🔴باورهای غلط طبی
✍یکی از باورهای غلط طبی و از اشتباهات بزرگ افراد برای رژیم های لاغری، نخوردن شام است که نه تنها فرد لاغر نمی شود، بلکه سبب ضعف بدنی درفرد میگردد. در طب اسلامی، شام خوردن واجب طبی است حتی اگر شده به لقمه ای یا یک عدد خرما . و حذف این وعده غذایی مهم می تواند به بدن آسیب های جدی واردکند.
اگرهنگام شب در معده چیزی نباشد، حرارت بدن به جای آنکه به آن بپردازد، به رطوبت اصلی بدن متوجه میشود و آن را خشک میکند و فرد دچارضعف شده و همچنین موجب اختلالات خواب درفرد میگردد.
26.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿💚🌿💚🌿💚🌿💚
🌼خداوندا🙏 امروز بهترین نعمت ها
✨را نصیب همه بگردان
🌼نعمت داشتن سلامتی
✨نعمت داشتن زندگی خوب
✨نعمت داشتن کار عالی
🌼نعمت داشتن دوست خوب
✨نعمت داشتن سایه پدر و مادر
✨و هزار نعمت خوب دیگر
🌼آمیـــن
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🏵از دست نوشته شيخ شهيد نقل است كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
⚡️هركه میخواهد خداوند در #قيامت اعمال زشتش را بر او عرض نكند و #پرونده گناهانش را نگشايد،بايد اين #دعا را بعد از هر #نماز بخواند:
🌿☀️ اللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَكَ اَرْجى مِنْ عَمَلى وَ اِنَّ رَحْمَتَكَ اَوْسَعُ مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ اِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً فَعَفْوُكَ اَعْظَمُ مِنْ ذَنْبى اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ اَكُنْ اَهْلا اَنْ اَبْلُغَ رَحْمَتَكَ فَرَحْمَتُكَ اَهْلٌ اَنْ تَبْلُغَنى وَ تَسَعَنى لِاَنَّها وَسِعَتْ كُلَّشَىْءٍ بِرَحْمَتِكَ يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ
📚مستدرک الوسائل ج 5 ص 84
📚 مفاتیح الجنان تعقیبات مشترکه
@gahe_ashegi
لطفا جهت تسکین درد قلوب مؤمنين این آیه شریفه را بخوانید...😔
{ أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ }
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️معجزه ها همیشه دور نیستن❤️
یه وقتهایی اینقدر بهمون نزدیکن
که متوجهشون نمیشیم !!!
مثل سلامتی
داشتن خانواده خوب
وخیلی چیزایی که برامون معمولی
شدن اما خیلی با ارزش هستند
روزهای قدیم یادشون بخیر ...
#نوستالژی
@gahe_ashegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢کاری که انجام می دهید ،حتی نایستید که کسی بگوید خسته نباشید!! از همان در پشتی بیرون بروید.چون اگر تشکر کنند،تو دیگر اجرت را گرفته ای و چیزی برای آن دنیایت باقی نمی ماند . . .
به نیت سـالـروز شـهـادت دانشمند شـهـیـد
حـسـن طهرانی مـقـدم #صلوات و #فاتحه ای ختم میکنیم.
#شهادت: ۲۱ آبان ۱۳۹۰❣
#مردیکهمیخواستاسرائیلرانابودکند
#دانشمندشهیدحسن_طهرانی_مقدم
@gahe_ashegi
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست خاطرات اسارت آ
#قصه_خاطرات_آزادگی
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
قسمت یکصدوسیو سوم
.... با مشاهدهی لکهی کوچکِ خونی خشک شده بر روی زیرپوش او در سمت راستِ قفسهی سینه و سوراخ ریز زیرپوش در آن نقطه ، زیرپوش را بالا زده و نگاهی به آن بخش از پیکر شهید کردم ، آه از نهادم برآمد! گویا ترکشی ریز به اندازهی یک دانه عدس ، نردبان عروج این شهید شده بود !! چقدر مظلومانه و غریبانه!! احتمالأ در اثر خونریزی داخلیِ چند روزه و عدم رسیدگی و درمان شهید شده بود ، این شهید شانزدهمین عزیزی بود که در زندان الرشید بغداد جمع ما را به درد فراق مبتلا میکرد!
کمی جابجا شده و بالای سر شهید ، پشت به دیوار نشسته و به آن تکیه دادم ، آیاتی چند از کلام الله مجید و سپس زیارت عاشورا را خوانده و ثواب آن را به روح مطهر شهید تقدیم کردم ، سپس از خدای منان برایش علو درجات و برای خانوادهاش که معلوم نبود از سرنوشت پارهی تنشان باخبر باشند! صبر ، اجر ، سلامتی ، آرامش و حسن عاقبت مسئلت کردم ، بعد از آن ضمن وداع با شهید از او خواستم که مرا نزد خدا شفاعت کرده و شهادت مرا از خدا بخواهد به این امید که شاید آن رنج مستمر پایان یابد . گرچه دل کندن از آن شهید سخت بود اما
احتمال میدادم که به صبح نزدیک شده باشیم ، لازم دیدم وقت و سپیده را پایش کنم. به همان حالت نشسته بر زمین خزیده و خود را به پشت در رساندم ، از روزنهی در که حالا دیگر با آن مأنوس شده بودم نگاهی به بیرون انداختم ، هنوز اطمینان یافتن از طلوع فجر ممکن نبود! پس رو به قبله نشسته تیمم کردم و بعد از چند شب بالاخره در آن شب نمازهای شفع و وتر را بجا آوردم و برای ذویالحقوق خود دعا کردم ، دلم خیلی برای خانواده ، دوستان و همرزمانم تنگ شده بود ، بیشتر دوستان محلی من ، پیرمردانی بودند که در ایام حضور در محل آنها را در اوقات نماز و خصوصأ قبل از نماز صبح در مسجد ملاقات میکردم و نیز کودکان و نوجوانانی که در کلاسهای آموزش قرآن و احکام شرکت میکردند. سوار بر افکار خود به مسجد محل رفته و دیداری با آنها تازه کردم ، در حال خوش و بش و احوالپرسی با آنان بودم که ناگهان بخود آمده و متوجه شدم خواب بر من غالب شده بود! هراسان به سمت در رفتم و دوباره نگاهی به بیرون انداختم دقایقی از طلوع فجر صادق گذشته و هوا گرگ و میش بود ! همانجا رو به قبله نشسته ، تجدید تیمم کرده و نماز صبح را بجا آوردم. سپس به تعقیبات نماز مشغول شدم ،
هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که همچون صبح دیروز دوباره سر و صدا و هیاهوی عراقیها همراه با صدای بوق چند ماشین در محوطه پیچید ! ....
ادامه دارد.....