه ی عراق چه بود ؟! آیا با مشاهده ضعفهای پدافندی نیروهای ما ، به فکر تجاوز مجدد و اشغال دوباره ی خاک ما افتاده است ؟! آیا برنامه دیگری دارد ؟! عقلم به جایی نمیرسید اطلاعات کافی برای بررسی و تحلیل نداشتم ، بشدت نگران شدم اما کاری از دستم بر نمیآمد ، متوجه خدا شدم به او پناه بردم و از ذات اقدسش برای ملت ایران و نظام اسلامی طلب خیر و عزت کردم ، آفتاب عصرگاهی از شدت تابش خود کاسته و کم کم در حال غروب بود!! درک و برآورد درستی از واژه ی هتل اسرا که عقید فاخر در العماره گفته بود نداشتم و نمیدانستم چه چیزی در انتظار ماست!! از طرفی تنوع و تراکم مواضع پدافند هوایی و آرایش آنها در فواصل دور و نزدیک از جاده نشان میداد که در حال رسیدن به بغداد هستیم ! با نزدیک شدن به بغداد ناخودآگاه تعاریف مختلفی از هتل اسرا در ذهنم رژه میرفتند!! همچنان در جاده پیش میرفتیم و من در حال تجربه یکی از غم انگیزترین و دلگیرترین غروبهای عمرم بودم ، لحظه ای آرامش فکری نداشتم ، آینده ی مبهم پیش رو ، بشدت کلافه ام کرده بود ، آسمان مغرب به رنگ خون بود و یادآور همه غمهای تاریخ ، سعی کردم قوای روحی خود را تجدید کنم ، شروع کردم به تکرار صلوات بر محمد و آل محمد ، بغضی سنگین گلویم را میفشرد ، بشدت نیاز داشتم که از ته دل و با صدای بلند گریه کنم!!! دقایقی بیشتر به موعد اذان مغرب باقی نمانده بود ، جهت حرکت اتوبوس خلاف جهت قبله و ما پشت به قبله بودیم ، نمیدانستم امکان ادای نماز را خواهم داشت یا نه ؟!! در ادامه ی مسیر به یک پست ایست و بازرسی و دژبان نظامی رسیدیم و اتوبوس به پارکینگ روباز بزرگی هدایت شد ، چند اتوبوس دیگر هم قبل از ما به این پارکینگ رسیده و رو به سمت جنوب متوقف شده بودند ، اتوبوس ما هم پس از ورود به پارکینگ چرخی زد و در منتهی الیه ضلع شمالی پارکینگ و به موازات سایر اتوبوسها رو به جنوب متوقف شد ، راننده و مهند از اتوبوس پیاده شده و به سمت مرکز دژبانی یا دفتر پارکینگ رفتند و سرباز مسلح تکیه بر داشبورد و رو به سمت ما در اتوبوس باقی ماند....
ادامه دارد...
امام صادق ع :
خدا دنبا را به دوست و دشمنش عطا می کند
ولی ایمان را فقط به کسی می دهد که او را دوست داشته باشد
کافی ج۲ ص۲۱۵
#فصل_توت
@gahe_ashegi
چنان زندگی کن ؛
که کسانی که تو را میشناسند و
خدا را نمیشناسند ، بواسطه آشنایۍ با تو ، با خدا آشنا شوند :)
#شهید_مصطفی_چمران
#تلنگر
@gahe_ashegi 🌸
السلام علیک یااباصالح المهدی عج
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع
السلام عليکم جمیعا و رحمهالله و برکاته🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️یادی کنیم از انگلیسی حرفزدن ریشخاکستریِ طایفه اصلاحات!!!😅
اونوقت تفالههای این طایفه، به رئیسجمهور انقلابی، ایراد میگیرند!!
برو کفش ارباب غربیتو لیس بزن بابا....
جمهوری اسلامی کار خودشو بلده!!!
#ایران_مقتدر_قوی 🇮🇷
#پلیس_وظیفه_شناس_متشکریم
«💛🕊»
بسمربعلـے"؏
بیشکهمایِرحمتعالَمتوییعلی
الحقکهخوبوصفتوراشهریارکرد:)
💛¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
🕊¦↫#یکشنبہهاےعلوے
@gahe_ashegi
گاه عاشقے
ادامه ماجرای نیم روزی لاکچری عید فطر افتاده بود شنبه و من به خاطر برگرداندن مامانم از کلاسهای حج (ر
و در ادامه ی نیم روز لاکچری
خواستی بخونه وارد کانال شو
@gahe_ashegi
#ادامه_نیم_روز_لاکچری۲/۲/۲
در عرض سه ، چهار دقیقه رسیدم مترو وارد سالن که شدم از دور دیدم قطار خالی با درب های باز توقف کرده و چون اون روز مترو رایگان بود گیت ها هم باز بودند
گفتم خدایا کمکم کن درب ها بسته نشه و به همین قطار برسم و شروع کردم به دویدن،
به محض اینکه رسیدم توی قطار درب ها بسته شد.
