#حکمت چمران
من نمی گویم ولی فقیه معصوم است،
اما ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند،
خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد
#چمران
#علمدار_دهلاویه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👶
لبیک
اللهم لبیک
لبیک لاشریک لک لبیک
زائر کوچولو😄😍
@gahe_ashegi
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت نَوَدُم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خ
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت نود و یکم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
... به نماینده ی هر صف یک قصعه ی حاوی یک بیل برنج کته که یک پیمانه خورشت هم روی آن ریخته شده بود دادند ! سهم خورشت هر قصعه در آن روز از مقداری آب ، نمک ، مقدار کمی رب گوجه ، چند عدد لوبیا سفید و چند تکه سیب زمینی تشکیل شده بود. با اینکه پنج روز بود که هیچ غذایی نخورده بودم و به دلیل گرسنگی و از دست دادن آب و خون بدن ، سرگیجه و ضعف شدیدی آزارم میداد با این حال میل و توان خوردن نداشتم ، مری و گلویم در اثر آلوده شدن به گازهای شیمیایی در جزایر مجنون از قبل مصدوم شده بودند ، لثه و لب بالایم هم در اثر فشار پوتینِ خمیس زخمی و عفونی شده و بشدت درد داشتند !! قصعه های غذا بین صفهای حلقه شده ی اسرا پخش شد و اسرا ناگزیر بدون قاشق ، با دستهای آلوده و در ظروف مشترک مشغول خوردن غذا شدند! وقتی گروههای دوازده نفره غذایشان را خوردند آقای خانی یک قصعه خالی را برداشته و به سمت مجروحینی آمد که هنوز داشتند با کمک دیگران غذایشان را میخوردند ، یک تکه سیب زمینی و ذره ای برنج را برداشته در گوشه ی قصعه ریخت و بعد از اینکه آنها را با انگشتان دست پوره کرد ، مقداری از آب خورشت را هم به آن افزود و محلول رقیقی درست کرد!! بعد به سمت من آمد که روی زمین داغ کنار دیوار و در معرض تابش آفتاب افتاده بودم ، دوباره سرم را به زانو گرفت و با حوصله و مهربانی قطره قطره از آن محلول را با دست به دهانم ریخت کل آن محلول به اندازه ی یک استکان هم نبود اما به من انرژی تازه ای داد ! به سختی به زبان آمده و از او تشکر کردم ، گفت که در وعده های بعدی غذا باز هم به کمکم خواهد آمد ، بعد از صرف غذا عدنان اسرا را بین ماندن در محوطه و رفتن به ساختمان مخیر کرد و گفت این غذایی که خوردید هم نهار بود و هم شام !! غذای بعدی شما صبحانه ی فردا خواهد بود!! بعد اضافه کرد که از دو ساعت دیگر درب ساختمان و شیر آب بسته شده و تا فردا صبح باز نخواهند شد ، بعد از اینکه این اخطار توسط مترجم به اسرا منتقل شد بسیاری از اسرایی که سالمتر بودند برای استفاده ی دو منظوره از توالتها به سمت درب ساختمان هجوم بردند!! این هجوم خنده های مستانه و تحقیر آمیز عدنان و سربازانش را به همراه داشت!! بعد از رفتن اسرای سالمتر به داخل ساختمان بقیه ی اسرا هم به تدریج از پرتوهای پرحرارت آفتاب گریخته و وارد ساختمان شدند! عده ای هم به کمک ما آمده و مجروحین بدحال را به ساختمان منتقل کردند چند دقیقه ای پس از استقرار مجروحین در راهروها سه نفر از اسرای سالم هر یک با یک آفتابه آب به یاری مجروحین آمده و به ما هم آب دادند ، .... ادامه دارد....
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج
#سلام_امام_زمانم ❤️
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
وجودم سرشار از امید مےشود.
و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند...
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
روزم پر از برڪت مےشود،
پر از روزے...
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
جانم لبریز از بوے نسیم و بهار
و شادمانے مےشود...
#الهم_عجل_ولیک_الفرج
#امام_زمان
@gahe_ashegi