اقای حاج حسین اسکندری🌷:
سلام علیکم ، وقت و عاقبتتون به خیر باشد انشاءالله ، شهادت جانسوز نهمین اختر تابناک هدایت و امامت حضرت محمد ابن علی التقی الجواد را به محضر شما و منتسبین محترم تسلیت عرض میکنم.
هرکس که تاج مهر تو بر سر ندارد
از سجده ی گمراهی اش سر بر ندارد
سرمایه ی عشق شما راه نجات است
بیچاره هر کس عشق تان در سر ندارد
لازم نکرده که مرا فردا بخوانند
جنت اگر از نامتان سردر ندارد
گشتم ولی دنیای شیعه از تو آقا
مولود پر خیر و مبارک تر ندارد
کوری چشم دشمنان ، إبنُ الرضایی
کی گفته سلطانم علی اکبر ندارد؟
دردانهی سلطان طوسی یا محمد
والیِ ما غیر از شما دلبر ندارد
عطری که از ذکر لبت در شهر پیچید
عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد
در کودکی در قله های علم بودی
علم تو را عیسای پیغمبر ندارد
هم ارزش خاک عبایت را یقینا
در ارض و در افلاک سرتاسر ندارد
فهمیده ام از نامه ی سلطان، که عالم
کُنْیه نکوتر از اباجعفر ندارد
در کاظمینت هر کسی آمد دلش ماند
راهی بجز این راه تا آخر ندارد
"وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً ..." عیدی همین بس
عالم بجز چشم شما محور ندارد
می دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت
مرغی که در وقت پریدن پر ندارد
محشر بفهمد جایگاهِ عصمتت را
هرکس تو را در این جهان باور ندارد
شاعر : محمدجواد شیرازی
گاه عاشقے
#مهارتهای_کلامی قسمت ۲۴ 🖼اینقدر روی زبان باید کنترل داشت که حتی حق نداریم از همسر بپرس
قسمت ۲۵ مهارتها تقدیم شما به عشق آقا امام جواد ع گوش کن 👇👇👇
Maharat_Kalami_Shojaii_Shojaee_26_SoftGozar.com.mp3
13.26M
#مهارتهای_کلامی
قسمت ۲۵
🖼 رگه هایی از شوخی آرامشبخش خوبه که در طرز حرف زدن ما باشه اما به جا و کم...
❌ همیشه اینو یادت باشه که زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد! و حیفه که به خاطر سرخی بیجای زبان، سبزی و طراوات روحت را بیخودی از بین ببری
@gahe_ashegi
همراهی دشمن با یک کلیک!!
🔻لازم نیست انسان حتما گناهی را انجام دهد، بلکه تحسین گنهکار برای گمراهی یک انسان کافیست.
⚠️به هوش باشیم؛ در #فضای_مجازی سوار هر موجی نشویم! گاهی با یک انگشت، جزئی از لشکر دشمن میشویم...
┄┅┅❅ 💎❅┅┅┄
#سواد_رسانه
@gahe_ashegi
گاه عاشقے
#قصه_خاطرات_آزادگی قسمت هشتاد و نهم بسم الله الرحمن الرحیم بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوس
#قصه_خاطرات_آزادگی
قسمت نَوَدُم
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خدا یی که حیات و مماتمان بدست اوست
خاطرات اسارت آزاده ی عزیز آقای حاج حسین اسکندری
.... بعضی از اسرا برای زودتر رسیدن به آب یا تحت فشار نیاز به قضای حاجت به سمت توالتها یورش بردند و این دویدن جمعی آنان به سمت توالتها ، مجروحین و بیمارانی را که در راهروها بودند به زحمت انداخت و گاهی لگد کردن ناخواسته ی آنان فریادشان را بلند میکرد ، البته بعضی از اسرای سالم هم ایثارگرانه خود را سپر مجروحین کرده و با ایستادن در مقابل آنها از برخورد اسرای در حال دویدن با آنان جلوگیری میکردند !! اسرا باید از شیرهای آب توالت و با آفتابه آب میخوردند در حالی که مسیر فاضلآب گرفته و آلودگی از سنگ توالتها هم بالاتر زده بود و دسترسی به شیر آب بدون گذاشتن پای برهنه و گاه زخمی بر سطح آلوده ممکن نبود ، بهر حال اغلب اسرا آبی خورده و از ساختمان خارج شدند ، چند نفر هم داوطلبانه ماندند و با پر کردن چند باره آفتابه های کوچک به ما مجروحین و بیماران هم آب دادند یکی از داوطلبین همان پیرمرد خراسانی بود که بعدأ فهمیدم آقای خانی نام دارد او با آفتابه ای آب به سمت من آمد ، آفتابه را زمین گذاشت ، کمک کرد بنشینم و بعد با دستان خود آفتابه را بالا آورده و اجازه داد من از لوله ی آن ذره ذره آب بخورم !! هرچند با لبهای زخمی و متورم حتی مکیدن آب هم دردناک بود اما آن آب در آن شرایط حامل قدرت احیاء و بازپروری بود و زندگی را به کالبد نیمه جان من برگرداند !! بعد از آب خوردن مجروحین و بیماران آنانی که توان حرکت داشتند و بعضی دیگر به کمک اسرای سالم ساختمان را ترک کرده و به محوطه رفتند من بر راهروهای فرعی دید نداشتم ولی صداها نشان میداد که هنوز تعدادی از اسرا در ساختمان هستند ، عدنان در آستانه ی در ایستاده بود و همزمان بر راهروی اصلی ساختمان و محوطه مسلط بود ، مترجم را فرا خواند و از او خواست که با کمک اسرای سالم همه را از ساختمان خارج کرده و به محوطه بیاورند! مترجم هم بلافاصله با چند نفر همراه شد و با کمک به مجروحین و بیماران همه را به محوطه منتقل نمود ، عدنان نسبت به صبح آرامتر بود اما در آمارگیری همان شیوه صبح را دنبال کرد!! و هر اسیر برای شمارش دو ضربه ی کابل خورد و مجروحین هم از این شیوه ی شمارش بی نصیب نماندند!! آمارگیری که تمام شد همچنان زیر آفتاب سوزان عصر نشسته و منتظر کامیون حمل غذا ماندیم!! حدود نیم ساعت بعد و به دنبال بوقهای منقطع کامیون! با اشاره عدنان سربازانِ دَربان ، دروازه را باز کرده و کامیون وارد محوطه شد. از هر صف یک نفر نماینده ، مأمور گرفتن غذا شد و دو نفر هم برای گرفتن سهمیه ی غذای مجروحین به آنان پیوسته و در صفی واحد به سمت کامیون رفتند ،...
ادامه دارد ...
#روزمره
لذت و شیرینی خوندن کتاب برایم همچو خوردن غذایی خوشمزه است با این تفاوت که با خوردن حتی بهترین غذا وقتی سیر میشوی دیگر میلی به آن نداری اما با خوندن هر چه بیشتر کتاب گرسنه تر و تشنه تر از قبل حریصانه دنبال بقیه اش میگردم.
از پنجشنبه که دلتنگی امانم را ربود پناه بردم به کتابهایم .و دلتنگی و اشک هایم را با دلتنگی و مظلومیت شخصیتهای تو کتاب ها همراه کردم
از دوکوهه که برگشتم چندین کتاب برای خودم خریده بودم همه رو بوسیدم گذاشتم کنار تا به وقتش
حالا در این روزهای سرگردانی و دربه دری من بهترین ابزار برای پرورش روحم همون کتاب ها بودند
اول کتاب شهید همت را خواندم.
دلم برای مظلومیت فرمانده همت و همه ی فرمانده های دیگه سوخت و پابه پای زمزمههای عاشقانه و عارفانه آنان زمزمه کردم و گریستم .
کتاب حاج همت را چند ساعته تمام کردم و همراه دلتنگی های حاج جلال بهترین ساعات رو برای خودم رقم میزنم .
@gahe_ashegi
توی کتاب حاج جلال
بالاخره بعد از کلی گریه پا به پای حاج جلال به این
#تکه_کتاب هم رسیدیم که خنده داشت😀😉 و اما یک فنجان پر از تفکر 🤔
حاج جلال میگه:
اکثر وقتها تلوزیون برفک بود
مادرم زمان روشن بودن تلوزیون از آن رو و حجاب میگرفت و دائم میگفت گناهه
بعد متوجه شده بودن وقتی کسی خانه نیست مادر تلوزیون را آب میکشیده
اینجور باشه ما باید گوشی هامون و بندازیم ته اقیانوس بازم فکر نکنم پاک بشه
#بصیرت
#رسانه
@gahe_ashegi