قطار انقدر خلوت بود که دو سه تا بچه ای که بود راحت بدو بدو می کردند و بازی میکردند خلوتی قطار نگرانم کرد که حتما خیلی دیر کردم و همه خیلی زودتر رفتند
بعد از دو سه ایستگاه به یکباره از ایستگاه چهار ببعد فوج فوج جمعیت بود که سوار میشد و من هم هر ایستگاه خوشحال تر از ایستگاه قبل که خوب فقط من دیر نکردم بقیه هم هستند
#راستی این عکس ورودی خلوت مترو موقع برگشت هست من موقع رفت فقط دویدم و فرصت عکس انداختن نداشتم
موقع رفت از این هم خلوت تر بود .
#ادامه_ی_روز_لاکچری
این دو تا نمونه فیلم کوتاه از زنان چادری گرفتم تا بقیه هم ببینند که آمار چادری ها چقدر بیشتر هست و اینا تو روزای خاص از خونه میان بیرون ،
روزایی که برا خود یه روز بیاد ماندنی رو خاطره کنند و سرنوشت ساز باشن برای وطنی که دوستش دارند .
موقع پیاده شدن از قطار آنقدر جمعیت زیاد بود که فقط باید پشت سر جمعیت میرفتی و نه میتونستی جلو پات رو ببینی و نه مقصد را.
توی راهرو ها به دوراهی رسیدیم که میشد از هر دو طرف به مصلی رفت اما گفتن راه سمت راست بسته شده و فقط از سمت چپ باید رفت که میخورد به خیابون .
پس ما باید تو خیابون اقامه نماز میکردیم .
یه سری ایستاده و چانه میزدند که چرا بسته شده
اما من سریع تا از دستم نرفته به همون خیابون هم قناعت کردم و بدو بدو از سمت چپ رفتم وارد خیابون که شدم دیدم همه دارن سجاده پهن میکنند و مینشینند.
تازه یادم افتاد من هیچ زیر اندازی برنداشتم
رفتم هر جا که جا هست تو صف رو زمین بنشینم ،..
یاد نماز جمعه ای افتادم که پشت سر رهبرم مولایم حاضر بودیم روز زمین خیس باران زده اقامه ی نماز کنیم ،
اما چون مامور به نظم بودیم که اون هم افتخاری بود نباید اقامه نماز میکردیم و در لحظات آخر یکدفعه گفتن
همه جز نیروهایی که مسلح بودند میتونن اقامه نماز کنن و ما از خوشحالی بال در آورده و هر کدوم یه گوشه خیابان به رهبرمان اقتدا کردیم .
خانمی همراه دخترش زیر انداز چهار نفره آورده بودند و به دو نفر دیگه که یکیش من بودم جا بدهند.
اونروز همه چی فراهم شده بود برای رقم زدن یک روز خوب و به یاد ماندنی برای...
گاه عاشقے
📲💭 اقتدار نباشد، دعوت به خیر به جایی نمی رسد. آقایان مسول، چرا فکر نمی کنید دشمن سناریوهای متنوعی
این عکس و پیام و دیدم یاد ماجرای دوستان افتادم .
دور هم جمع بودیم یکی از دوستان گفت
تو جمع فامیلی گفتم که؛
جریان از این قرار بود که دوست عزیز با رعایت کامل حجاب در مهمانی ها حاضر میشوند
اما هستند اقوام و فامیلی که اصلا رعایت احترام به فامیل را نکرده و با لباس نافرم و سال و روسری نصفه و نیمه حاضر میشن
دوستم گفته بود به خدا ما به خاطر ادب و حرمت به شما و خانواده شماست که حجاب گرفتیم وگرنه بقیه ی این جمع که همسر و برادر و پدر خودمون هست و به ما محرم هستن ، ما به شما احترام می گذاریم .
فامیل گفته واقعا تا حالا از این منظر نگاه نکرده بودم .
من و شمایی که حرمت فامیل را نگه نداشته و خودمان را در معرض دید نگاه مردان فامیل میگذاریم حق زنان محجبه فامیل را پایمال کرده ایم و چه بسا موجب دلسردی مردی شده و گناه بزرگی کرده باشیم که اصلا هواسمان نیست .
لطفا به حریم هم احترام بگذاریدتا با آرامش بیشتری زندگی کنید🌸
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج❤️
کاش درد نداشتن تان را
همه حس میکردند
کاش می فهمیدیم که ما
فقط شما را کم داریم
که اگر شما باشید، دیگر غمی نیست!!
و وقتی شما نباشید
هر چیز دیگری هم باشد
باز دنیا دلگیر است ...
▪️یارب فــــرج امام ما را برسان
▫️آن صاحب انتقام ما را برسان
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج❤️
#صبحتون_بخیر⚘️
#روزتون_مهدوی🍃
@gahe_ashegi
برخیز و
سلامے کن و لبخند بزن
که این صبح
نشانے زغم و غصه ندارد
لبخند خدا
در نفس صبح عیان است
بگذار خدا دست به قلبت بگذارد
سلام صبح زیباتون بخیر☕️
@gahe_ashegi
️یه روز معمولی تو تگزاس:
همسایهها به یارو گفتن نصف شب تو حیاط خونه تیراندازی نکن میخوایم بخوابیم، زده پنجتاشون رو کشته!
@gahe_ashegi
تا که بر روی لبم ذکر «حسن جان»دارم
از همین نامِ مبارک به دلم جان دارم...
او ز دستانِ کریمانه عطا فرموده..
هر چه دارم همه از لطفِ کریمان دارم...
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#الحمداللہکه_نوڪرتم
#دوشنبه_های_امام_حسنی🌱
@gahe_ashegi