#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت شصت و ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
... از آنجا که هیچ شناخت و تصوری از وضعیت اسرای ایرانی در عراق نداشتم برای رسیدن به مقصد لحظه شماری میکردم ! امیدوار بودم ما را در جای ثابتی اسکان داده و امکانات لازم برای رسیدگی به مجروحین و بیماران را برایمان فراهم سازند ، و لباس ، غذا و آبی سالم در اختیارمان قرار دهند شناختی از حقوق قانونی اسرای جنگی نداشتیم و نمیدانستیم چه چیزهایی را میتوانیم مطالبه کنیم ، همین ناآگاهی سقف خواسته های ما را تا سطح مطالبه ی اندکی آب کاهش داده بود ، هرچند همین خواسته هم نادیده گرفته شده یا با برخوردهای خشن و غیر انسانی پاسخ داده میشد و در نهایت هم آبی ناکافی ، گرم و آلوده نصیبمان میشد !!! اتوبوسها بعد از ورود به بغداد در مسیری که گویا قُرُق شده و به عبور کاروان اسرا اختصاص یافته بود پیش میرفتند ، روشنایی و شادابی مسیر و ساختمانها کمتر از حد انتظار بود و تناسبی با بغداد افسانه ای نداشت!! بالاخره به مقصد رسیدیم ، زندان الرشید بغداد! ساختمانهایی که به نگهداری اسرا اختصاص یافته بود مجموعه ی محصوری بود در دل محوطه اصلی زندان ، در ورودی این مجموعه بیش از سی سرباز ورزیده و مسلح به کابل و چوب و باطوم در دو صف موازی و روبروی هم منتظر استقبال از کاروان اسرا بودند و آنجا بود که من برای اولین بار تونل وحشت را تجربه کردم ، هر اتوبوسی که وارد زندان میشد در نقطه ای توقف میکرد که درب آن در مقابل تونل وحشت قرار گیرد و هر اسیری که از اتوبوس پیاده میشد با ضربات بی محابای سربازهای دو سمتِ تونل ، از درب اتوبوس تا داخل محوطه زندان بدرقه میشد ، اگر اسیری در پیاده شدن از اتوبوس و ورود به تونل تعلل میکرد با لگدهای دو دژبانِ داخل اتوبوس به پائین پرت شده و به زمین میخورد و در آن حالت ، مدت بیشتری در معرض ضربات وحشیانه سربازان قرار میگرفت! از مجروحین ، بیماران و پیرمردها به دلیل کندی حرکت بطور ویژه و برای مدت بیشتری پذیرایی میشد ، نوبت به اتوبوس ما رسید ، از خدا طلب یاری کردم و توانی خواستم که بتوانم سریع از میان آن اشقیاء بگذرم ، سعی کردم قبل از پرت شدن توسط دژبانها خودم از اتوبوس پیاده شوم و قصد کرده بودم که در مسیر عبور از تونل خودم را به سربازان یک سمت بچسبانم تا آنها امکان ضربه زدن نداشته باشند و طرف مقابل هم با احتیاط بیشتری ضربه هایش را فرود آورد و با این حربه ضربات کمتری دریافت کنم !! اما کار طبق برنامه ی من پیش نرفت و دژبانی که به توصیه مهند در بدو ورود به اتوبوس مرا زیر ضربات کابل گرفته بود لطف خود را تکمیل کرد!! ... ادامه دارد...
#ویژه_برنامه
🏴 تجمع بزرگ عاشقان سیدالکریم(ع)
🔹با نوای مادحین آل الله علیهم السلام:
▪️حاج مهدی غیاثی
▪️حاج حامد خمسه
▪️حاج محمد نوروزی
▪️کربلایی نریمان پناهی
▪️حاج ابوالفضل کریمی
📆 شنبه ۱۶ اردیبهشت از ساعت ۲۰:۳۰
📍محل تجمع : میدان اصلی شهرری و سپس حرکت به سمت حرم حضرت سیدالکریم(ع)
كانال حرم حضرت عبدالعظيم(ع)
✅ @abdulazim_ir
مهم نیست امروز چه مشکلاتی رو پشت سر گذروندی
فردا قطعا روز بهتر و روشن تری خواهد بود
شبت بخیر دوست عزیز و مهربانم
@gahe_ashegi
#نجوای_شبانه
سلام دوستان عزیزم چه حقیقی و چه مجازی های عزیز همچو حقیقی،
روز و روزگارتان خوش
امشب تصمیم گرفتم تو کانال مهربونتر باشم
و ابراز علاقه و دوست داشتن کنم
چرا که دو تا ماجرا باعث شد به درک درست تری از روابط با دوستان در مجازی بی ببرم که باعث شاید شرمندگی و یا شاید حسرت شد برایم
یکیش این بود که روز ها و ماه ها دوست داشتم با عزیزی دوستی داشته باشم اما نمیدونستم چطور ، امروز که به رابط مون گفتم ، گفتند خیلی وقت هست که تو کانال هستن ، واقعا چرا متوجه نشده بودم ، نمیدونم
برام افتخار بود دوستی با بنده ی خوب خدا، غافل از اینکه ایشون لطفش زودتر شامل حال من شده
و من چقدر خوشبختم که دوستان خوبی دارم و دوستان خوبی نسیب م میشود
داستان دوم اینکه
با بزرگواری همسفر شده بودیم روز و ساعات آخر سفر کانالم و بهشون معرفی کردم و بهشون گفتم دوست داشتن میتونن عضو بشن و ایشون هم یک گروه بهم معرفی کردند
از هم جدا که شدیم نه شماره دادم و نه شماره گرفتم ،
بعد ازمدتی متوجه غریبه ای در کانال شدم و مونده بودم ایشون کیه،
چند روز گذشت و اومد بی وی و عرض ادب و احترام و اینکه وارد گروه شون بشم پرسیدم شما ؟
اسمش و گفت و نشونی و آدرس داد
نشناختم و
اهمیت ندادم
گفتم بررسی میکنم به جا آوردم بهتون پیام میدم ،
چند روز بعد
پیام خداحافظی و حلالیت داد که راهی کربلاست ،تشکر کردم و التماس دعا گفتم .
از کانال رفت گفتم خوب بهتر.
بعد از چند روز جرقهای به ذهنم زد که ااای داد بی داد ایشون همون حاج آقا همسفر م بود که خودم بهشون اسم کانال رو گفته بودم .
دیگه هم پیداشون نکردم 😔
مواظب آدم های مجازی اطرافمون باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ارباب خوبم...♥️✋
قلبم فقط براے
حسـینبن فاطمه است..
مجنون کربلای
حسـین بن فاطمه است..
این آتشی که در
جـگرم شعله میکشد..
ازبرکت نگاه
حسـینبنفاطمه است
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ
وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ
بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ
اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ
وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ
الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
#امام_حسین_ع
#صبحتون_حسینی
@gahe_ashegi
🔴 دعای سلامتی امام زمان(عج)
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
۞اَللّهُمَّ۞
۞کُنْ لِوَلِیِّکَ۞
۞الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ۞
۞صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ۞
۞فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة۞
۞وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً۞
۞وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ۞
۞طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها۞
۞طَویلا۞
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
شب جمعه هست یادی کنیم از شهدای عزیزمان.
با صدای دلنشین 👌👌
#صادق_آهنگران
@gahe_ashegi
جمعه آمد پس چرایا رب نیامد یار من
کوش آن یوسف که گشته گرمیِ بازار من
سخت می گیرد به من دنیا نمی آید چرا
کاش برگردد دوای این دل بیمار من
@gahe_ashegi