eitaa logo
گاه عاشقے
122 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
6 فایل
﷽ سلام خیلی خوش اومدید ✨🌱 @gahe_ashegi خوشحال میشم پیشنهاد ، انتقاد و نظراتتون رو با ما مطرح کنید . @takladani
مشاهده در ایتا
دانلود
سـازمـان هواشناسی♥️ هرچی میخواد بگه، بگه... مـن میگم اگـه خـ♡ـدا ♥️ تو زندگیت نباشـه هوات پسه خــدایـا خـیلی دوسـت دارم ♥️ @gahe_ashegi
فعلا قصد ادامه تحصیل داره 😁 قصد ازدواجم نداره😂😂😂
۲روز پیش رفتم مجلس ختم بابای یکی از بچه ها، اومدنی میخواستم به مادر دوستم بگم غم آخرتون باشه… برگشتم گفتم :بار آخرتون باشه! 😐 😂😂😂😂
بی شمارند آنهایی که.... نامشان "آدم" است ادعایشان"آدمیت" کلامشان"انسانیت" من دنبال کسی میگردم که... نه "انسان" باشد نه "دوست" نه" رفیق صمیمی" تنها "صاف"باشد و"صادق" پشت سایه اش " خنجری "نباشد برای"دریدن"هیچ نگوید همان باشد که"سایه اش"می گوید "صاف و یکرنگ" @gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این صبح دل ‌انگیز🌸 و خوش آبان🍂 برایت آرزو دارم چو باران، آبی و زیبـا بباری شادمانه روی گرد غم برایت آرزو دارم سعادت را طراوت را بهشت و بهترین بهترین ها را ❤️ صبح چهارشنبہ تون زیبا و شاد 🌸 @gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امروز برای حاجت ، همه حاجت مندان 🌼صلواتی ختم کنیم به نیت روا شدن 🌸حـــاجــــات هـــمـــه (🌸)اللّهُمَّ 🌼(🤍)صَلِّ 🌼🌼(🌸)عَلَی 🌼🌼🌼(🤍)مُحَمَّدٍ 🌼🌼🌼🌼(🌸)وَ آلِ 🌼🌼🌼🌼🌼(🤍) مُحَمَّدٍ 🌼🌼🌼🌼(🌸)وَ عَجِّلْ 🌼🌼🌼(🤍)فَرَجَهُمْ 🌼🌼(🌸)وَ اَهْلِکْ 🌼(🤍)اَعْدَائَهُمْ (🌸)اَجْمَعِین @gahe_ashegi
برگزاری یادواره شهدای فیروزآباد کانال خبری آفتاب پرس👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/334364869C80dbc19b4a
491.9K
خاطرات آزادگی قسمت صد و سی و یکم
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آ
بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری قسمت یکصدوسی‌‌ویکم ..... خوشحال شدم یکی دو متر از توالتها دور شده و بر زمین نشستم آفتابه را به زحمت بالا آورده لوله‌ی آن را به دهان برده و از شدت تشنگی و با وجود درد ناحیه‌ی دهان و جناغ سینه چند مک محکم به آن زده و از محتویات آن نوشیدم طعم شور و بوی گند ادرار در همه‌ی وجودم پیچید!! آفتابه را بر زمین گذاشتم! حالت تهوع نیز به دردهایم اضافه شد !! خرد شده و درهم شکستم !! نمیدانستم با خود و خدایم چه بگویم !! از اینکه اسیر دیگری این اشتباه را تجربه نماید نگران شدم ! دوباره آفتابه را برداشتم ، باز هم بپاخاسته و یکی دو مترِ آمده را برگشتم ، به درب توالتها که رسیدم آفتابه را چنان که واژگون و تخلیه شود در راهروی توالتها بر زمین انداختم و دوباره با همان سختی و زحمتِ رفت به محل نشستن خود برگشتم ! خیلی دوست داشتم برای خودم گریه کنم ، خود را روضه‌ای مجسم می‌دیدم! مجروح! بیمار! تشنه! گرسنه! غریب! و تنها! قلبم شکست ، باز هم به پناه بی‌پناهان التجا کرده و آیه‌ی مبارکه‌ی : أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ را آنقدر زمزمه و تکرار کردم تا هوشیاری خود را از دست دادم! متوجه نشدم که بیهوش شدم یا به خواب رفتم ، اما هوشیار که شدم حتی در حد تکان دادن دستانم هم انرژی نداشتم ، فقط چشمان چسبناک شده‌ام را به زحمت کمی باز کردم! اشباح نامشخصی را در اطراف خود دیدم که توان تشخیص چهره‌اشان را نداشتم ، دوست داشتم با صدای بلند از خدا تشکر کنم! چند نفر از اسرای مهربان با آفتابه‌ای پر از آب دور تا دورم نشسته و منتظر بیداریم بودند ، یکی از آنها که چشم به صورت من داشت با حرکت پلکهایم فریادی از شادی کشید و بلافاصله سعی کرد سر مرا از زمین بردارد! دو نفر دیگر برای نشاندن من به او کمک کردند مرا به گونه‌ای که تکیه‌ام در بغل یکی از آنها بود نشاندند ! بعد به آرامی کمی به عقب مایل شد که حالت من کاملأ قائم نباشد در همان حال یک نفر دیگر آفتابه‌ی آب را بالا آورد و لوله‌ی آن را به دهانم چسباند ، لوله را به دهان برده و به آرامی شروع به خوردن آب کردم ، چند جرعه که نوشیدم فکری از سرم گذشت و شرمندگی بر من عارض شد ، شاید این تنها آب ذخیره‌ی آن جمع بوده باشد ، دهانم را از لوله‌ی آفتابه جدا کردم اما آنها با اصرار دوباره مرا وادار کردند بقیه‌ی آب را هم بنوشم ، در کل حدود سه یا چهار لیوان آب خوردم ، یکی از آن عزیزان چند قطره آب باقیمانده در آفتابه را در کف دستش ریخته و  انگشت شست دست دیگرش را خیس کرده و چند بار به روی چشمانم کشید .... ادامه دارد....